حرف اضافه
320 subscribers
187 photos
20 videos
6 files
44 links
گل و گیاهان زینتی خوانده‌ام.
ارتباطات می‌خوانم.
می‌نویسم هم.
و به زبان لکی حرف می‌زنم.
#کلمه_بازی
Download Telegram
من هر وقت خونه رو تمیز می‌کنم دوست دارم تو بیای و من خیلی خونه رو تمیز می‌کنم.
17
برخیز که باد صبح نوروز
در باغچه می‌کند گل افشان

+سعدی
🤩6
وقت آن است که مردم ره صحرا گیرند
خاصه اکنون که بهار آمد و فروردین است

+سعدی
👌41
بابام خیلی به درختا احترام می‌ذاشت.
می‌گفت اگه احترام نذاری فراموشی می‌گیری.
هر وقت می‌دیدشون‌ بهشون سلام می‌کرد.


+رسول توی نگهبان شب می‌گفت.
💔5💘1
گلدانی باش گلزار اگر نه‌ای.
👍4
یکی از دهه‌هفتادیای خانواده‌شون یه گروه زده و اسمش رو گذاشته جنگ جنگ تا پیروزی. همه رو هم عضو کرده و بهشون گفته امسال دیگه باید ازدواج کنم. برام کیس پیدا کنید:)
😁9👍1
حرف اضافه
پَر گل یکی دیگه از نام‌های پر لطافت و زیبای بهاریه. خوشبختانه این اسم هنوزم داره تکرار می‌شه. #اسم_فامیل_بازی
بچه که بودم یه همسایه داشتیم پایین کوچه‌مون که گاو داشتند و گاهی می‌رفتیم ازشون شیر می‌خریدیم. خانواده کم‌دستی بودند. دیوار خونه‌شون کاهگلی بود. یه اتاق طبقه بالای خونه‌شون ساخته بودند با یه پنجره کوچیک به رنگ آبی قاجاری.
خونه‌شون تاریک بود. طویله تاریک‌تر.
یه دختر داشتند همسن خواهر بزرگترم به اسم پرگل که توی زبون ما پرِّگل صداش می‌کردند. اون موقع ما اسمشو مسخره می‌کردیم چون زبان‌ مادریمون برامون مسخره بود.
بعدها من در در دههٔ هفتاد توی برنامه روایت فتح می‌‌دیدم با یه خانمی که داشت از خارج برمی‌گشت، توی فرودگاه مصاحبه کردند. یه دختر کوچیک داشت به اسم پرگل. این قدر زیبا این اسم رو تلفظ کرد که من دچار شرم نیابتی شدم بابت همه تمسخرهامون.
بعدا که به قیافه دختر همسایه‌مون فکر می‌کردم می‌دیدم چه زیبا هم بود ولی هیچیش به چشم ما نمیومد. کودکی ما سرشار از احساس‌های منفی درباره زبان مادری بود و چهره آدم‌ها.
برای همین یه جستار با همین موضوع نوشتم با عنوان حیف از این زمان از دست رفته.


#زبان_لکی
#اسم_فامیل_بازی
7
حرف اضافه
پَر گل یکی دیگه از نام‌های پر لطافت و زیبای بهاریه. خوشبختانه این اسم هنوزم داره تکرار می‌شه. #اسم_فامیل_بازی
این چندتا اسم بهاری رو گفتم اونم گفت توی روستای ما هم دوتا خواهر هستند به اسم‌های هِل پَر و شاه پر.
روستاشون کجاست؟
طولاش از توابع خلخال.
و بدین‌وسیله دو تا اسم قشنگ یادم گرفتم😍


#اسم_فامیل_بازی
6💘1
حرف اضافه
این چندتا اسم بهاری رو گفتم اونم گفت توی روستای ما هم دوتا خواهر هستند به اسم‌های هِل پَر و شاه پر. روستاشون کجاست؟ طولاش از توابع خلخال. و بدین‌وسیله دو تا اسم قشنگ یادم گرفتم😍 #اسم_فامیل_بازی
یکی دیگه از دوستان شیرازی هم گفتند اسم مادربزرگشون تَرگل بوده و اسم مادرشون هَمَن گل هست. ولی معنی هَمَن رو نمی‌دونستند.
کسی هست بدونه؟
رابطه‌ای با همین و همان داره؟


#اسم_فامیل_بازی
حرف اضافه
این‌که عید فطر نرفتم خونه قابل ثبت در گینسه ولی از اون تعجب‌برانگیزتر امروز بود. همکارا می‌گفتن یعنی تو نرفتی خونه؟
پنج‌شنبه‌ای که بین این‌همه تعطیلی باشه مثل ما بچه‌های وسط خانواده است. نه عزت و احترام بچه اول رو داریم و نه ناز و‌ محبت ته‌تغاری‌ رو دریافت می‌کنیم. فقط اومدیم به تماشای جهان:)
😁4
قدیم‌ها فروشنده‌های دوره‌گرد توی قم گاهی به خاطر دوری راه مجبور می‌شدند شب رو توی همون روستایی که بودند اتراق کنند.
مردم روستا نمی‌ذاشتند دوره‌گرد نیازش رو به جا اعلام کنه چون بدیهی بوده که جا نداره. خودشون پیش‌دستی می‌کردند و می‌اومدند بهش می‌گفتند خانه‌خواه جا داری یا نداری؟ بیا خانهٔ ما امشب. این اعلام دعوت بوده. یعنی ما می‌دونیم تو دنبال خونه هستی ما هم مهمون رو مطالبه‌ می‌کنیم. طلب مهمان دقیقا با همین لفظ خانه‌خواه اتفاق می‌افتاده.
بعد همون میزبان‌ها وقتی می‌اومدن زیارت حضرت معصومه، می‌اومدن خونهٔ مهمونشون و ‌اونم جبران می‌کرده.


#کلمه_بازی
👍61💘1
من آدم آبگوشت‌خوری نیستم. اگر به فروید باشد که می‌گوید ریشه در کودکی‌ام دارد. به آن وقتی که آبگوشت جزو سلاطین غذایی خانه‌ها بود. دوران ابتدایی هر وقت از مدرسه برمی‌گشتم خدا خدا می‌کردم غذا آبگوشت نباشد اما خیلی وقت‌ها بود.
قانون جذب باگ داشت چون هر چه قورمه‌سبزی تصور می‌کردم آبگوشت از آب در می‌آمد. چرا این غذا را دوست نداشتم؟ چون گوشت نمی‌خوردم. چون فلسفهٔ خوردن غذای آبکی را نمی‌فهمیدم و میلم به سمت غذاهای خشک بود. آبکی اگر بود در حد آش پذیرفته بود نه بیشتر. چون تیلیت کردن تو کتم نمی‌رفت. چرا باید نان خشک را تبدیل به خمیر می‌کردم؟ این جا هم دعوای خشک و نرمی بود. چون از لیز بودن چربی حالت تهوع می‌گرفتم و‌ باید چربی‌ها‌ را صاف می‌کردم. چون وقتی توی گوشت کوبیده چربی و خرده استخوان بود دنیا مقابل چشمانم سیاه می‌شد. اما نمی‌توانستم این همه دلیل ردیف کنم برای دوست نداشتن یک کاسه غذا. چون محکوم بودی به خوردن بی حرف و در سکوت. پس به روش خودم خوردنش را به حداقل رسانده بودم.
بعدها کم کم نفرت رفت چون می‌توانستم بی سکوت با روش حداقلی‌ام بخورمش. همه می‌دانستند چربی نمی‌خورم کاسه من بی چربی بود و با آب کم. موقع کوبیدن گوشت کوبیده حواسشان به چربی بود.
هنوز هم رویه همان است. به ندرت از دست کسی گوشت کوبیده می‌خورم. ترجیح می‌دم نخود و کمی گوشت را سالم بخورم چون بی ابهام و ترس می‌دانم چی را می‌خورم.
هر وقت مادرم می‌پرسید آبگوشت بذارم؟ خودش بلافاصله می‌گفت آهان دوست نداری و من با لبخندی می‌گفتم نه نه می‌خورم. بذار. آبش غلیظ باشه و کم.
وقتی هم در جمعی عاشق آبگوشت قرار می‌گرفتم می‌گفتم من دو اصل دارم: یک-آبگوشت هیچ وقت انتخاب من برای غذا نیست اما می‌خورمش.
دو- رابطه‌مون در حد دوری و دوستی باشه.
امروز صبح که بیدار شدم ایده‌ای برای غذا نداشتم. یعنی دوست نداشتم پلو خورشت بخورم. چون این هفته بیش از حد پلو خورده بودم. وقت پختن کتلت هم نداشتم. آش هم که برای ناهار فردا بود. ماکارونی هم اول هفته خورده بودم.
در فریزر را که باز کردم در سکوت دستم رفت سمت گوشتی که برای باقالی پلو گذاشته بودم. گوشت را با نخود و‌ لوبیا بار گذاشتم.
چون نمی‌خواستم مدام کنار گاز باشم و به کارم برسم.
اولین بار است آبگوشت پخته‌ام. شاید این هم قدمی است برای بزرگسالی.
سلام بر آبگوشت ظهر جمعه که انتخاب خودم است.
15👌1
توی شهرزاد یه جایی قباد می‌گه
خب البته خیالم یه جورایی‌ام راحت شد. باز دلم‌خوشه‌ تو همین شهره. نزدیک من. بارون که بباره هم واسه اون می‌باره هم برای من.
نسیم که بوزه هم واسه اون می‌وزه هم واسهٔ من.
و تو با خودت می‌گی آدم عاشق چه دل‌خوشی‌هایی داره.
💔15
گیشا یکی از محله‌های تهرانه که دربارۀ وجه تسمیه‌ش چند تا روایت هست ولی این دوتا بیشتر تکرار شده که زمین‌هاش متعلق به دو نفر به نام‌های کیخسرو و شاپوریان بوده یا کی‌نژاد و شاپوریان بنیانگذارش بودند. به همین خاطر اسمش شده کیشا و کم کم گیشا تلفظ شده. محله از اول مدرن ساخته شده و اسم خیابون‌هاش هم جالبه. در کل ۴۱ خیابون زوج و فرد داره. سمت زوج دارای سه چهارراهه، که از چهارراه اول تا سوم اسمشون به ترتیب پیوند، پیمان و دوستیه و چهارراه اول تا سوم سمت فرد به ترتیب اسم‌هاشون پیام، پیشگام، پیشاهنگه.

#از_جاها@HarfeHEzafeH
#کلمه_بازی
👍101
دیشب که برمی‌گشتم خانه توی دلم گفتم خدایا می‌شه فردا که من می‌رم سرکار بارون بیاد. بعد خودم خندیدم به آرزویم. صبح بوی باران که بهم خورد و زمین تر را دیدم به خدا لبخند زدم.
🤩116
جناب حافظ هم مثل ما از این برنامه‌ها می‌ریخته که :)
بطالتم بس از امروز کار خواهم کرد.