""هسا پس""(جریان شعر پیشرو اقوام ایران و جهان)
229 subscribers
1.05K photos
11 videos
324 files
907 links
شعر پیشرو(آوانگارد) اقوام ایران و جهان
#دهه_نود
#پسا_نو_در_شعر_گیلکی_مازنی_ترکی_تاتی_لری_بلوچ_تالشی_بختیاری
#هسا_پس(پسا نو_فرازبان)
Download Telegram
#هسا_پس


پنجاه و هفت راسه
سیزده تا پنجره امرا
کی:
علفانه بو و ماشینانی کی رددا بون
گوشانی کی تا نیصفه ابانه جا شا دییان
پنجاه و هفت فرونده
چهارتا دیواره امرا
کی:
آسمانا دو تاوده
دارانه ولکانا تکان دهه
ابانا لپه واله بزنن
بیشمار
چندتا رددا بوستن
چنتا ایسایید
چنتا خوایید بیشید
بیست و هشت تا حلا بمانسته
کوتا بیا مراد کودتا کویه


#برگردان


پنجاه و هفت راس است
با سیزده پنجره
که:
بوی علف ها و ماشین هایی که رد می شوند
گوش هایی که تا نیمه در آب ها دیده می شوند

پنجاه و هفت فروند است
با چهار دیوار
که:
اسمان را دودی کرده است
برگ درختان را تکان می دهد
آب ها را می گذارد که موج بکشند
بشمار
چند تا عبور کردند
چند تا ایستاده اند
چند تا می خواهند بروند
بیست و هشت تا هنوز مانده اند
کوتاه بیا مراد کودتاه کجاست؟


.#مراد_قلی_پور

#هسا_پس
#جریان_شعر_پیشرو_اقوام_ایران_و_جهان
https://tttttt.me/hasa_pas
🌕


#هسا_پس

بوخار
کی کشف بوباس
اسبان ده بوجور نشایید
نفت دومبال
می نیگا عوضا باست
انقد کی حس کونم
عوضی ترم
پیامبری یا دس بکش
انقد زمستان نها کی
امی اسبانه دهانه جا
بوخار ماشینان بیرین بزنن
زمانه عوضا باسته
ان اسبانا
بیخد فاندرستا نوا
توو
ایتا ادامسا یم باد دوکونی
تانی بوجور بشی

#کلمان

بوباس:شد
بوجور:بالا-معراج:
نها:هست
فاندرستن:نگاه کردن

#واتاو (واگردان)


بخار
که کشف شد
اسب ها
دیگر عروج نکردند
بعد از نفت
نگاهم عوض شد
آنقدر که حس می کنم
عوضی ترم
دست از پیامبری بردار
آنقدر زمستان هست
که از دهان اسب های مان
ماشین های بخار بیرون می زند
بله
زمانه عو ض شده است
بیهوده
به این اسب ها خیره نشو
تو
با باد کردن یک آدامس هم می توانی
به معراج برسی


#مراد_قلی_پور
#هسا_پس
#جریان_شعر_پیشرو_اقوام_ایران_و_جهان
https://tttttt.me/hasa_pas
#هسا_پس


#شعر_داستان(شعر افقی)


هاتو کی مسجده صارا دورین فارسی/ایتا سک جی مسجد حصاره کناره کرا رددا بوستی/ کی اوردیکانا  روباره ور فوتورکست/ ایتایا بیگیفت و کلاچانم خوشانا دیران دوبون کی/اونم جی مسجد بیرین بامو


#واگردان


همین که وارد حیاط مسجد شد/سگی از کنار حصار مسجد می گذشت /که به اردک های کنار رود خانه حمله کرد/یکی از اردک ها را شکار کرد و کلاغ ها هم داشتند خودشان را می ریدند/که او از مسجد خارج شد



#تجربه_شعر_افقی

#دهه_هشتاد
#مراد_قلی_پور
#کانال_هسا_پس
#پسا_نو_در_شعر_گیلکی_مازنی_ترکی_تاتی_لری_بلوچ_تالشی_بختیاری
#آنتولوژی_شعر_پیشرو_اقوام_ایران

https://tttttt.me/hasa_pas
‌نجات‌معنا‌از‌معنا‌

#مراد_قلی‌پور در شماره ۱۲۵۸ روزنامه #نقدحال


آيا قالب‌ها شهروندان شعر هستند؟ مواجهات ما به‌عنوان مخاطبان اين قالب‌ها چگونه مي‌تواند حقوق شهروندي قالب‌ها را سلب نمايد؟ برخورد‌هاي سلبي برخي منتقدان ادبي در برابر قالب‌ها چگونه خاستگاهي پيدا کرده است؟ چرا اين برخورد‌ها شهروندي و دموکراتيک نيست؟ همزيستي مسالمت‌آميز قالب‌ها همان روحيه گم شده شهروندي در ادبيات ماست. نيما اين حقوق شهروندي را کاملا رعايت کرد. با اين که منتقدان بسياري او را با شالوده‌شکني در شعر فارسي‌ معرفي نموده‌اند اما نيما هرگز عليه هيچ قالبي اقدام ننمود. بي‌گمان نيما به نجات قالب‌ها انديشيد. تجربه گوناگوني قالب‌ها در پروسه شعر نيمايي نشان از اين دارد که واحد دموکراسي شعر نيما در نجات قالب‌ها است. او قالب را از قالب نجات داد و به انسان‌هاي پشت قالب‌ها احترام گذاشت. چيزي که پس از او در هر دوره‌اي کمرنگ‌تر شد.
امر شهروندي قالب‌ها در تئوري‌هاي نيما امري دموکراتيک است. واحد شعر نيما ايمان مخاطب‌ نيست. اين همان جايي است که شعر داشت از روحيه حاکميت ديني خود جدا مي‌شد. واحد دموکراسي در شعر نيما واحد شهروندي است. اين يعني احترام به حقوق مادي و معنوي قالب‌هايي که هر کدام بخشي از انسان و تاريخ را با خود حمل کرده‌اند. برخورد‌هاي حذفي قالب‌ها پس از نيما تا اکنون ادامه دارد. اين چيزي است که حقوق شهروندي قالب‌ها را زير سوال برده است. ما قالب‌ها را در حد قالب تقليل داديم. زبان را جداي از قالب‌ها فرض کرديم. قالب‌ها خود زبان هستند. انقراص قالب ها همان انقراض نسلي از زبان است. معرفي نسل‌هاي شعري پس از نيما مي‌تواند رازهاي بسياري را برملا سازد. نسل‌هايي که بر حقوق شهروندي قالب‌ها تاکيد دارند و نسل‌هايي که ايمان مخاطبان را واحد اصلي قرار دادند و شعر را از روحيه دموکراتيک آن ساقط کردند.
امر نجات قالب‌ها و بررسي اين که کدام جريانات شعري سعي بر تقويت اين نجات داشته‌اند مي‌تواند چهره شهروندي شعر ما را آشکار‌تر سازد. چيزي که واحد ايمان را در مواجهات سلبي کنار خواهد زد تا شهروندان‌ واقعي شعر در شمايل مخاطبان مومن ظاهر نگردند.
پشت قالب‌ها‌؛ قالب نيست انسان است. انساني که مي‌خواهد از حقوق شهروندي خود برخوردار باشد. اين شهروند اگر بي‌ايمان باشد اما نبايد چيزي مانع از احقاق حقوق شهروندي‌اش باشد. قالب‌ها شهروندان شعر‌اند که مي‌خواهند به دموکراسي برسند. دموکراسي قالب‌ها امر پنهان شعر ماست. بسياري از مواجهات ادبي در برابر قالب‌ها را مي‌توان با خاستگاه‌هاي ديني جامعه ما برابر ساخت. مواجهاتي سلبي و حذفي که فقط توان ديدن صداهاي خود را داشته و دارند. حذف قالب هم جوار تنها راه معرفي قالب پيشنهادي خود است. در حالي که مي‌توانستيم و مي‌توانيم در محيطي دموکراتيک و شهروندي به همه قالب‌ها و صداهاي‌شان احترام بگذاريم. اين همان تمرين حقوق شهروندي قالب‌هاست. قالب‌هايي که زبان هستند و انسان‌ها را با خود وضع حمل مي‌کنند حتي اگر تعداد‌شان بسيار اندک باشد. امر ايمان امر غير دموکراتيک و غير شهروندي در برخورد با قالب‌هاست. وگرنه بايد‌ خطر نژاد پرستي قالب‌ها را اعلام کرد. چيزي که مدت‌ها با ما بوده و دارد به حيات خود ادامه مي‌دهد. قالب‌ها اگر سلب شوند خواه ناخواه به خاطر ناديده‌گرفتن حقوق شهروندي‌شان نژاد را بر فرهنگ غالب مي‌سازند.
سوالي که مي‌تواند بسيار حايز اهميت باشد اين است که آيا قالب‌ها فطرتا فرهنگ هستند يا نژاد؟ گونه‌هاي مختلف قالب‌ها پس از نيما نژاد را در زبان گسترش داده‌اند يا فرهنگ را؟ چگونه مي‌توان با تحقيقاتي ميداني و دقيق اين امر را باورمند ساخت؟ نژاد‌ها چگونه با مواجهات سلبي خود در لباس قالب‌ها بر فرهنگ‌ها غلبه کرده‌اند؟ آيا مي‌توان گفت که »خوانش‌ها و مواجهات« فطرت قالب‌ها را در شعر ما دستکاري کرده‌اند و فرهنگ را به عقب رانده‌اند و چيزي که هست دارد با روحيه‌اي نژاد‌پرستانه و غير شهروندي ادامه مي‌يابد؟

@naghdehall

#هسا_پس
#جریان_شعر_پیشرو_اقوام_ایران_و_جهان
https://tttttt.me/hasa_pas
نشر تازه
قبیله جهانی شعر
نشر ارزان / سوئد
۴۸۸ صفحه
از :مراد قلی پور


#هسا_پس
#جریان_شعر_پیشرو_اقوام_ایران_و_جهان
https://tttttt.me/hasa_pas
#هسا_پس


تانیستم ورفی بوبوم
کی افتابه جیر جا ابا بوستان دره
یا ولکی
کی گوزگان اونه چیر جوخوسن
یا آغوزی
کی  جی اوشکولانه دس زیمین کفه
یا پوتی
بوبوهسته داران دورین کی می دور و بر پوره دارتوکی بوبو
من سیاستمدار بوبوستم ایرانه جا
تا بیدینم ورفان چوتو ابا بون
تا می سایان لانتانا ولکانه جیر ببره
تا اشکولانه گازانا آغوزانه رو بشمارم
تا داره توکانا فدارم
انه می  کار
ولکانا راستا کونم و بودجانه سرا وامیزم
ورفانه سرا دسمال بنم
می سایه سرا  شولوختان دیرینن
ایتا سوال داشتم:
راستی  بهمن ما جا ایتا گوزگا واز بوکونه  چن متر وامیزه


#برگردان


می توانستم برفی باشم
که دارد زیر آفتاب آب می شود
یا برگی
که قورباغه ها زیر ان مخفی می شوند
یا گردویی
که از دست سنجاب ها به زمین می افتد
یا کرمی
درون درختان پوسیده که در اطرافم پر از دارکوب باشد
من سیاستمداری در ایران شدم
تا ببینم که برف ها چگونه آب می شوند
تا سایه هایم مار ها را زیر برگ ها ببرد
تا دندان سنجاب ها را روی گردو ها بشمارم
تا به دارکوب ها شلیک کنم
کار من این است
برگ ها را بلند کنم و روی بودجه ها بشاشم
روی برف ها روسری بگذارم و
روی سایه ام غاز ها برینند
سوالی  دارم:
راستی در ماه بهمن اگر قورباغه ای بپرد چند متر می شاشد

#مراد_قلی_پور( ۱۴ بهمن ۱۴۰۱)
https://tttttt.me/hasa_pas
نقد دکتر علی تسلیمی بر شعر مراد قلی پور . با سپاس


#هسا_پس


واپرسه:
ایتا گوزگا کی لوله انبارانه بو اونا نوخوردا به
من رزناما ورق زنم
صفحه سه یا اونا نیشان دم
واپرسه:
ایتا مانده کی اونه چوم تلویزیونا دنکفته به
من تومامه کانالانا گردم
خستا بوم دوکوشم
واپرسه:
ایتا چیچیلاس کی  اپارتمان نیدا به
من أن اوتاق أون اتاق نانم چی دومبالا گردم
واپرسه:
ایتا لیشه کی حصارانا وانلیشته به
من اسفالتانا فاندرم کی ألاب کونن
واپرسه
من دیوارانا
واپرسه
من پنجرانا
واپرسه
من خیابانانا
واپرسه
من ماشینانا
واپرسه
من ابرانا
واپرسه
من رزناما دودم
تلویزونا دوکوشم
أبانا فاندرم کرا أین
رابانا فاندرم کاوانه جور
گابا نا فاندرم خوشینه جی جانا أ جنگله جا إوارا کوده نه
رزناما واکونم
بیدینم
می اسما بزنه؟
دیوارانا فاندرم
بیدینم می خون واجه

#کلمان

گوزگا:قورباغه
مانده:گوساله
دنکفته:نیافتاده
دوکوشم:خاموش می کنم
چیچیلاس:سنجاقک
وانلیشته:نلیسیده
فاندرم:نگاه می کنم
ألاب:موج بخار گرمای روی اسفالت
راب:حلزون
جی جی:پستان
واجه:هست-روییده


#واگردان

می پرسد:

قورباغه ای که بوی اگزوزی به مشامش نخورده باشد
من روز نامه را ورق می زنم
صفحه سوم را به او نشان می دهم

می پرسد:
گوساله ای که چشمش به صفحه (تلویزیون)نیافتاده باشد
من تمام کانال ها را می چرخم
خسته می شوم و خاموش می کنم

می پرسد:
سنجاقکی که آپارتمان ندیده باشد
من توی این اتاق و آن اتاق نمی دانم به دنبال چه می گردم

می پرسد:
گاو ماده جوانی که حصار ها را نلیسیده باشد
من به آسفالت ها خیره ام که بخار می کنند

می پرسد
من دیوار ها را
می پرسد
من پنجره ها را
می پرسد
من خیابان ها را
می پرسد
من ماشین ها را
می پرسد
من ابر ها را
می پرسد
من روز نامه را می بندم
صفحه را خاموش می کنم
به آب ها خیره می شوم که دارند می آیند
به حلزون های بالای کاهو ها
به گاوهایی که پستان هایشان را در این جنگل گم کرده اند

روز نامه را باز می کنم
ببینم
اسم مرا زده اند؟
به دیوار ها نگاه می کنم
ببینم که خون من روییده است


.#مراد_قلی_پور


این شعر جنایت‌هایی را افشا می‌کند که نه تنها بر انسان بلکه بر طبیعت و محیط زیست رفته است. بر طبیعت آپارتمان، اسفالت و اگزوز حکم‌فرماست و بر انسان دیوار. خون پیشتر از زمین می‌رُست و گوینده سیاوش دیگری است که خونش از دیوار می‌روید (نجات معنا از معنا در فرم و محتوا: افسانه‌گردانی). این نجات دادن هنرمندانه است: همچنین به پرسش‌ها پاسخ یک‌به‌یک، منطقی و مرتب داده نمی‌شود. شعر پیشتاز این‌گونه است، پاسخ‌ها و حرکت شعر مانند شاعرانی که قطع معنا می‌کنند نیست.  حرکت‌های غافلگیرکننده‌‌ای است که معنا را به‌گونه‌ای دیگر زنده کرده است.  جنگل که باید طبیعت دلخواه ما بوده باشد، در شعرتان لغزنده گردیده و جایگاه جنگلیان شهری شده. "گاو" هم لغزنده است: از سویی گاو در کنار حلزون معنای منفی دارد و از  سوی دیگر چهره‌ای ستمدیده که  پستانش را ندوشیده بلکه دزدیده‌اند. "می‌پرسد"های دوم اگر در ادامه‌ی پرسش‌های نخست باشد، پس از آن پاسخ‌های گوینده است (پرسش و پاسخ‌هایی نیمه‌تمام) و اگر جداگانه خوانده شود، می‌تواند تداخل وجه انشایی و خبری باشد و این تداخل در شعر ستودنی است.



.#دکتر_علی_تسلیمی
https://tttttt.me/hasa_pas