Forwarded from اتچ بات
#سنگین_لحظههای_آخر_من
با نوای #کربلایی_حمید_علیمی
#امام_صادق_ع
لحظههای آخر من
سوزد از پا تا سر من
از شرار زهر کینه
کوه غم عمری کشیدم
طعنه از دشمن شنیدم
شاهدم شهر مدینه
ای مدینه نیمهٔ شب
دیدهای دنبال مرکب
تا که از دشمن چه دیدم
او سواره من پیاده
پیش چشم خانواده
دست بسته میدویدم
مادر رسیده ارث غربت تو بر پسر
مادر از آتش کین خانهام شد شعلهور
مادرم اشکم به یاد ماجرای پشت در
جانم فدای تو
گریم برای تو
مادر چه کشیدی
پیش چشم علی
خوردی کتک ولی
دنبال حق دویدی
❤️واویلا❤️
عزیز فاطمه را از حرم کجا بردند
خدا به خیر کند نیمه شب چرا بردند
خدا به خیر کند بیعبا و عمامه
امام ارض و سما را به کوچهها بردند
پیاده در پی مرکب نفسنفس میزد
دو دست بسته به گردن چو مرتضی بردند
خدا کند که دوباره به خانه برگردد
تمام اهل حرم دست بر دعا بردند
به فاطمه نرسد این خبر عزیزش را
میان مجلس بزمِ بیحیا بردند
ستاده شیخ الأئمه،نشسته قاتل او
چه آبرویی از آن حجّت خدا بردند
غریب بود و به دادش رسید پیغمبر
همین که دست به شمشیر از جفا بردند
به ما بگو که کجا بودی یا رسول الله
که حمله بر تن مظلوم کربلا بردند
تن مطهر او بی کفن رها شده بود
سر مقدس او را به نیزهها بردند
هنوز جان به تنش بود برهنهاش کردند
هنوز سر به تنش بود عمامه را بردند
هنوز سوی حرم بود چشم خونینش
هجوم بر حرم آل مصطفی بردند
تمام صورت یک نازدانه نیلی شد
دو گوشوارهٔ او را چه بی هوا بردند
از آنچه رفت به غارت نداشت شکوه ولی
به عمه گفت چرا معجر مرا بردند
❤️واویلا❤️
یه مدینه یه بقیعه یه امامی که حرم نداره
سینه زنها کسی نیست تا روی قبرش یه دونه شمع بذاره
❤️امون ای دل۳،امون از غریبی❤️
قسم به غربت خاکی که فوق تفسیر است
هوای روضه برای بقیع دلگیر است
نفس کشیدن بین غبارها سخت است
سرودن از حرمِ بیمزارها سخت
چگونه شعر بگوید دلی که میگیرد
الا بقیع چرا شاعرت نمیمیرد
قرار نیست تو را بیسبب بهانه کنم
ولی بگو که دلم را کجا روانه کنم
کبوتری که در این خانه لانه داشته است
در آستان رضا آشیانه داشته است
چگونه باخبر از آن سرای درد و غم است
دلش خوش است که نامش کبوتر حرم است
بقیع،سامره و کربلا و مشهد نیست
در این سرا خبری از رواق و گنبد نیست
بقیع مثل نجف نیست تا که مهمانش
به راحتی بنشیند به زیر ایوانش
ولی بقیع بهشتیست با چهار مزار
بقیع مژدهٔ سالیست با چهار بهار
چهار مظهر غربت،چهار تن مظلوم
چهار قبرِ غریب از چهارده معصوم
فقط میان بقیع است این قرار و تمام
به یک سلام شوی زائر چهار امام
به سینه حسرت عرض سلام مانده هنوز
ولی نه،آهِ دلم ناتمام مانده هنوز
سلامِ عمق دل دیدهای که پر ابر است
به مادری که بدون حرم نه،بی قبر است
اگر سلام تو آتش به سینهات افروخت
از آن دریست که روزی میان آتش سوخت
مرا ببخش نمیخواهم آتشت بزنم
چگونه گویم از آن روز،خاک بر دهنم
ز هُرمِ شعلهٔ در یاس را که پژمردند
در آن هجوم علی را به ریسمان بردند
میان تلخی آن صحنهٔ غبار آلود
شکست قامت مرد و مدینه شاهد بود
از آن غروب غمانگیز چندسال گذشت
مدینه همدمِ اندوه دودمان علیست
و باز شاهد مردی ز خاندان علیست
که باز آمده آتش در آستانهٔ او
هزار شکر که محسن نداشت خانهٔ او
رسیدهاند که از باغ لاله را ببرند
امام صادقِ هفتادساله را ببرند
تصورش چقدر سخت میشود ای وای
بزرگ طایفه در کوچه میدود ای وای
کسی نگفت مگر پیرمرد بردن داشت
تن نحیف مگر تازیانه خوردن داشت
کانال کربلایی حمیدرضاعلیمی🔻
🔷🔸@hamidalimi_matn
با نوای #کربلایی_حمید_علیمی
#امام_صادق_ع
لحظههای آخر من
سوزد از پا تا سر من
از شرار زهر کینه
کوه غم عمری کشیدم
طعنه از دشمن شنیدم
شاهدم شهر مدینه
ای مدینه نیمهٔ شب
دیدهای دنبال مرکب
تا که از دشمن چه دیدم
او سواره من پیاده
پیش چشم خانواده
دست بسته میدویدم
مادر رسیده ارث غربت تو بر پسر
مادر از آتش کین خانهام شد شعلهور
مادرم اشکم به یاد ماجرای پشت در
جانم فدای تو
گریم برای تو
مادر چه کشیدی
پیش چشم علی
خوردی کتک ولی
دنبال حق دویدی
❤️واویلا❤️
عزیز فاطمه را از حرم کجا بردند
خدا به خیر کند نیمه شب چرا بردند
خدا به خیر کند بیعبا و عمامه
امام ارض و سما را به کوچهها بردند
پیاده در پی مرکب نفسنفس میزد
دو دست بسته به گردن چو مرتضی بردند
خدا کند که دوباره به خانه برگردد
تمام اهل حرم دست بر دعا بردند
به فاطمه نرسد این خبر عزیزش را
میان مجلس بزمِ بیحیا بردند
ستاده شیخ الأئمه،نشسته قاتل او
چه آبرویی از آن حجّت خدا بردند
غریب بود و به دادش رسید پیغمبر
همین که دست به شمشیر از جفا بردند
به ما بگو که کجا بودی یا رسول الله
که حمله بر تن مظلوم کربلا بردند
تن مطهر او بی کفن رها شده بود
سر مقدس او را به نیزهها بردند
هنوز جان به تنش بود برهنهاش کردند
هنوز سر به تنش بود عمامه را بردند
هنوز سوی حرم بود چشم خونینش
هجوم بر حرم آل مصطفی بردند
تمام صورت یک نازدانه نیلی شد
دو گوشوارهٔ او را چه بی هوا بردند
از آنچه رفت به غارت نداشت شکوه ولی
به عمه گفت چرا معجر مرا بردند
❤️واویلا❤️
یه مدینه یه بقیعه یه امامی که حرم نداره
سینه زنها کسی نیست تا روی قبرش یه دونه شمع بذاره
❤️امون ای دل۳،امون از غریبی❤️
قسم به غربت خاکی که فوق تفسیر است
هوای روضه برای بقیع دلگیر است
نفس کشیدن بین غبارها سخت است
سرودن از حرمِ بیمزارها سخت
چگونه شعر بگوید دلی که میگیرد
الا بقیع چرا شاعرت نمیمیرد
قرار نیست تو را بیسبب بهانه کنم
ولی بگو که دلم را کجا روانه کنم
کبوتری که در این خانه لانه داشته است
در آستان رضا آشیانه داشته است
چگونه باخبر از آن سرای درد و غم است
دلش خوش است که نامش کبوتر حرم است
بقیع،سامره و کربلا و مشهد نیست
در این سرا خبری از رواق و گنبد نیست
بقیع مثل نجف نیست تا که مهمانش
به راحتی بنشیند به زیر ایوانش
ولی بقیع بهشتیست با چهار مزار
بقیع مژدهٔ سالیست با چهار بهار
چهار مظهر غربت،چهار تن مظلوم
چهار قبرِ غریب از چهارده معصوم
فقط میان بقیع است این قرار و تمام
به یک سلام شوی زائر چهار امام
به سینه حسرت عرض سلام مانده هنوز
ولی نه،آهِ دلم ناتمام مانده هنوز
سلامِ عمق دل دیدهای که پر ابر است
به مادری که بدون حرم نه،بی قبر است
اگر سلام تو آتش به سینهات افروخت
از آن دریست که روزی میان آتش سوخت
مرا ببخش نمیخواهم آتشت بزنم
چگونه گویم از آن روز،خاک بر دهنم
ز هُرمِ شعلهٔ در یاس را که پژمردند
در آن هجوم علی را به ریسمان بردند
میان تلخی آن صحنهٔ غبار آلود
شکست قامت مرد و مدینه شاهد بود
از آن غروب غمانگیز چندسال گذشت
مدینه همدمِ اندوه دودمان علیست
و باز شاهد مردی ز خاندان علیست
که باز آمده آتش در آستانهٔ او
هزار شکر که محسن نداشت خانهٔ او
رسیدهاند که از باغ لاله را ببرند
امام صادقِ هفتادساله را ببرند
تصورش چقدر سخت میشود ای وای
بزرگ طایفه در کوچه میدود ای وای
کسی نگفت مگر پیرمرد بردن داشت
تن نحیف مگر تازیانه خوردن داشت
کانال کربلایی حمیدرضاعلیمی🔻
🔷🔸@hamidalimi_matn
Telegram
attach 📎