📜 حکایت امشب
👈جواب ابلهان خاموشی ست!
نقل است که شیخ الرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و کاه پیش او ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد ، روستایی سوار بر الاغ آنجا رسید
از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خود را به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند ...
شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من مبند که همین دم لگد زند و پایش بشکند!
روستایی آن سخن را نشنیده گرفت ، با شیخ به نان خوردن مشغول گشت . ناگاه اسب لگدی زد . روستایی گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد!
شیخ ساکت شد و خود را لال ظاهر نمود! روستایی او را کشان کشان نزد قاضی برد . قاضی از حال سوال کرد ، شیخ هم چنان خاموش بود . قاضی به روستایی گفت : این مرد لال است؟
روستایی گفت : این لال نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد . پیش از این با من سخن گفته ،
قاضی پرسید : با تو سخن گفت؟
او جواب داد که : گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند . قاضی خندید و بر دانش شیخ آفرین گفت ...
شیخ پاسخی گفت که زان پس در زبان پارسی مثل گشت :
"جواب ابلهان خاموشی است"
📕 امثال و حکم
✍ علی اکبر دهخدا
📚 @history3000
👈جواب ابلهان خاموشی ست!
نقل است که شیخ الرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و کاه پیش او ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد ، روستایی سوار بر الاغ آنجا رسید
از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خود را به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند ...
شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من مبند که همین دم لگد زند و پایش بشکند!
روستایی آن سخن را نشنیده گرفت ، با شیخ به نان خوردن مشغول گشت . ناگاه اسب لگدی زد . روستایی گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد!
شیخ ساکت شد و خود را لال ظاهر نمود! روستایی او را کشان کشان نزد قاضی برد . قاضی از حال سوال کرد ، شیخ هم چنان خاموش بود . قاضی به روستایی گفت : این مرد لال است؟
روستایی گفت : این لال نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد . پیش از این با من سخن گفته ،
قاضی پرسید : با تو سخن گفت؟
او جواب داد که : گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند . قاضی خندید و بر دانش شیخ آفرین گفت ...
شیخ پاسخی گفت که زان پس در زبان پارسی مثل گشت :
"جواب ابلهان خاموشی است"
📕 امثال و حکم
✍ علی اکبر دهخدا
📚 @history3000
👍8👏1
DelAhangaan
محمدرضا شجریان _ به بوی یاری بردیم انتظاری
🎶 موسیقی امشب
⫸ خواننده : #محمدرضا_شجریان
عمری به بوی یاری، بردیم انتظاری
زان انتظار ما را، نگشود هیچ کاری
از دولت وصالش، حاصل نشد مرادی
وز محنت فراقش، بر دل بماند باری
هر دم غم فراقش، بر دل نهاد دردی
هر لحظه راه هجرش، در پا شکست خاری ..
🎶 @history3000
⫸ خواننده : #محمدرضا_شجریان
عمری به بوی یاری، بردیم انتظاری
زان انتظار ما را، نگشود هیچ کاری
از دولت وصالش، حاصل نشد مرادی
وز محنت فراقش، بر دل بماند باری
هر دم غم فراقش، بر دل نهاد دردی
هر لحظه راه هجرش، در پا شکست خاری ..
🎶 @history3000
❤4👍1👏1
🔴میلیاردر ایرانی روی جلد نشریه فوربز
کمال غفاریان در دنیا به این نام معروف است- برخلاف ایلان ماسک و جف بزوس خیلی سرشناس نیست ولی مثل آنها سودای بزرگی در سر دارد؛ افتتاح اولین ایستگاه فضایی تجاری تا سال 2031.غفاریان علاوه بر استینگر غفاریان تکنولوژیز، شرکتهای دیگری نیز در حوزه هوافضا تأسیس کرده است.
غفاریان میگوید که هدف او از تأسیس این شرکتها، کمک به توسعه اکتشافات فضایی است. او معتقد است که اکتشافات فضایی میتواند به ما کمک کند تا بیشتر در مورد جهان اطراف خود بیاموزیم و همچنین میتواند به پیشرفت فناوری و بهبود زندگی بشر کمک کند. «من نمیخواستم ثروتمندترین مرد گورستان باشم. من میخواستم زندگیام بیشتر پیرامون ایجاد تغییر در جهان به سمت بهتر شدن باشد. من میخواهم کاری انجام دهم که تأثیر مثبتی بر جهان بگذارد.
📚 @history3000
کمال غفاریان در دنیا به این نام معروف است- برخلاف ایلان ماسک و جف بزوس خیلی سرشناس نیست ولی مثل آنها سودای بزرگی در سر دارد؛ افتتاح اولین ایستگاه فضایی تجاری تا سال 2031.غفاریان علاوه بر استینگر غفاریان تکنولوژیز، شرکتهای دیگری نیز در حوزه هوافضا تأسیس کرده است.
غفاریان میگوید که هدف او از تأسیس این شرکتها، کمک به توسعه اکتشافات فضایی است. او معتقد است که اکتشافات فضایی میتواند به ما کمک کند تا بیشتر در مورد جهان اطراف خود بیاموزیم و همچنین میتواند به پیشرفت فناوری و بهبود زندگی بشر کمک کند. «من نمیخواستم ثروتمندترین مرد گورستان باشم. من میخواستم زندگیام بیشتر پیرامون ایجاد تغییر در جهان به سمت بهتر شدن باشد. من میخواهم کاری انجام دهم که تأثیر مثبتی بر جهان بگذارد.
📚 @history3000
👍6👏5❤1👌1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
☘ نوستالژی دهه ۶۰
در سالهای پایانی دهه ۱۳۶۰ و اوایل دهه ۱۳۷۰ شمسی، سریال «جنگجویان کوهستان» از شبکه یک ایران پخش می شد و اصطلاح «لیان شامپو» (لیانگشان پو) از این سریال، وارد فرهنگ عامه مردم ایران شد. حالا این سریال که نام اصلی آن «کرانۀ آب» (The Water Margin) است، برای چندمین بار در حال بازپخش از شبکۀ تماشا است.
«جنگجویان کوهستان» دربارۀ مبارزی به اسم لین چانگ است؛ یک افسر معزول که با همراهی گروهی از مبارزان دیگر، در محلی به اسم لیانگشان پو، پرچم مبارزه علیه فسادهای یک حاکم محلی به اسم کائوچیو را برافراشتهاند.
نام سونگ جیانگ در کتب تاریخی چین (از جمله در کتاب «تاریخ سونگ») به عنوان یک راهزن شورشی ذکر شده است که علیه سلسلۀ سونگ مبارزه میکرد.
طبق روایت این کتابها، سونگ جیانگ و همراهانش که چند ده نفر بیشتر نبودند، بسیار قدرتمند شده و چند منطقه را تحت کنترل خودشان درآورده بودند؛ به طوری که حتی یک ارتش ده هزارنفره نیز از رویایی با آنها هراس داشت. اما در نهایت توسط یکی از مقامات امپراطوری به نام ژانگ شویه گرفتار کمین شده و شکست خوردند.
📽️ @history3000
در سالهای پایانی دهه ۱۳۶۰ و اوایل دهه ۱۳۷۰ شمسی، سریال «جنگجویان کوهستان» از شبکه یک ایران پخش می شد و اصطلاح «لیان شامپو» (لیانگشان پو) از این سریال، وارد فرهنگ عامه مردم ایران شد. حالا این سریال که نام اصلی آن «کرانۀ آب» (The Water Margin) است، برای چندمین بار در حال بازپخش از شبکۀ تماشا است.
«جنگجویان کوهستان» دربارۀ مبارزی به اسم لین چانگ است؛ یک افسر معزول که با همراهی گروهی از مبارزان دیگر، در محلی به اسم لیانگشان پو، پرچم مبارزه علیه فسادهای یک حاکم محلی به اسم کائوچیو را برافراشتهاند.
نام سونگ جیانگ در کتب تاریخی چین (از جمله در کتاب «تاریخ سونگ») به عنوان یک راهزن شورشی ذکر شده است که علیه سلسلۀ سونگ مبارزه میکرد.
طبق روایت این کتابها، سونگ جیانگ و همراهانش که چند ده نفر بیشتر نبودند، بسیار قدرتمند شده و چند منطقه را تحت کنترل خودشان درآورده بودند؛ به طوری که حتی یک ارتش ده هزارنفره نیز از رویایی با آنها هراس داشت. اما در نهایت توسط یکی از مقامات امپراطوری به نام ژانگ شویه گرفتار کمین شده و شکست خوردند.
📽️ @history3000
👍5❤2👏1😁1
بخروشیدم گفت خموشت خواهم
خاموش شدم گفت خروشت خواهم
برجوشیدم گفت که نی ساکن باش
ساکن گشتم گفت بجوشت خواهم
#مولانا
🌸 @history3000
خاموش شدم گفت خروشت خواهم
برجوشیدم گفت که نی ساکن باش
ساکن گشتم گفت بجوشت خواهم
#مولانا
🌸 @history3000
👍4❤1
سرنوشت سه نسل ایران در فقر!
خود عکاس هم نمیدانست که عکسی که گرفته يکی از بهترين عکسهای تاريخ ايران است! هدف عکاس گرفتن عکس فقط از ننه صنوبر نقاش بود ولی اين عکس اوج درماندگی در سه نسل را نشان میدهد؛ مردی که از سطل زباله دنبال روزی میگردد، نوجوانی که برای گذران زندگی به دستفروشی روی آورده در حالی که جای او در دبستان يا دبيرستان است و سرانجام پيرزنی که با نقاشی نان و روزی خود را در میآورد...
📚 @history3000
خود عکاس هم نمیدانست که عکسی که گرفته يکی از بهترين عکسهای تاريخ ايران است! هدف عکاس گرفتن عکس فقط از ننه صنوبر نقاش بود ولی اين عکس اوج درماندگی در سه نسل را نشان میدهد؛ مردی که از سطل زباله دنبال روزی میگردد، نوجوانی که برای گذران زندگی به دستفروشی روی آورده در حالی که جای او در دبستان يا دبيرستان است و سرانجام پيرزنی که با نقاشی نان و روزی خود را در میآورد...
📚 @history3000
💔11😢7👍1😱1
امام احمد غزالی روزی در مجلس وعظ گفت: ای مسلمانان، هرچه من در چهل سال از سر این چوبپاره(منبر) شما را میگویم، فردوسی در دو بیت گفته است، اگر بر آن خواهید رفت، از همه مستغنی(بی نیاز)شوید:
ز روز گذر کردن اندیشه کن
پرستیدنِ دادگر پیشه کن
به نیکی گرای و میازار کس
که راه رهایی همین است و بس
بن مایه:مرزباننامه ، بهکوشش خلیل خطیب رهبر
📚 @history3000
ز روز گذر کردن اندیشه کن
پرستیدنِ دادگر پیشه کن
به نیکی گرای و میازار کس
که راه رهایی همین است و بس
بن مایه:مرزباننامه ، بهکوشش خلیل خطیب رهبر
📚 @history3000
❤8👍1👏1
📜 حکایت امشب
این حکایت امشب رو داشته باشید ، فردا شب به حکایت شبیه همین در فرهنگ و زبان پارسی براتون به اشتراک بزارم🙏
دختر یکی از دهقانان برای اقرار به گناه و طلب آمرزش نزد کشیش رفت و با ترس و لرز گفت: گناه بزرگی کردهام و از گفتن آن خجالت میکشم. کشیش گفت: خداوند بخشنده است و هیچ خجالت نکش، بگو ببینم چه گناهی کردهای؟
دختر گفت: یک سبد سیب دزدیدهام. کشیش گفت اینکه گناه بزرگی نیست! به اندازه تعداد سیبها استغفار کن و توبه کن تا گناهت آمرزیده شود. دختر گفت: اما یک سبد سیب را از باغ کشیش دزدیدهام. کشیش تکانی خورد و گفت: پس گناهت به این راحتی ها بخشوده نمیشود! باید علاوه به توبه و استغفار ده سکه هم به کلیسا بپردازی...
📚 @history3000
این حکایت امشب رو داشته باشید ، فردا شب به حکایت شبیه همین در فرهنگ و زبان پارسی براتون به اشتراک بزارم🙏
دختر یکی از دهقانان برای اقرار به گناه و طلب آمرزش نزد کشیش رفت و با ترس و لرز گفت: گناه بزرگی کردهام و از گفتن آن خجالت میکشم. کشیش گفت: خداوند بخشنده است و هیچ خجالت نکش، بگو ببینم چه گناهی کردهای؟
دختر گفت: یک سبد سیب دزدیدهام. کشیش گفت اینکه گناه بزرگی نیست! به اندازه تعداد سیبها استغفار کن و توبه کن تا گناهت آمرزیده شود. دختر گفت: اما یک سبد سیب را از باغ کشیش دزدیدهام. کشیش تکانی خورد و گفت: پس گناهت به این راحتی ها بخشوده نمیشود! باید علاوه به توبه و استغفار ده سکه هم به کلیسا بپردازی...
📚 @history3000
👍7😁4❤1👏1
.
📜وقتی دیکتاتوری ، دموکراسی میشود
#جرج_اورول در ( کتاب 1984 ) جامعهای را به تصویر میکشد که در آن حکومتی به دنبال جاودانگیِ خود ، خفقان را تا نهایت ممکن بر اجتماع حاکم کرده است . جایی که در هر خانه یک دستگاه شنیداری_دیداری به نام تلهاسکرین وجود دارد که حتی به تعداد ضربانهای قلب نیز حساس است و آن را نشانی از خیانت یا به وجود آمدن یک توطئه میداند ، بدیهیست که در چنین حکومتی چون چیزی به اسم حریم_شخصی افراد وجود ندارد میزان ِ ترسی که هر کس به آن دچار میشود آنقدر زیاد است که خود به خود افکار و اذهان محدود و درحالتی منفعل باقی میماند ، سران این حکومت انسانهای آزاده را بعد از دستگیری به گونهای شکنجه میکنند که سوای حقارتی که بر شخصیت فرد وارد میشود افکار او نیز تغییر میکند و این شکنجه تا جایی ادامه دارد که عقاید فرد به عقاید دولتِ حاکم بدل میشود
در رمان 1948 پوستر برادر_ارشد که رئیس عالی حزب و در واقع پدر ملت است همه جا هست و هر جا شهروندی بایستد نگاه او را بر خود حس میکند ... چهار وزارتخانه حقیقت ، صلح ، عشق و فراوانی ادارۀ جامعه را بر عهده دارند :
🏷 وظیفه اصلی وزارت_حقیقت این است که گذشته را بازنویسی و آینده را مبهم و نامشخص کند تا حزب با خیال راحت زمان حال را مدیریت کند . وزارت حقیقت افشای اسرار دوستان و آشنایان را تبلیغ و تشویق میکند اما عشق و نوعدوستی را رفتاری احمقانه و ابلهانه میداند
🏷 کار وزارت_صلح افشاندن بذر کینه و نفرت از دیگر کشورها و آماده ساختن مردم برای جنگ است . اورول در کتاب 1984 نشان میدهد که چگونه انسان فاقد درک سیاسی میتواند با تلقین ( وجود دشمن ) توسط حکومت به پستترین درجات اخلاقی برسد چرا که نفرت از بیگانگان همچون جریان برق در بین مردم جاری است
🏷 کار وزارت فراوانی جیرهبندی مواد غذایی و دیگر مایحتاج عمومی مردم است ، در این حکومت مردم بیش از حد به کار گرفته میشوند و غذا به اندازه کافی نیست اما این وزارت وقتی قیمت کالایی چند برابر میشود هیچ خبری از آن منتشر نمیکند اما به محض ۵ درصد ارزانتر شدن همان کالا از سه برابر مدتها آن را تبلیغ میکند
🏷 کار وزارت عشق هم تولید خصومت ، نفرت و کینه در جامعه است ، از دیدگاه این وزارتخانه : جنگ ، همان صلح است _ آزادی ، بردگی است _ جهل ، قدرت است . لغتنامهها در این وزارتخانه هر سال یکبار مورد ویرایش قرار میگیرد و برخی کلمات را به گونهای حذف میکنند که اگر آیندگان از حکومت رضایت نداشته باشند حتی کلمهای برای بیان اعتراض خود نداشته باشند
📚 @history3000
📜وقتی دیکتاتوری ، دموکراسی میشود
#جرج_اورول در ( کتاب 1984 ) جامعهای را به تصویر میکشد که در آن حکومتی به دنبال جاودانگیِ خود ، خفقان را تا نهایت ممکن بر اجتماع حاکم کرده است . جایی که در هر خانه یک دستگاه شنیداری_دیداری به نام تلهاسکرین وجود دارد که حتی به تعداد ضربانهای قلب نیز حساس است و آن را نشانی از خیانت یا به وجود آمدن یک توطئه میداند ، بدیهیست که در چنین حکومتی چون چیزی به اسم حریم_شخصی افراد وجود ندارد میزان ِ ترسی که هر کس به آن دچار میشود آنقدر زیاد است که خود به خود افکار و اذهان محدود و درحالتی منفعل باقی میماند ، سران این حکومت انسانهای آزاده را بعد از دستگیری به گونهای شکنجه میکنند که سوای حقارتی که بر شخصیت فرد وارد میشود افکار او نیز تغییر میکند و این شکنجه تا جایی ادامه دارد که عقاید فرد به عقاید دولتِ حاکم بدل میشود
در رمان 1948 پوستر برادر_ارشد که رئیس عالی حزب و در واقع پدر ملت است همه جا هست و هر جا شهروندی بایستد نگاه او را بر خود حس میکند ... چهار وزارتخانه حقیقت ، صلح ، عشق و فراوانی ادارۀ جامعه را بر عهده دارند :
🏷 وظیفه اصلی وزارت_حقیقت این است که گذشته را بازنویسی و آینده را مبهم و نامشخص کند تا حزب با خیال راحت زمان حال را مدیریت کند . وزارت حقیقت افشای اسرار دوستان و آشنایان را تبلیغ و تشویق میکند اما عشق و نوعدوستی را رفتاری احمقانه و ابلهانه میداند
🏷 کار وزارت_صلح افشاندن بذر کینه و نفرت از دیگر کشورها و آماده ساختن مردم برای جنگ است . اورول در کتاب 1984 نشان میدهد که چگونه انسان فاقد درک سیاسی میتواند با تلقین ( وجود دشمن ) توسط حکومت به پستترین درجات اخلاقی برسد چرا که نفرت از بیگانگان همچون جریان برق در بین مردم جاری است
🏷 کار وزارت فراوانی جیرهبندی مواد غذایی و دیگر مایحتاج عمومی مردم است ، در این حکومت مردم بیش از حد به کار گرفته میشوند و غذا به اندازه کافی نیست اما این وزارت وقتی قیمت کالایی چند برابر میشود هیچ خبری از آن منتشر نمیکند اما به محض ۵ درصد ارزانتر شدن همان کالا از سه برابر مدتها آن را تبلیغ میکند
🏷 کار وزارت عشق هم تولید خصومت ، نفرت و کینه در جامعه است ، از دیدگاه این وزارتخانه : جنگ ، همان صلح است _ آزادی ، بردگی است _ جهل ، قدرت است . لغتنامهها در این وزارتخانه هر سال یکبار مورد ویرایش قرار میگیرد و برخی کلمات را به گونهای حذف میکنند که اگر آیندگان از حکومت رضایت نداشته باشند حتی کلمهای برای بیان اعتراض خود نداشته باشند
📚 @history3000
👍4👌2❤1
پیش از این کلیپ پرچم ایران در طول تاریخ رو براتون به اشتراک گذاشته بودم.
به تصویر نگاه کنید
39 پرچم رو می بینید
به نظرتون زیبا ترین پرچم ایران در طول تاریخ
کدوم پرچم هست
شمارگان از ردیف نخست
1-39
عدد رو وارد کنید
📚 @history3000
به تصویر نگاه کنید
39 پرچم رو می بینید
به نظرتون زیبا ترین پرچم ایران در طول تاریخ
کدوم پرچم هست
شمارگان از ردیف نخست
1-39
عدد رو وارد کنید
📚 @history3000
👍5👏1
📜 حکایت امشب
☘ چوب معلم
امیر نصر سامانی یکی از امرای سامانی که از سال 301 تا 331 هجری قمری سلطنت کرد در ایام کودکی معلمی داشت که نزد او درس می خواند ولی از ناحیه ی معلم کتک بسیار خورد زیرا سابقا بعضی معلمین شاگردان خود تنبیه بدنی می کردند امیر نصر کینه ی معلم را به دل گرفت و با خود می گفت هر گاه به مقام پادشاهی برسم انتقام خود را از او می کشم و سزای او را به او می رسانم
وقتی که امیر نصر به پادشاهی رسید یک شب به یاد معلمش افتاد و در مورد چگونگی انتقام از او اندیشید تا اینکه طرحی به نظرش رسید و آن را چنین اجرا کردبه خدمتکار خود گفت برو در باغ روستا چوبی از درخت به بگیر و بیاور
خدمتکار رفت و چنان چوبی را نزد امیر نصر آورد و امیر به خدمتکار دیگرش گفت تو نیز برو آن معلم را احضار کن و به اینجا بیاور
خدمتکار نزد معلم آمد و پیام جلب امیر را به او ابلاغ کردمعلم همراه او حرکت کرد تا نزد امیر نصر بیاید معلم در مسیر راه از خدمتکار پرسید علت احضار من چیست
خدمتکارجریان را گفت
معلم دانست امیر نصر در صدد انتقام است در مسیر راه به مغازه ی میوه فروشی رسید پولی داد و یک عدد میوه ی به خوب خرید و آن را در میان آستینش پنهان کرد هنگامی که نزد امیر نصر آمد
دید در دست امیر نصر چوبی از درختبه هست و آن را بلند می کند و تکان می دهدهمین که چشم امیر نصر به معلم افتادخطاب به او گفت از این چوب چه خاطره را می نگری آیا می دانی با چنین چوبی چقدر در ایام کودکی من به من زدی
در همان دم معلم دست در آستین خود کرد و آن میوه ی به را بیرون آورد و به امیر نصر نشان داد و گفت عمر پادشاه مستدام باد این میوه ی به این لطیفی و شادابی از آن چوب به دست آمده است یعنی بر اثر چوب و تربیت معلم شخصی مانند شما فردی برجسته به وجود آمده است
امیر نصر از این پاسخ جالب بسیار مسرور و شادمان شد معلم را در آغوش محبت خود گرفت جایزه ی کلانی به او داد و برای او حقوق ماهیانه تعیین کرد به طوری که زندگی معلم تا آخر عمر در خوشی و شادابی گذشت
نیمکتهای چوبی
بیشتر از درختان جنگل میوه میدهند
چون ریشه در تلاش معلم دارند
به یادتان باشد مدرک تحصیلی شما و توان در خواندن متن بالا نتیجه زحمات معلمانتان است پس به نیکی از آنان یاد کنید
📚 @history3000
☘ چوب معلم
امیر نصر سامانی یکی از امرای سامانی که از سال 301 تا 331 هجری قمری سلطنت کرد در ایام کودکی معلمی داشت که نزد او درس می خواند ولی از ناحیه ی معلم کتک بسیار خورد زیرا سابقا بعضی معلمین شاگردان خود تنبیه بدنی می کردند امیر نصر کینه ی معلم را به دل گرفت و با خود می گفت هر گاه به مقام پادشاهی برسم انتقام خود را از او می کشم و سزای او را به او می رسانم
وقتی که امیر نصر به پادشاهی رسید یک شب به یاد معلمش افتاد و در مورد چگونگی انتقام از او اندیشید تا اینکه طرحی به نظرش رسید و آن را چنین اجرا کردبه خدمتکار خود گفت برو در باغ روستا چوبی از درخت به بگیر و بیاور
خدمتکار رفت و چنان چوبی را نزد امیر نصر آورد و امیر به خدمتکار دیگرش گفت تو نیز برو آن معلم را احضار کن و به اینجا بیاور
خدمتکار نزد معلم آمد و پیام جلب امیر را به او ابلاغ کردمعلم همراه او حرکت کرد تا نزد امیر نصر بیاید معلم در مسیر راه از خدمتکار پرسید علت احضار من چیست
خدمتکارجریان را گفت
معلم دانست امیر نصر در صدد انتقام است در مسیر راه به مغازه ی میوه فروشی رسید پولی داد و یک عدد میوه ی به خوب خرید و آن را در میان آستینش پنهان کرد هنگامی که نزد امیر نصر آمد
دید در دست امیر نصر چوبی از درختبه هست و آن را بلند می کند و تکان می دهدهمین که چشم امیر نصر به معلم افتادخطاب به او گفت از این چوب چه خاطره را می نگری آیا می دانی با چنین چوبی چقدر در ایام کودکی من به من زدی
در همان دم معلم دست در آستین خود کرد و آن میوه ی به را بیرون آورد و به امیر نصر نشان داد و گفت عمر پادشاه مستدام باد این میوه ی به این لطیفی و شادابی از آن چوب به دست آمده است یعنی بر اثر چوب و تربیت معلم شخصی مانند شما فردی برجسته به وجود آمده است
امیر نصر از این پاسخ جالب بسیار مسرور و شادمان شد معلم را در آغوش محبت خود گرفت جایزه ی کلانی به او داد و برای او حقوق ماهیانه تعیین کرد به طوری که زندگی معلم تا آخر عمر در خوشی و شادابی گذشت
نیمکتهای چوبی
بیشتر از درختان جنگل میوه میدهند
چون ریشه در تلاش معلم دارند
به یادتان باشد مدرک تحصیلی شما و توان در خواندن متن بالا نتیجه زحمات معلمانتان است پس به نیکی از آنان یاد کنید
📚 @history3000
👍9👏4❤1
کوروش بزرگ
Cyrus the great
به تو توصیه می کنم به طور منظم به درسآموزی از تاریخ و ادبیات در هر دو زبان یونانی و لاتین بپردازی ، در کتب یونانی اول از همه با کتاب #کوروشنامه شروع کن ...
این جملات بخشی از نامۀ #توماس_جفرسون نویسندۀ اعلامیه استقلال و یکی از بیانگذاران آمریکاست که ٢٠٠ سال قبل برای نوهاش نوشته ، کتابی که وی خواندنش را توصیه میکند #کوروشنامه اثر گزنفون تاریخنگار یونانی ست که با الهام از پادشاهی کوروش نوشته شده
برای اندیشمندان و فلاسفۀ دنیای باستان کوروش شخصیتی برجسته و افسانهای ست که موفقیتش در تاسیس نخستین امپراتوری چند ملیتی به او چهرهای الهی نیز بخشیده بود ، برای همین لاری هدریک تاریخنگار آمریکایی درصدد برآمده که با به روز کردن نوشتههای گزنفون ویرایشی نو از کتاب را برای رهبران ، مدیران و فرماندهان نظامی بنویسد ، هدریک در مقدمه کتاب آورده :
کتاب پرورش کوروش نوشته گزنفون قرنهاست که توجه رهبران و مردان بزرگ تاریخ از جمله ژولیوس سزار ( امپراطور رم ) , لورنس عربستان ، بنجامین فرانکلین و توماس جفرسون پدران آمریکای نوین , افلاطون ، ویل دورانت و ... را به خود جلب کرده برای همین برآن شدم که شما را بیشتر با رهبری آشنا کنم که در ٢۵٠٠ سال قبل چنان حکومت میکرد که : ایرانیان او را پدر , بابلیان او را آزادیبخش , یونانیان او را قانونگذار و کلیمیان او را #برگزیده_خدا لقب داده بودند
🏷
بخشهایی از کتاب :
هرگز هنگام شام لب به خوراک نگشودم مگر آنکه در درازای روز چنان کار کرده باشم که شایستۀ خوردن آن باشم ، حتی اسبانم نیز برای دریافت علوفه باید عرق میریختند و همواره آرزو داشتم که در سپاه من هم هیچکس دست به خوراک دراز نکند مگر اینکه به فراخور آن کوششی کرده باشد
اگر بتوانید با پافشاری به همکاری افراد برای رسیدن به اهداف مشترک ، بدگمانیهای میان آنان را کاهش دهید تفاوت آنها ، بیشتر نیروزا خواهد بود تا تنش زا
بر بستر ِ آموختههایم , رویای ایجاد چنین امپراتوری در من نقش بست : سرزمینی با اقوامی گوناگون که در صلح و آرامش زندگی میکنند ، ما هدفی والا داشتیم لیک برای دست یافتن به آن هر کاری را آزاد نمیدانستیم از جمله کارهای پست : #دروغ گفتن بود ...
📚 @history3000
Cyrus the great
به تو توصیه می کنم به طور منظم به درسآموزی از تاریخ و ادبیات در هر دو زبان یونانی و لاتین بپردازی ، در کتب یونانی اول از همه با کتاب #کوروشنامه شروع کن ...
این جملات بخشی از نامۀ #توماس_جفرسون نویسندۀ اعلامیه استقلال و یکی از بیانگذاران آمریکاست که ٢٠٠ سال قبل برای نوهاش نوشته ، کتابی که وی خواندنش را توصیه میکند #کوروشنامه اثر گزنفون تاریخنگار یونانی ست که با الهام از پادشاهی کوروش نوشته شده
برای اندیشمندان و فلاسفۀ دنیای باستان کوروش شخصیتی برجسته و افسانهای ست که موفقیتش در تاسیس نخستین امپراتوری چند ملیتی به او چهرهای الهی نیز بخشیده بود ، برای همین لاری هدریک تاریخنگار آمریکایی درصدد برآمده که با به روز کردن نوشتههای گزنفون ویرایشی نو از کتاب را برای رهبران ، مدیران و فرماندهان نظامی بنویسد ، هدریک در مقدمه کتاب آورده :
کتاب پرورش کوروش نوشته گزنفون قرنهاست که توجه رهبران و مردان بزرگ تاریخ از جمله ژولیوس سزار ( امپراطور رم ) , لورنس عربستان ، بنجامین فرانکلین و توماس جفرسون پدران آمریکای نوین , افلاطون ، ویل دورانت و ... را به خود جلب کرده برای همین برآن شدم که شما را بیشتر با رهبری آشنا کنم که در ٢۵٠٠ سال قبل چنان حکومت میکرد که : ایرانیان او را پدر , بابلیان او را آزادیبخش , یونانیان او را قانونگذار و کلیمیان او را #برگزیده_خدا لقب داده بودند
🏷
مهمترین تفاوت نگارش جدید کتاب با نسخۀ اولیه آن است که برخلاف گزنفون که خود راوی کتاب است ، سرفصلها و داستانها از زبان اول شخص یعنی #کوروش بیان میشود
بخشهایی از کتاب :
هرگز هنگام شام لب به خوراک نگشودم مگر آنکه در درازای روز چنان کار کرده باشم که شایستۀ خوردن آن باشم ، حتی اسبانم نیز برای دریافت علوفه باید عرق میریختند و همواره آرزو داشتم که در سپاه من هم هیچکس دست به خوراک دراز نکند مگر اینکه به فراخور آن کوششی کرده باشد
اگر بتوانید با پافشاری به همکاری افراد برای رسیدن به اهداف مشترک ، بدگمانیهای میان آنان را کاهش دهید تفاوت آنها ، بیشتر نیروزا خواهد بود تا تنش زا
بر بستر ِ آموختههایم , رویای ایجاد چنین امپراتوری در من نقش بست : سرزمینی با اقوامی گوناگون که در صلح و آرامش زندگی میکنند ، ما هدفی والا داشتیم لیک برای دست یافتن به آن هر کاری را آزاد نمیدانستیم از جمله کارهای پست : #دروغ گفتن بود ...
📚 @history3000
👍6👏2❤1
باغهای معلق بابل
به گفته ی مورخان یونانی باغ های شگفت انگیز و زیبای بابــل به دستور شاه نبوچادنزار دوم ( بختالنصر دوم ) ( در برخی منابع نبوکدنصر)در حدود شش صد سال قبل از میلاد مسیح ساخته شد است . بر طبق روایات متعدد علت احداث این باغ هدیه و پیشکشی نبوچادنزار به همسر خود آمی تیس، دختر پادشاه مادها بود. آن دو برای اتحاد و دوستی بین ملت هایشان تن به این ازدواج داده بودند. ملکه که در سرزمین مادری خود به کوهستان ســـرســبز و پوشیده از گــل و گــیاه عـــادت کرده بود با آمدن به بابــل و دیدن دشت های آفتاب سوخته و خشک آنجا دلگیر و افسرده شد . شاه نبوچادنزار دوم نیز برای شاد کردن همسرش به زیردستانش دستور داد تا کوهی مصنوعی به همراه پشت بام های ســرسـبز و پر از درخت احداث کنند .
📚 @history3000
به گفته ی مورخان یونانی باغ های شگفت انگیز و زیبای بابــل به دستور شاه نبوچادنزار دوم ( بختالنصر دوم ) ( در برخی منابع نبوکدنصر)در حدود شش صد سال قبل از میلاد مسیح ساخته شد است . بر طبق روایات متعدد علت احداث این باغ هدیه و پیشکشی نبوچادنزار به همسر خود آمی تیس، دختر پادشاه مادها بود. آن دو برای اتحاد و دوستی بین ملت هایشان تن به این ازدواج داده بودند. ملکه که در سرزمین مادری خود به کوهستان ســـرســبز و پوشیده از گــل و گــیاه عـــادت کرده بود با آمدن به بابــل و دیدن دشت های آفتاب سوخته و خشک آنجا دلگیر و افسرده شد . شاه نبوچادنزار دوم نیز برای شاد کردن همسرش به زیردستانش دستور داد تا کوهی مصنوعی به همراه پشت بام های ســرسـبز و پر از درخت احداث کنند .
📚 @history3000
👍9❤4👏1
☘این جمله از گوته خیلی قشنگه:
ریشه که داشته باشی به لبهِی پرتگاه میرسی ولی سقوط نمیکنی.
ریشه همون شعور، شخصیت، انسانیت و شرفِ واقعی یک انسانه و ربطی به پول و تحصیلات نداره...
📚 @history3000
ریشه که داشته باشی به لبهِی پرتگاه میرسی ولی سقوط نمیکنی.
ریشه همون شعور، شخصیت، انسانیت و شرفِ واقعی یک انسانه و ربطی به پول و تحصیلات نداره...
📚 @history3000
👍9👏2
مطوعه گروهی از جوانمردان دوران صفاریان بودند که خود را در خدمت مردم قراردادند، رادمان پوپک ( یعقوب لیث) از آنان بود
لوطی یا لوتی در فرهنگ سنتی ایران به کسانی گفته میشد که زندگی عادی نداشتند و البته ۲ دسته بودند؛ گروهی که اهل مروت و مدارا و بخشش بودند و مدافع و امین مردم بودند و گروهی دیگر که فقط از لوطی نامش را یدک میکشیدند و به انواع و اقسام اوباشگری میپرداختند و نزد مردم به «الوات» و «جاهلان» مشهور بودند.
«ارنست اورسل» بلژیکی در دوره قاجار چنین نوشته است: «لوطی یعنی مردمی که هیچ نوع شغل مشخص و پایداری ندارد فقط گاهگاهی به چند مورد پیشه کم و بیش مجاز مشغول میشود مانند تردستی، دلالی، چشمبندی... لوطی در کلاهبرداری بسیار ماهر است. حتی گاهی باجبگیر و زورگوی حرفهای است...
لوطیها بیشتر مواقع در بازار پرسه میزنند و از مشتریهای دائمی میخانههای پنهانی هستند، دارای زندگی پر ماجراییاند. و رفتهرفته بیقید، جسور و گستاخ میشوند. بهخاطر هیچ و پوچ... گاهی حتی به دلخوشی دعوا کردن به جان هم میافتند. گاهی هم یک لوطی برای کسب شهرت با قمه یا طپانچه به فراشان حکومت [ مأموران حکومت] حمله میکند»
📚 @history3000
لوطی یا لوتی در فرهنگ سنتی ایران به کسانی گفته میشد که زندگی عادی نداشتند و البته ۲ دسته بودند؛ گروهی که اهل مروت و مدارا و بخشش بودند و مدافع و امین مردم بودند و گروهی دیگر که فقط از لوطی نامش را یدک میکشیدند و به انواع و اقسام اوباشگری میپرداختند و نزد مردم به «الوات» و «جاهلان» مشهور بودند.
«ارنست اورسل» بلژیکی در دوره قاجار چنین نوشته است: «لوطی یعنی مردمی که هیچ نوع شغل مشخص و پایداری ندارد فقط گاهگاهی به چند مورد پیشه کم و بیش مجاز مشغول میشود مانند تردستی، دلالی، چشمبندی... لوطی در کلاهبرداری بسیار ماهر است. حتی گاهی باجبگیر و زورگوی حرفهای است...
لوطیها بیشتر مواقع در بازار پرسه میزنند و از مشتریهای دائمی میخانههای پنهانی هستند، دارای زندگی پر ماجراییاند. و رفتهرفته بیقید، جسور و گستاخ میشوند. بهخاطر هیچ و پوچ... گاهی حتی به دلخوشی دعوا کردن به جان هم میافتند. گاهی هم یک لوطی برای کسب شهرت با قمه یا طپانچه به فراشان حکومت [ مأموران حکومت] حمله میکند»
📚 @history3000
👍6👏2