کاروان سوخته اندر فراق
چون رسیدی بر سر راه عراق
گفت «نعمان» با امام مبتلا:
این دو راه یثرب است و کربلا
از کدامین راه فرمایی رویم؟
ریخت اشکی از صدف، درّ یتیم
گفت: ما را آرزوی کربلاست
جانم اندر بند هجران، مبتلاست
از طریق نینوا حالی برو
کاندر آن، ما راست جانها در گرو
حالیا باید بر آن صحرا عبور
تا بریزیم اشک خود بر آن قبور
بر قبور کشتگان نینوا
ما برآریم از گلو چون نی، نوا
پس فرود آمد در آن دشت بلا
بازگشتهکاروان کربلا
چشم یاران چون بر آن دشت اوفتاد
دوستان را داستان آمد به یاد
آن مصیبتهای گوناگون که بود
تازه شد در کربلا، روز ورود
آه! از آن ساعت که دخت مرتضی
بانوی اقلیم تسلیم و رضا،
بر سر قبر شه خوبان رسید
دست بردیّ و گریبانش درید
بانویی میگفت: اینجا شاه دین
بر زمین افتاد از بالای زین
آن یکی میگفت: اینجا زد عدو
اصغرم را تیر پیکان بر گلو
دیگری میگفت با درد و الم:
سروِ قدّ اکبر، اینجا شد قلم
آن یکی میگفت: اینجا در جدال
جسم پاک قاسمم شد پایمال
دیگری میگفت: عبّاس جوان
اندر اینجا قطع گشتش بازوان
آه! از آن دم کآتشی افروختند
وندر اینجا خیمهها را سوختند
پس امام ساجدین با صد فسوس
کرد ملحق بر بدنها آن رؤوس
وندر آنجا خیمهها افراختند
در اقامت، رحل خویش انداختند
بر سر آن قبرهای مهفروز
معتکف گردیده، مانده تا سه روز
#اربعین
#آيتی_بیرجندی
📕که بربندید محملها (کتابی با حدود "۱۰هزار بیت مثنوی" که چند سالی است منتظر تجدید چاپ است)
@javadhashemi_torbat
چون رسیدی بر سر راه عراق
گفت «نعمان» با امام مبتلا:
این دو راه یثرب است و کربلا
از کدامین راه فرمایی رویم؟
ریخت اشکی از صدف، درّ یتیم
گفت: ما را آرزوی کربلاست
جانم اندر بند هجران، مبتلاست
از طریق نینوا حالی برو
کاندر آن، ما راست جانها در گرو
حالیا باید بر آن صحرا عبور
تا بریزیم اشک خود بر آن قبور
بر قبور کشتگان نینوا
ما برآریم از گلو چون نی، نوا
پس فرود آمد در آن دشت بلا
بازگشتهکاروان کربلا
چشم یاران چون بر آن دشت اوفتاد
دوستان را داستان آمد به یاد
آن مصیبتهای گوناگون که بود
تازه شد در کربلا، روز ورود
آه! از آن ساعت که دخت مرتضی
بانوی اقلیم تسلیم و رضا،
بر سر قبر شه خوبان رسید
دست بردیّ و گریبانش درید
بانویی میگفت: اینجا شاه دین
بر زمین افتاد از بالای زین
آن یکی میگفت: اینجا زد عدو
اصغرم را تیر پیکان بر گلو
دیگری میگفت با درد و الم:
سروِ قدّ اکبر، اینجا شد قلم
آن یکی میگفت: اینجا در جدال
جسم پاک قاسمم شد پایمال
دیگری میگفت: عبّاس جوان
اندر اینجا قطع گشتش بازوان
آه! از آن دم کآتشی افروختند
وندر اینجا خیمهها را سوختند
پس امام ساجدین با صد فسوس
کرد ملحق بر بدنها آن رؤوس
وندر آنجا خیمهها افراختند
در اقامت، رحل خویش انداختند
بر سر آن قبرهای مهفروز
معتکف گردیده، مانده تا سه روز
#اربعین
#آيتی_بیرجندی
📕که بربندید محملها (کتابی با حدود "۱۰هزار بیت مثنوی" که چند سالی است منتظر تجدید چاپ است)
@javadhashemi_torbat
☀️مثنوی «آیتی بیرجندی» با موضوع اربعین را دیدید؛ او غزلی هم به ردیف «کربلا» دارد که متن كاملش در 📕به عيّوق میرسد، ص ۳۷ آمده است. این بیت ناب از همان غزل است که زبان حال و قال ماست در امروز (اربعین):
فطرس! سلام ما برسان چون كه بگذری
بر تربت مطهّر سلطان كربلا
#آيتی_بیرجندی
@javadhashemi_torbat
فطرس! سلام ما برسان چون كه بگذری
بر تربت مطهّر سلطان كربلا
#آيتی_بیرجندی
@javadhashemi_torbat
📌این بیت هم از ابیات غزل فوق است؛ بیتی که بر سنگ مزار آقا #مجید_سیب_سرخی نقش بسته است. روحش شاد!
روزی كه سر ز خاك بر آریم، آرزوست
نور جمال صاحب ایوان كربلا
#آيتی_بیرجندی
@javadhashemi_torbat
روزی كه سر ز خاك بر آریم، آرزوست
نور جمال صاحب ایوان كربلا
#آيتی_بیرجندی
@javadhashemi_torbat