HerisRasaneh/هریس رسانه
590 subscribers
2.92K photos
948 videos
1.08K files
992 links
#هریس_رسانه‌ :
#رسانه‌ای برای آینده مردم شهرستان_هریس
#صدای مردم‌ #شهرستان_هریس
#تحلیل‌_و_بررسی‌ و مشکلات‌‌ شهرستان هریس
#محل_ثبت نوشته‌ها و تحلیلهای‌ کاربران
و هر آنچه‌ مردم‌ #شهرستان‌هریس مطالبه کنند.

@Sadrisei کداحراز:1-1-73481-61-4-1
Download Telegram
.
ا🌺🌺 #مالک‌عزیز‌آشیانه‌ات‌قلب‌ماست

بهمن سال ۹۸ جهت انجام کار شخصی قصد سفر به تربیت جام گرفتم. سفرم را با ماشین شخصی آغاز و در طول جاده بیشتر به جای حل کردن کار پیش آمده به مشهد وزیارت امام هشتم غریب خراسان فکر می کردم این فکر تمام خستگی راه را از من می گرفت فکر به مشهد و اطراف حرم برای من یک انرژی مضاعف می داد. از مسیر مشهد خارج و به سمت تربت جام تغییر مسیر دادن اما تمام فکر و ذکرم سمت حرم بود و بس.
۴۰ کیلومتر مانده به مقصد غروب خورشید از پشت کوه و دشت جلوه گری می کرد و کم کم شب پیش رو مرا به فکر انداخت. مثل همیشه بفکر هتل و مسافرخانه بودم اما یک یهو فکری به ذهن رسید و به دوست عزیز و شفیق و رفیق پاکم #مالک_افشار زنگ زدم بعد گفتگوی کوتاه مقصد سفر را گفتم بدون آنکه اجازه دهد مقصد و مقصودم را بیان کنم گفت : توی آن شهر غریب شب کجا می مانید. اینکار خودش به کرات غم غربت کشیده و رنج راه را دیده بود. گفت داداش صبر کند خودم برایت محل اقامت جمع و جور کنم. تلفن را قطع کردم و به فکر فرو رفتم به این فکر می کردم مگر می شود #مالک_افشار عزیز در این دیار غربت کسی را داشته باشد وقتی به شهر تربت جام رسیدم غروب کامل و سیاهی شب کم کم داشت خودش را نمایان می کرد اولین میدان نگه داشتم و منتظر زنگ تلفن بودم تلفن زنگ زد اما مالک نبود گوشی بر داشتم آشنا نبودم لهجه مشهدی داشت گفت : جناب صدری ؟ گفتم بله ، گفت: خانه معلم خدمتان هستیم بعد آدرس را برایم فرستاد. پرسان پرسان به سمت آدرس حرکت کردم در بین راه تلفن دو باره زنگ زد اما این بار مدیر از شرکتی بود که با آنها قرار داشتم آدرس گرفت و دنبالم آمدند و سه شب میهمان آنها شدم و اجازه ندادند به خانه معلم بروم زنگ زدم از #مالک_افشار عزیز عذرخواهی کردم سخت ناراحت شد چنان بهم ریخت که در طول عمرم فردی با احساس پاک چون او ندیده بودم افتخار می کردم عزیزی مثل او داریم اما حیف که ردای خدمت را از او گرفتندو ......

#مالک_افشار_عزیز

آن روزها وقتی دستانم را گرفتی گمان نمی کردم پهلوان افسانه قلب من و فاتح تمام احساساتم خواهید شد حالا خوب می دانم چه عزیزی را در چه مسئولیت اداری از دست دادیم. آرزوهای کوچک تو که خدمت به معلمین و کادر و پرسنل آموزش و پرورش بود برای من در دیدارهای که با شما داشتم کاملا روشن و آشکار بود اما آرزوهای بزرگ همه‌ی ما قبول مسئولیت بزرگ آتی جامعه ما و فرهنگیان در مسئولیتهای بزرگ است. من آن روز را فرانوش نمی کنم چرا که استرس شهر غربت تمام وجودم را گرفته بود و تو به دادم رسیدی مطمئنم از اینگونه استرس ها و خواستن ها از طرف معلمین بیشتر بود و تو با تمام وجود مثل آن که به من کمک کردی به یاری آنها می شتافتید از یاد نمی بریم ساعتی که با تمام وجود به ما ابراز مهر و محبت کردی و تحویلمان می گرفتی و در دفتر کارت تمام حواست به ما بود خدا نکند بر دستان و چهره ی خسته ات غم باشد مقبولیت تو در قلب ما بهای چای و شیرینی که در دفتر کارت خوردیم نیست بله بابت چشمه زلال و پاک و قلب مهربان و فهیم توست عشق تو به رفاه معلمین بی هیچ دلیلی عالی و فقط برازنده وجود تو بوده و هست تو در سفره شادی همکارانت سهیم هستید تو از سرمای روزگار از تندی ها و خلق و خوی هیچ احدی و هیچ کسی نلرزیدی اما از جبهه بندی های سیاسی ، که بدون فهم از درست خدمت کردن به جانت افتادند لرزیدی. ایرادی ندارد تو آنچنان خادمی بودی که برای تو هیچ جناحی در خدمت ارجحیت نداشت تو خام معلمین بودی و شعله‌ی آتش این عشق بی پایان در وجود تو خاموش شدنی نیست. هنوز هم برای من همان رستم دستانی که از پیکار نا برابر زندگی برگشته اید، هر چند خسته بودید اما سربلند هستید و خواهید بود بگذار پرهای خسته ات را ،دستان پر مهرت را از جانب خویش و از طرف همه‌ی معلمین مخصوصا معلمین شهرستان هریس ببوسم و بر دیدگانم بگذارم و بگویم به آشیانه ات که جان و دل و قلب ماست خوش آمدی

خسته نباشی دلاور ، بازنشستگی ات مبارک.

#سیف‌الدین‌‌صدری ۳۱ فروردین ۱۴۰۰
#گروه‌گوزل‌یوردوم‌شهرستان‌هریس
@herisrasaneh
🌺🌺👈❤️👉🌸🌸