آنقدر ظریف است که با یک برش ضربدری چهار تکۀ ریز میشود. مداحی که میرسد به رفیق دل شکستهها یاد معصومه میافتم. نصف پیاله پر میشود از مربعهای کوچک خیار. شب اول دفنش با این مداحی خیلی برایش گریه کردم. از خودم میپرسم یعنی واقعا معصومه مرده؟ مرگ خاصیتی دارد که هیچ وقت تکراری نمیشود. یک سال و چند ماه است که خاله نازم زنده نیست و هنوز هم گاهی به مادرم میگویم به خاله زنگ بزنیم؟ مثل تمام آن سالهایی که میرفتم لواز التحریر و میخواستم برای مصطفا دفتر و خودکار بخرم. یا از جلوی مغازهمان رد میشدم و میخواستم به هوای بابا بروم تو. تا پنج خیار قلمی را خرد کنم با عبور از سیزده سال زمان، چند مرگ را مرور میکنم.
زندگی و مرگ پارچه و الگوی خیاطیاند. الگو را که میکشی پارچه باید مو به مو رویش بیفتد تا لباس قشنگی از آب در بیاید و به تن بنشیند.
هشتم تیر ۱۴۰۴
#از_زندگی@HarfeHEzafeH
زندگی و مرگ پارچه و الگوی خیاطیاند. الگو را که میکشی پارچه باید مو به مو رویش بیفتد تا لباس قشنگی از آب در بیاید و به تن بنشیند.
هشتم تیر ۱۴۰۴
#از_زندگی@HarfeHEzafeH
💔9❤1
از ساعت هشت سیستم سرمایشی را خاموش کردهام. در و پنجرهها هم به خاطر گرد و خاک بیرون بسته است. بعد از چهار ساعت و نیم الان میخواهم روشنش کنم. توی گرمای امسال و ناترازی مصرف برق و سوء مدیریت آن و در شرایطی جنگی کشور یکی از کارهای کوچکی که توانستهام انجام دهم کاهش مصرف برق به روشهای مختلف بوده.
هشتم تیر ۱۴۰۴
#از_زندگی@HarfeHEzafeH
هشتم تیر ۱۴۰۴
#از_زندگی@HarfeHEzafeH
❤10🙏1