🥀🥀امسال، هزار و چهارصدمین سال شهادت حضرت امیر صلواتاللهعلیه است و این رباعی از استاد #انسانی قابل تأمّل:
حلقه است زمین و او نگین است هنوز
صد چشم زمان، سوی زمین است هنوز
زآن فاجعه گر چه چارده قرن گذشت
والله! علی خانهنشین است هنوز
▪️رباعی اشاره به مصائب بیبی دو عالم هم دارد اگر چه نامی برده نشده؛ به امید روز ظهور منتقم...
#حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیهالسلام
#علی_انسانی
#رباعی
#جواد_هاشمی_تربت
@javadhashemi_torbat
حلقه است زمین و او نگین است هنوز
صد چشم زمان، سوی زمین است هنوز
زآن فاجعه گر چه چارده قرن گذشت
والله! علی خانهنشین است هنوز
▪️رباعی اشاره به مصائب بیبی دو عالم هم دارد اگر چه نامی برده نشده؛ به امید روز ظهور منتقم...
#حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیهالسلام
#علی_انسانی
#رباعی
#جواد_هاشمی_تربت
@javadhashemi_torbat
[مثنوی قبل از شهادت] (۱۸ بیت)
ای حجازی بانو! از یثرب مرو
آفتابا! جانب مغرب مرو
روشن از خورشید رخ، عالم کنی
از سرم سایه مبادا کم کنی!
با تو هم پاییز دارم، هم بهار
بی تو فرقی نیست در لیل و نهار
تا تو هستی، کی غمی دارد دلم؟
با نگاهت عالمی دارد دلم
باز مانده پلکهای چشم من
تا تو بگشایی دو چشم خویشتن
گر چه پر دردیم امّا بی غمیم
تا من و تو چشم در چشم همیم
نرگس بیمار خود بیدار دار
تا نگردد کار این گلزار، زار
در دلم هر روزه گل میکاشتی
خندههایی بس معطّر داشتی
مدّتی از تو ندیدم جز گریست
قصّهی تابوت و لبخند تو چیست؟
کوثرا! تا کی تو را جوش و خروش؟
این قَدَر از زمزم اشکت منوش
زهرهی من! مشتریّ غم مباش
این قَدَر بر ماه خود اختر مپاش
نیست ما را غم در این غربتسرا
تو مرا داریّ و من دارم تو را
قدرنشناسند این امّت ولی
قدر تو تنها علی داند، علی
ای مرا بر صبر خوانده! میروی؟
حرفها ناگفته مانده؛ میروی؟
من که هر پیکار داند کیستم
مرد میدان جدایی نیستم
با تو صاحباقتدارم؛ پس بمان
من کسی جز تو ندارم؛ پس بمان
امشبی را _ شمع محفل! _ صبر کن
ناصبوری میکند دل، صبر کن
بعد پرواز تو از این غمسرا
همسرای من! کجا بینم تو را؟
☆و عجّل فی فرج مولانا☆
#حضرت_زهرا_سلاماللهعلیها
#مثنوی
#جواد_هاشمی_تربت
http://www.instagram.com/javadhashemi69/
@javadhashemi_torbat
■ششمین بیت برای پریشب (جمعه ۳ آذر ۱۴۰۲) است که در منزل استاد #انسانی در فواصل روضه عنایت شد.
ای حجازی بانو! از یثرب مرو
آفتابا! جانب مغرب مرو
روشن از خورشید رخ، عالم کنی
از سرم سایه مبادا کم کنی!
با تو هم پاییز دارم، هم بهار
بی تو فرقی نیست در لیل و نهار
تا تو هستی، کی غمی دارد دلم؟
با نگاهت عالمی دارد دلم
باز مانده پلکهای چشم من
تا تو بگشایی دو چشم خویشتن
گر چه پر دردیم امّا بی غمیم
تا من و تو چشم در چشم همیم
نرگس بیمار خود بیدار دار
تا نگردد کار این گلزار، زار
در دلم هر روزه گل میکاشتی
خندههایی بس معطّر داشتی
مدّتی از تو ندیدم جز گریست
قصّهی تابوت و لبخند تو چیست؟
کوثرا! تا کی تو را جوش و خروش؟
این قَدَر از زمزم اشکت منوش
زهرهی من! مشتریّ غم مباش
این قَدَر بر ماه خود اختر مپاش
نیست ما را غم در این غربتسرا
تو مرا داریّ و من دارم تو را
قدرنشناسند این امّت ولی
قدر تو تنها علی داند، علی
ای مرا بر صبر خوانده! میروی؟
حرفها ناگفته مانده؛ میروی؟
من که هر پیکار داند کیستم
مرد میدان جدایی نیستم
با تو صاحباقتدارم؛ پس بمان
من کسی جز تو ندارم؛ پس بمان
امشبی را _ شمع محفل! _ صبر کن
ناصبوری میکند دل، صبر کن
بعد پرواز تو از این غمسرا
همسرای من! کجا بینم تو را؟
☆و عجّل فی فرج مولانا☆
#حضرت_زهرا_سلاماللهعلیها
#مثنوی
#جواد_هاشمی_تربت
http://www.instagram.com/javadhashemi69/
@javadhashemi_torbat
■ششمین بیت برای پریشب (جمعه ۳ آذر ۱۴۰۲) است که در منزل استاد #انسانی در فواصل روضه عنایت شد.