ما باید آمار کارگران افغانی شاغل در واحدهای تولیدی رو جمعآوری کنیم. امروز که زنگ زده بودم به یکیشون، اسم کارگرش رو که گفت پرسیدم اسم پدرش چیه؟ گفت پدر فلانی، مادر آدینه.
#اسم_فامیل_بازی
#اسم_فامیل_بازی
👌2
حرف اضافه
دوساعتی که باشگاه بودم به حز دو سه دقیقه که آهنگی پخش شد به سکوت گذشت. نمیدانم ابلاغیه است که به خاطر محرم این کار انجام نشود یا دلی این کار را کردند یا نه، عرف شهر چنین رسمی را نمیپذیرد. هر چه هست پدیدهٔ تازهای است برایم. باید دربارهاش پرس و جو کنم. …
ظاهراً برنامه ابلاغی و تا سوم امام حسین روال این است. آیا در همهٔ استانها چنین دستورالعملی هست یا فقط خاص این استان است؟ نمیدانم.
روال کاری ما این است که خیلی از کشاورزان نمونههای بیمار یا آفت زده از باغ یا مزارعشان را میآورند اداره تا کارشناس گیاهپزشک بعد از تشخیص، برایشان نسخه بنویسد. ممکن است کارشناس همان لحظه فرصت کند و جواب بدهد و ممکن است جواب بیفتد به روز دیگری. در این صورت او شماره تماسش را میگذارد تا کارشناس باهاش تماس بگیرد. چند روز پیش یک نفر نمونهٔ برگ انجیر آورده بود. همکارم مأموریت بود. بعد که برگشت چندین بار تماس گرفت اما صاحب نمونه جواب نداد. امروز اول صبح خودش آمد. همکارم ماجرای تماس تلفنی را که بهش گفت جواب داد: ئه! اون شماره ناشناسه شما بودید؟ والا اینقدر به ما گفتن تلفن ناشناس جواب ندید ما هم جواب ندادیم.
نمیدانم اصل هشدار امنیتی چه بوده اما اگر قرار باشد همهٔ پیامهای ناشناس مشکوک تلقی شوند بعضی کارها لنگ میمانند. یکیش همین که گفتم.
نمیدانم اصل هشدار امنیتی چه بوده اما اگر قرار باشد همهٔ پیامهای ناشناس مشکوک تلقی شوند بعضی کارها لنگ میمانند. یکیش همین که گفتم.
😁3
حرف اضافه
روال کاری ما این است که خیلی از کشاورزان نمونههای بیمار یا آفت زده از باغ یا مزارعشان را میآورند اداره تا کارشناس گیاهپزشک بعد از تشخیص، برایشان نسخه بنویسد. ممکن است کارشناس همان لحظه فرصت کند و جواب بدهد و ممکن است جواب بیفتد به روز دیگری. در این صورت…
و این داستان همچنان ادامه داره. با تلفن اداره زنگ میزنی بعضیاشون جواب نمیدن ولی به موبایل شناس، چرا.
جنگ لایههای پنهانی داره که یکیش اینه.
جنگ لایههای پنهانی داره که یکیش اینه.
اینستا بهم یه پستی رو نشون داد امروز. یه خانمی با همسر، سه دختر و پسرکوچولوش که ساکن آمریکا بودند. اسم خودش ریحانه بود، دخترهاش رؤیا سادات، نور سادات، سما سادات و پسرش سید دین. اسم دین رو اولین باره میشنوم. وقتی با خودم تکرارش کردم دیدم آوای قشنگی داره.
#اسم_فامیل_بازی
#اسم_فامیل_بازی
❤3👌1
حرف اضافه
روی سنگ مزار پدرش نوشته بود فرهنگ دینیار نوشادی. پرسیدم دینیار جزو فامیلیتوته؟ گفت نه. اسم پدربزرگمه. ما زرتشتیها رسممونه اسم پدر رو کنار اسم فرد مینویسیم. #اسم_فامیل_بازی
شنیدن اسم دین سبب خیر شد که برم دربارهٔ این واژه جستجو کنم.
من همیشه فکر میکردم دین یه کلمهٔ عربیه و الان فهمیدم که در زبان فارسی خودمون هم داریمش.
دهخدا میگه دین نام فرشتهایه که به محافظت از قلم مأموره. همچنین از ایزدان آئین زرتشتیه و نگهبانی روز بیست و چهارم ماه به ایزد دین سپرده شده. به همین خاطر اونا باور داشتند که «نیک است در این روز فرزند به مکتب فرستادن و نکاح کردن.»
از طرفی در سانسکریت و گاتها و بخشهای دیگهٔ اوستا مکرر واژهٔ «دئنا» اومده که دین از اون ریشه گرفته. خود واژه دئنا به ریشه کارواژه «دا» به معنی اندیشیدن و شناختن میرسه. در اوستا واژهٔ دئنا به معنی دین و نیروی ایزدی بازشناسی نیک از بد گزارش شده. در زبان اوستایی و پارسی میانه به
همکردها (ترکیبها)ی گوناگونی از این واژه برمیخوریم مانند: دینآگاهی، دینبُرداری (نمایش دینی)، دینکرد (کردار دینی)، دینیشت (نام شانزدهمین یَشت از یشتهای بیست و یکگانه اوستا) و جز اینها.
دین در گاتها به معانی مختلف کیش، خصایص روحی، تشخص معنوی و وجدان بهکار رفته که در معنی اخیر دین یکی از قوای پنجگانهٔ باطن انسانه.
دهخدا در یه جمعبندی به نقل از دایرة المعارف اسلامی میگه که: علماء فقه اللغه اسلامی برای دین معانی مختلفی ذکر کردند که اساس تمام اونا در سه معنی خلاصه میشه:
الف: از اصل آرامی عبری به معنای حساب که به استعاره از اون اخذ شده.
ب: عربی خالص و معنای اون عادت یا «استعمال»ه که هر دو از یک اصلند.
ج: یه کلمهٔ فارسیه به معنای دیانت.
#کلمه_بازی
من همیشه فکر میکردم دین یه کلمهٔ عربیه و الان فهمیدم که در زبان فارسی خودمون هم داریمش.
دهخدا میگه دین نام فرشتهایه که به محافظت از قلم مأموره. همچنین از ایزدان آئین زرتشتیه و نگهبانی روز بیست و چهارم ماه به ایزد دین سپرده شده. به همین خاطر اونا باور داشتند که «نیک است در این روز فرزند به مکتب فرستادن و نکاح کردن.»
از طرفی در سانسکریت و گاتها و بخشهای دیگهٔ اوستا مکرر واژهٔ «دئنا» اومده که دین از اون ریشه گرفته. خود واژه دئنا به ریشه کارواژه «دا» به معنی اندیشیدن و شناختن میرسه. در اوستا واژهٔ دئنا به معنی دین و نیروی ایزدی بازشناسی نیک از بد گزارش شده. در زبان اوستایی و پارسی میانه به
همکردها (ترکیبها)ی گوناگونی از این واژه برمیخوریم مانند: دینآگاهی، دینبُرداری (نمایش دینی)، دینکرد (کردار دینی)، دینیشت (نام شانزدهمین یَشت از یشتهای بیست و یکگانه اوستا) و جز اینها.
دین در گاتها به معانی مختلف کیش، خصایص روحی، تشخص معنوی و وجدان بهکار رفته که در معنی اخیر دین یکی از قوای پنجگانهٔ باطن انسانه.
دهخدا در یه جمعبندی به نقل از دایرة المعارف اسلامی میگه که: علماء فقه اللغه اسلامی برای دین معانی مختلفی ذکر کردند که اساس تمام اونا در سه معنی خلاصه میشه:
الف: از اصل آرامی عبری به معنای حساب که به استعاره از اون اخذ شده.
ب: عربی خالص و معنای اون عادت یا «استعمال»ه که هر دو از یک اصلند.
ج: یه کلمهٔ فارسیه به معنای دیانت.
#کلمه_بازی
❤5👍2
حرف اضافه
من آدم آبگوشتخوری نیستم. اگر به فروید باشد که میگوید ریشه در کودکیام دارد. به آن وقتی که آبگوشت جزو سلاطین غذایی خانهها بود. دوران ابتدایی هر وقت از مدرسه برمیگشتم خدا خدا میکردم غذا آبگوشت نباشد اما خیلی وقتها بود. قانون جذب باگ داشت چون هر چه قورمهسبزی…
بعد از چهارسال و چهار ماه و چهار روز سکونت در این شهر میخواهم بروم گوشت بخرم. چون شب مهمان دارم و ازم خواسته برایش کتلت بپزم. من آدم گریزان از گوشت قرمزی هستم. خیلی تلاش کردهام با آن آشتی کنم. خیلی ها. اول گوشت چرخ کردۀ کتلت و لای پلوییها را پذیرفتهام. البته به شرطی که قلنبه نباشند و چربی ازشان فوران نکند. در مرحلۀ بعد فقط گوشت خورشتی خانۀ خودمان را خوردهام. چون هم ریز است هم بدون چربی. در جاهای غریبه مثل سلف دانشگاه یا رستورانها ترجیحا خورش سفارش نمیدهم یا اگر از سر ناچاری تن بدهم، گوشتهایش را نمیخورم. مهمانی هم اگر در بین خانواده باشد ممکن است یکی دوتا گوشت بخورم آن هم اگر ظاهرش به دلم بنشیند. این وسط گوشت قورمه سبزی و کرفس با گوشت قیمه و بادمجان با هم فرق دارند. گوشت قرمه سبزی معمولا همیشه خط میخورد چون رنگش قرمز است. این تلاشهایی که ازشان حرف میزنم تلاش در محدودۀ خانه بوده. چون برای خودم مرزی را تعیین کردهام که گوشت خونه رو بخور. انگار هم به دستهای دا اطمینان کنم هم به دامها و قصابیها و مراتع و علوفۀ شهر کوچکم. ولی در جایی خارج از آن محدودۀ جغرافیایی وطنی این امنیت شکسته میشود و گوشتها دل آزار میشوند.
مشکل دیگرم با گوشت، خرد کردن و بستهبندیاش است. خواهر قشنگم طفلکی همیشه میگفت از این کار متنفر است و من نمیفهمیدم از چه نوع نفرتی حرف میزند. پدر گوشت دوستمان همیشه در حال گوشت خریدن بود و او مدام دست به دعا که خدایا گوشت آنقدر گران شود تا بابا کمتر بخرد. متأسفانه تا وقتی هر دو زنده بودند این اتفاق نیفتاد.
سین که از اقوام سببیمان است خواستگار دختری بود که در حین آشنایی نزدیک به ازدواج او را رد کرد. چون یک روز که دختر رفته بود خانهشان، مادرش تختهای آورده بود و گوشت تازه، سین به دختر گفته بود تو به جای مامانم خردش کن. دختر خیلی باملاحظه گفته بود حالش بد میشود. فردایش با تلفن به خانهشان ماجرا مختومه اعلام شده بود. بعدها که سین خواستگار خودم شد ماجرای تنفرم از گوشت را ازش پنهان کردم چون قصد داشتم سرفرصت بهش توضیح دهم تنفر من هم مثل بسیاری از تنفرهای تو محترم است و به جز آن، کی گفته گوشت را زن باید خرد کند آن هم زنی که خوردنش را دوست ندارد و اگر کسی دیگر خردش کند ممکن است بتواند کمی از آن را مزه مزه کند.
الان در حالی دارم حاضر میشوم بروم شهر گوشت که انگار قرار است پا بگذارم به یک دنیای بکر. نمیدانم قیمت گوشت چقدر است؟ بستهبندیهایش چقدری است؟ گوشت بی چربی چرخ کرده هم دارد یا نه؟ مزه چی؟ دارد؟ کتلتهایم با این گوشت پلاستیکیها رنگ و رخسار دارند یعنی؟ خرید از شهر گوشت حس ماشینی بودن بهم میدهد. خیال میکنم گوشتهایش تولید گاو و گوسفند پلاستیکی هستند. نخندید. گوشت ندوست نبودهاید تا بدانید که چه میکشم.
مشکل دیگرم با گوشت، خرد کردن و بستهبندیاش است. خواهر قشنگم طفلکی همیشه میگفت از این کار متنفر است و من نمیفهمیدم از چه نوع نفرتی حرف میزند. پدر گوشت دوستمان همیشه در حال گوشت خریدن بود و او مدام دست به دعا که خدایا گوشت آنقدر گران شود تا بابا کمتر بخرد. متأسفانه تا وقتی هر دو زنده بودند این اتفاق نیفتاد.
سین که از اقوام سببیمان است خواستگار دختری بود که در حین آشنایی نزدیک به ازدواج او را رد کرد. چون یک روز که دختر رفته بود خانهشان، مادرش تختهای آورده بود و گوشت تازه، سین به دختر گفته بود تو به جای مامانم خردش کن. دختر خیلی باملاحظه گفته بود حالش بد میشود. فردایش با تلفن به خانهشان ماجرا مختومه اعلام شده بود. بعدها که سین خواستگار خودم شد ماجرای تنفرم از گوشت را ازش پنهان کردم چون قصد داشتم سرفرصت بهش توضیح دهم تنفر من هم مثل بسیاری از تنفرهای تو محترم است و به جز آن، کی گفته گوشت را زن باید خرد کند آن هم زنی که خوردنش را دوست ندارد و اگر کسی دیگر خردش کند ممکن است بتواند کمی از آن را مزه مزه کند.
الان در حالی دارم حاضر میشوم بروم شهر گوشت که انگار قرار است پا بگذارم به یک دنیای بکر. نمیدانم قیمت گوشت چقدر است؟ بستهبندیهایش چقدری است؟ گوشت بی چربی چرخ کرده هم دارد یا نه؟ مزه چی؟ دارد؟ کتلتهایم با این گوشت پلاستیکیها رنگ و رخسار دارند یعنی؟ خرید از شهر گوشت حس ماشینی بودن بهم میدهد. خیال میکنم گوشتهایش تولید گاو و گوسفند پلاستیکی هستند. نخندید. گوشت ندوست نبودهاید تا بدانید که چه میکشم.
🍓4❤1
🥴9😐4👀1
دخترک شش هفت ماههای در آغوشش بود که آمد سراغ خادم مسجد. «میخوام بچهمو سقط کنم. دو ماهمه.»انگار گیر افتاده باشد وسط دوراهی و بخواهد یکی سنگ بزرگی جلوی پایش بیندازد که نکن وگرنه معلوم است نظر خادم چی است. راه حلش هم فقط این بود: میگم یه کم زعفرون بخورم بیفته. چون چندبار تکرارش کرد. نمیتوانستم بفهمم چه حالی دارد. تجربهٔ بارداری چهارمش بود بعد از دو دختر و یک پسر. حالت تهوع داشت و نگران شیر دخترکش بود که شیشه هم نمیگرفت. نایلون کفشها که از دستش افتاد نگاهم بهشان افتاد. کفشهای اسپورت گرانی بودند. چادر و روسری و بلوز و شلوار خودش و بچه نشان میداد از نظر مالی روبهراهند. هم دلم برای شرایطی که گیر افتاده بود تویش میسوخت هم به سختی جلوی اشکهایم را گرفته بودم. زن نمیدانست موقعیت او دعاهای اجابت نشده و کور من است.
#از_زندگی
بیستم تیر ۱۴۰۴
#از_زندگی
بیستم تیر ۱۴۰۴
💔30
حرف اضافه
ای وای اگر صیاد من غافل شود از یاد من +رهی معیری
من اگه شاعر بودم با مفاهیم دام و دانه و صیاد خیلی شعر میسرودم. نشون به اون نشون که از وقتی تلگرام رو نصب کردم این مصرع رو در توضیح پروفایلم گذاشتم:
ما را به مهربانی صیاد الفتی است.
اینجا هم کم و بیش تکبیتهای مرتبط با این مفاهیم رو گذاشتم.
ما را به مهربانی صیاد الفتی است.
اینجا هم کم و بیش تکبیتهای مرتبط با این مفاهیم رو گذاشتم.
حرف اضافه
من اگه شاعر بودم با مفاهیم دام و دانه و صیاد خیلی شعر میسرودم. نشون به اون نشون که از وقتی تلگرام رو نصب کردم این مصرع رو در توضیح پروفایلم گذاشتم: ما را به مهربانی صیاد الفتی است. اینجا هم کم و بیش تکبیتهای مرتبط با این مفاهیم رو گذاشتم.
ما را به مهربانی صیاد الفتی است
ورنه به نیم ناله قفس میتوان شکست
+درکی قمی
ورنه به نیم ناله قفس میتوان شکست
+درکی قمی
❤5
یکی از همکارانم دخترکی دارد که مثل من مردادی است. تاریخ تولدمان یکی است. امروز میگفت مادرش دارد از شیر میگیردش و به جاش بهش شربت میدهد. اسمش را گذاشتهایم فاطمه شربتی. گفتم مادرم میگوید توی تابستان نباید بچه را شیربُر کرد. کاش میگذاشتید گرمای هوا بشکند. یک آن ماندم روی کلمهٔ شیربُر. بریدن فعل درخورتری است همراه شیر تا گرفتن. گرفتن نرمی دارد و بریدن حتی اگر خشونت هم نداشته باشد پررنج است.
صحنهٔ از شیرگرفتن برادرزادهٔ دهه هشتادیام یکی از غمگینترین پردههای زندگیام است که باهاش گریستهام. چون استیصال و بی قراری را از سلول به سلول تن و روح بچه دریافت میکردم.
کودک این بریدن را یادش نمیماند اما در هر مرحلهٔ دیگری از زندگی اگر قرار باشد بریدن از چیزی را تمرین کند همینقدر بیچاره میشود و زندگی پر است از این بیچارگیها که باید ببُری، مستأصل و سرگردان شوی و عادت کنی و بگذری و ادامه دهی.
#کلمه_بازی
#زبان_لکی
#از_زندگی
صحنهٔ از شیرگرفتن برادرزادهٔ دهه هشتادیام یکی از غمگینترین پردههای زندگیام است که باهاش گریستهام. چون استیصال و بی قراری را از سلول به سلول تن و روح بچه دریافت میکردم.
کودک این بریدن را یادش نمیماند اما در هر مرحلهٔ دیگری از زندگی اگر قرار باشد بریدن از چیزی را تمرین کند همینقدر بیچاره میشود و زندگی پر است از این بیچارگیها که باید ببُری، مستأصل و سرگردان شوی و عادت کنی و بگذری و ادامه دهی.
#کلمه_بازی
#زبان_لکی
#از_زندگی
💔15
لپتاپ قدیمیام باتری ندارد. تلگرام را باز کرده و برای دوستم ویسی فرستادهام که نه دقیقه و نه ثانیه است. ساعت پنج قرار است برق برود. چشمم به چرخیدن دایره سبز دور دکمه پلی است. چهار دقیقه وقت هست. با این سرعت وی پیان حالا مگر میرود. برو. لطفاً برو. دو دقیقه مانده میرسد و آخیش.
این بخشی از روزمره ماست که به قول مادرم روزی تاریقات میشود. تاریق تاریخ است و تاریقات هر آنچه که ارزش تاریخی پیدا میکند.
+ساعت پنج برق رفت. ادامهٔ متن رو در گوشی نوشتم:)
#از_زندگی
#کلمه_بازی
بیست و دوم تیر ۱۴۰۴
این بخشی از روزمره ماست که به قول مادرم روزی تاریقات میشود. تاریق تاریخ است و تاریقات هر آنچه که ارزش تاریخی پیدا میکند.
+ساعت پنج برق رفت. ادامهٔ متن رو در گوشی نوشتم:)
#از_زندگی
#کلمه_بازی
بیست و دوم تیر ۱۴۰۴
حرف اضافه
یکی از همکارانم دخترکی دارد که مثل من مردادی است. تاریخ تولدمان یکی است. امروز میگفت مادرش دارد از شیر میگیردش و به جاش بهش شربت میدهد. اسمش را گذاشتهایم فاطمه شربتی. گفتم مادرم میگوید توی تابستان نباید بچه را شیربُر کرد. کاش میگذاشتید گرمای هوا بشکند.…
مادرم میگه اگه بچه رو توی گرما شیر بُر کنی همیشه عطش داره. اگه کسی شیر داشته باشه به بچه بده بهترین وقتش پاییزه.
بهاره بُر هم خوب نیست. بچه ضعیف میشه.
ساخت این ترکیبها رو در زبانمون دوست دارم. کاش فرهنگستان ازشون استفاده میکرد.
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
بهاره بُر هم خوب نیست. بچه ضعیف میشه.
ساخت این ترکیبها رو در زبانمون دوست دارم. کاش فرهنگستان ازشون استفاده میکرد.
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
❤8