حرف اضافه
321 subscribers
187 photos
20 videos
6 files
45 links
گل و گیاهان زینتی خوانده‌ام.
ارتباطات می‌خوانم.
می‌نویسم هم.
و به زبان لکی حرف می‌زنم.
#کلمه_بازی
Download Telegram
حرف اضافه
این‌که عید فطر نرفتم خونه قابل ثبت در گینسه ولی از اون تعجب‌برانگیزتر امروز بود. همکارا می‌گفتن یعنی تو نرفتی خونه؟
پنج‌شنبه‌ای که بین این‌همه تعطیلی باشه مثل ما بچه‌های وسط خانواده است. نه عزت و احترام بچه اول رو داریم و نه ناز و‌ محبت ته‌تغاری‌ رو دریافت می‌کنیم. فقط اومدیم به تماشای جهان:)
😁4
قدیم‌ها فروشنده‌های دوره‌گرد توی قم گاهی به خاطر دوری راه مجبور می‌شدند شب رو توی همون روستایی که بودند اتراق کنند.
مردم روستا نمی‌ذاشتند دوره‌گرد نیازش رو به جا اعلام کنه چون بدیهی بوده که جا نداره. خودشون پیش‌دستی می‌کردند و می‌اومدند بهش می‌گفتند خانه‌خواه جا داری یا نداری؟ بیا خانهٔ ما امشب. این اعلام دعوت بوده. یعنی ما می‌دونیم تو دنبال خونه هستی ما هم مهمون رو مطالبه‌ می‌کنیم. طلب مهمان دقیقا با همین لفظ خانه‌خواه اتفاق می‌افتاده.
بعد همون میزبان‌ها وقتی می‌اومدن زیارت حضرت معصومه، می‌اومدن خونهٔ مهمونشون و ‌اونم جبران می‌کرده.


#کلمه_بازی
👍61💘1
من آدم آبگوشت‌خوری نیستم. اگر به فروید باشد که می‌گوید ریشه در کودکی‌ام دارد. به آن وقتی که آبگوشت جزو سلاطین غذایی خانه‌ها بود. دوران ابتدایی هر وقت از مدرسه برمی‌گشتم خدا خدا می‌کردم غذا آبگوشت نباشد اما خیلی وقت‌ها بود.
قانون جذب باگ داشت چون هر چه قورمه‌سبزی تصور می‌کردم آبگوشت از آب در می‌آمد. چرا این غذا را دوست نداشتم؟ چون گوشت نمی‌خوردم. چون فلسفهٔ خوردن غذای آبکی را نمی‌فهمیدم و میلم به سمت غذاهای خشک بود. آبکی اگر بود در حد آش پذیرفته بود نه بیشتر. چون تیلیت کردن تو کتم نمی‌رفت. چرا باید نان خشک را تبدیل به خمیر می‌کردم؟ این جا هم دعوای خشک و نرمی بود. چون از لیز بودن چربی حالت تهوع می‌گرفتم و‌ باید چربی‌ها‌ را صاف می‌کردم. چون وقتی توی گوشت کوبیده چربی و خرده استخوان بود دنیا مقابل چشمانم سیاه می‌شد. اما نمی‌توانستم این همه دلیل ردیف کنم برای دوست نداشتن یک کاسه غذا. چون محکوم بودی به خوردن بی حرف و در سکوت. پس به روش خودم خوردنش را به حداقل رسانده بودم.
بعدها کم کم نفرت رفت چون می‌توانستم بی سکوت با روش حداقلی‌ام بخورمش. همه می‌دانستند چربی نمی‌خورم کاسه من بی چربی بود و با آب کم. موقع کوبیدن گوشت کوبیده حواسشان به چربی بود.
هنوز هم رویه همان است. به ندرت از دست کسی گوشت کوبیده می‌خورم. ترجیح می‌دم نخود و کمی گوشت را سالم بخورم چون بی ابهام و ترس می‌دانم چی را می‌خورم.
هر وقت مادرم می‌پرسید آبگوشت بذارم؟ خودش بلافاصله می‌گفت آهان دوست نداری و من با لبخندی می‌گفتم نه نه می‌خورم. بذار. آبش غلیظ باشه و کم.
وقتی هم در جمعی عاشق آبگوشت قرار می‌گرفتم می‌گفتم من دو اصل دارم: یک-آبگوشت هیچ وقت انتخاب من برای غذا نیست اما می‌خورمش.
دو- رابطه‌مون در حد دوری و دوستی باشه.
امروز صبح که بیدار شدم ایده‌ای برای غذا نداشتم. یعنی دوست نداشتم پلو خورشت بخورم. چون این هفته بیش از حد پلو خورده بودم. وقت پختن کتلت هم نداشتم. آش هم که برای ناهار فردا بود. ماکارونی هم اول هفته خورده بودم.
در فریزر را که باز کردم در سکوت دستم رفت سمت گوشتی که برای باقالی پلو گذاشته بودم. گوشت را با نخود و‌ لوبیا بار گذاشتم.
چون نمی‌خواستم مدام کنار گاز باشم و به کارم برسم.
اولین بار است آبگوشت پخته‌ام. شاید این هم قدمی است برای بزرگسالی.
سلام بر آبگوشت ظهر جمعه که انتخاب خودم است.
15👌1
توی شهرزاد یه جایی قباد می‌گه
خب البته خیالم یه جورایی‌ام راحت شد. باز دلم‌خوشه‌ تو همین شهره. نزدیک من. بارون که بباره هم واسه اون می‌باره هم برای من.
نسیم که بوزه هم واسه اون می‌وزه هم واسهٔ من.
و تو با خودت می‌گی آدم عاشق چه دل‌خوشی‌هایی داره.
💔15
گیشا یکی از محله‌های تهرانه که دربارۀ وجه تسمیه‌ش چند تا روایت هست ولی این دوتا بیشتر تکرار شده که زمین‌هاش متعلق به دو نفر به نام‌های کیخسرو و شاپوریان بوده یا کی‌نژاد و شاپوریان بنیانگذارش بودند. به همین خاطر اسمش شده کیشا و کم کم گیشا تلفظ شده. محله از اول مدرن ساخته شده و اسم خیابون‌هاش هم جالبه. در کل ۴۱ خیابون زوج و فرد داره. سمت زوج دارای سه چهارراهه، که از چهارراه اول تا سوم اسمشون به ترتیب پیوند، پیمان و دوستیه و چهارراه اول تا سوم سمت فرد به ترتیب اسم‌هاشون پیام، پیشگام، پیشاهنگه.

#از_جاها@HarfeHEzafeH
#کلمه_بازی
👍101
دیشب که برمی‌گشتم خانه توی دلم گفتم خدایا می‌شه فردا که من می‌رم سرکار بارون بیاد. بعد خودم خندیدم به آرزویم. صبح بوی باران که بهم خورد و زمین تر را دیدم به خدا لبخند زدم.
🤩116
جناب حافظ هم مثل ما از این برنامه‌ها می‌ریخته که :)
بطالتم بس از امروز کار خواهم کرد.


#من_شعر@HarfeHEzafeH
حرف اضافه
جناب حافظ هم مثل ما از این برنامه‌ها می‌ریخته که :) بطالتم بس از امروز کار خواهم کرد. #من_شعر@HarfeHEzafeH
حالا کار حافظ چی بوده؟
به نظرش عمرش بی و معشوق داشته به بطالت می‌گذشته پس باید پاشه بره عزم کوی یار کنه و نفس به بوی خوشش مشکبار کنه و به یاد چشم یار خودش رو‌ خراب کنه و بنای عهد قدیم استوار کنه و‌ جانش رو فدای نکهت گیسوی یار کنه و طریق رندی و عشق اختیار کنه.
بله آقای حافظ ما‌ مثل هم نیستیم.
4👌3
شما به جز حر شهید کربلا، اسم حر شنیدید؟
من امروز شنیدم. حر منصوری فعال محیط زیست در بهشهر.


#اسم_فامیل_بازی
چه عصری چه عصری.
از خواب بیدار شی و‌ ببینی بارون باریده.
غم و اشک قبلش سبک شه برات و بخونی
آه ای زمزمهٔ ایل و تبارم باران.

#من_شعر@HarfeHEzafeH
14
غبار صبح تماشاست هر چه باداباد
تو هم بخند جهان خراب می‌خندد


+بیدل دهلوی

#من_شعر
رفتم سینما. رها را دیدم. باهاش گریه کردم. پر از بغض و‌ حسرت شدم. چون از یک من شخصی وصل شدم به قصهٔ فیلم و گرهش زدم به یک مای جمعی. چون خودم هم تازه لپتاپ خریده‌ام. بعد از شش هفت سال با قرض و وام. وقتی لپ‌تاپ را می‌شد با کمتر از ده تومن بخرم برای خریدش خرداد وام گرفتم. پول را به دوستی قرض دادم که دی ماه پس بدهد. نداشت برگرداند. سه سال بعد خرد خرد پول را پس داد وقتی که من نمی‌توانستم حتی با پس‌انداز آن خرده‌ها، لپ‌تاپ بخرم. او زودتر از من لپتاپ خرید و دوستم هم نماند. این سال‌ها من دو بار سنگین را به دوش کشیدم. وزن دستگاهی قدیمی و دوستی عزیزی.
مای جمعی رها من‌ را یاد چند روزی از اردیبهشت پارسال انداخت که از طرف اداره مامور شده بودم به مرکز ارتباطات مردمی ریاست جمهوری. به درخواست‌های مکرر لپتاپ، دوچرخه، گوشی و وسایل و مبالغی ناچیز که برای سیاستمداران هیچ وقت نیاز نبوده.
رها را ما اگر یک بار ببینیم آقایان چندبار باید به تماشا بنشینند.
💔13😢1
کاشانیه. توی حرف‌هاش گفته این‌ها ذاتشون فلان جاییه. ذات رو معادل اصل و اصالت گرفته.

#کلمه_بازی
حرف اضافه
دیروز رفته بودم بادمجون گوجه بخرم. فروشنده با تلفن حرف می‌زد و می‌گفت‌ باقر هنوز از مدرسه نیومده. من این‌جوری بودم که مگه هنوز کسی اسم باقر می‌ذاره برای بچه‌‌ش و احتمالاً محمدباقر بود اسمش و چرا کامل صداش نمی‌کرد؟ #اسم_فامیل_بازی
توی یه گروهی به ادریس نامی تبریک گرفته بودند بابت برگزیده شدن داستانش.
من خوشم میاد کسی اسم‌های مهجور پیامبران و ائمه و بزرگان رو زنده می‌کنه.
مثل استادمون که اسم پسر پنج شش ساله‌ش یحیاست یا راضیه که اسم پسر چهار ساله‌ش رو گذاشته سلمان و خانم مُختَش که پسر شیش هفت سالهٔ اونم الیاسه.


#اسم_فامیل_بازی
👌74
ما را عجب غمی است که گفتن نمی‌توان


+هلالی جغتایی

#من_شعر
💔5😢42
شما می‌دونستید‌‌ فردین که مرامش ضرب‌المثل شده، فامیلی ایشون بوده نه اسمش؟
اسمش محمدعلی بوده و فامیلیش فردین.
راستش من هیچی ازش نمی‌دونستم تا امروز که فهمیدم کشتی‌گیر بوده و بازیگر. کارگردانی و تهیه‌کنندگی هم کرده.
و حتی سال ۷۹ از دنیا رفته. من فکر می‌کردم خیلی دورتر بوده که فردین‌بازی‌هاش به ما رسیده.



#اسم_فامیل_بازی
حرف اضافه
یه اسم زرتشتی هم شنیدم دین‌یار. قشنگه. خواهراش هم نگار و گل‌بهار. #اسم_فامیل_بازی
روی سنگ مزار پدرش نوشته بود فرهنگ دینیار نوشادی. پرسیدم دینیار جزو فامیلی‌توته؟
گفت نه. اسم پدربزرگمه. ما زرتشتی‌ها رسممونه اسم پدر رو کنار اسم فرد می‌نویسیم.


#اسم_فامیل_بازی
👌4
هر از گاهی فرصتش بشود با هم صبحانهٔ دسته‌جمعی می‌خوریم. دیروز آرد خریدم که در صورت پیش آمدن این فرصت خاگینه درست کنم.
آخرین بار کی این غذا را پخته بودم؟ صدسال پیش. شاید در نوجوانی. منی که تخم مرغ نمی‌خوردم‌ حرفه‌ای شده بودم در پختش.
عشقش از کجا آمده بود؟
خانم لوتای حنا دختری در مزرعه. (رونوشت به انیمیشن سازان)
امروز یکی از دوستان قدیمی برای همکاری در پروژه‌ای آمد محل کارمان. خاگینه شد گاو و گوسفند جلوی مهمان‌.
هم‌زدن تخم‌مرغ‌ها، ریز ریز اضافه کردن آرد، مراقبت برای گولّه نشدن و پهن کردنش کف تابه اشتیاق نوجوانی را زنده کرد. آشپزی برای من همیشه توی مشتش شور زندگی دارد.
👌14
حرف اضافه
هر از گاهی فرصتش بشود با هم صبحانهٔ دسته‌جمعی می‌خوریم. دیروز آرد خریدم که در صورت پیش آمدن این فرصت خاگینه درست کنم. آخرین بار کی این غذا را پخته بودم؟ صدسال پیش. شاید در نوجوانی. منی که تخم مرغ نمی‌خوردم‌ حرفه‌ای شده بودم در پختش. عشقش از کجا آمده بود؟ …
همکار لرم وقتی خاگینه رو دید این شعر رو خوند برام:
وقت خاگینه کُلُفته بگید عمه بخفته
وقت گریه و زاری برید عمه رو بیارید.
یعنی موقعی که غذای خوبی دارید و نعمت فراوونه (خاگینه غذای خوب بوده قدیما) عمه رو عمداً خبر نکنید اما موقع بدبختیاتون برید سراغش.
مظلوم عمه‌ها:)


#کلمه_بازی
😁5🥴5🤣2😢1