همدمان( هیٲت مکتب الشهدا )
1.13K subscribers
7.29K photos
1.35K videos
167 files
5.9K links
📱کانال رسمی هیأت مکتب الشهداء
دانشجویان دانشگاه محقق اردبیلی

ارتباط با خادم کانال:
@Hamdaman_Resane
صفحه اینستاگرام هیات:
Instagram.com/hamdaman_uma
صفحه آپارات هیأت:
aparat.ir/hamdaman_uma
روابط عمومی هیات:
+۹۸۹۱۴۵۹۸۱۷۷۴
دفتر هیأت: مسجد دانشگاه
Download Telegram
"خاطرا‌ت‌طنزجبهہ"🙃

یڪبار سعید خیلے از بچہ‌ها کار کشید...
#فرمانده دستہ بود
شب برایش جشن پتو گرفتند...
حسابے کتکش زدند
من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش
دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا
شاید کمے کمتر کتک بخورد..!😕
سعید هم نامردی نڪرد، بہ تلافے
آن جشن پتو ، نیم‌ساعت قبل از وقت #نماز صبح، #اذان گفت...
همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!😄

بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ
بچہ‌ها خوابند... بیدارشان ڪرد وَ گفت:

اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟🤔
گفتند : ما #نماز خواندیم..!✋🏻

گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟😳
گفتند : سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت من برایِ #نماز شب اذان گفتم نہ نماز صبح

#خاطرات_طنز_جبهه
#شوخ_طبعی‌ها‌
#خنده_حلال


🆔 @hamdaman_uma
🆔 instagram.com/hamdaman_uma
بسم رب الشهدا و الصدیقین

🌷در منطقه المهدی در همان روزهای اول جنگ، پنج جوان به گروه ما ملحق شدند.
آنها از یک روستا با هم به جبهه آماده بودند. چند روزی گذشت. دیدم اینها اهل نماز نیستند!
تا اینکه یک روز با آنها صحبت کردم. بندگان خدا آدم های خیلی ساده ای بودند...
آنها نه سواد داشتند نه نماز بلد بودند. فقط به خاطر علاقه به امام آماده بودند جبهه...
از طرفی خودشان هم دوست داشتند که نماز را یاد بگیرند.
من هم بعد از یاد دادن وضو، یکی از بچه ها را صدا زدم و گفتم: این آقا پیش نماز شما، هر کاری کرد شما هم انجام بدید.
من هم کنار شما می ایستم و بلند بلند ذکرهای نماز را تکرار می کنم تا یاد بگیرید.
ابراهیم به اینجا که رسید دیگر نمی توانست جلوی خنده اش را بگیرد. چند دقیقه بعد ادامه داد:
در رکعت اول وسط خواندن حمد، امام جماعت شروع کرد سرش را خاراندن، یکدفعه دیدم آن پنج نفر شروع کردند به خاراندن سر!!
خیلی خنده ام گرفته بود اما خودم را کنترل می کردم.
اما در سجده وقتی امام جماعت بلند شد مُهر به پیشانیش چسبیده بود و افتاد.
پیش نماز به سمت چپ خم شد که مهرش را بردارد.
یکدفعه دیدم همه آنها به سمت چپ خم شدند و دستشان را دراز کردند.
اینجا بود که دیگر نتوانستم تحمل کنم و زدم زیر خنده!

#شهید_ابراهیم_هادی
#خاطرات_طنز_جبهه
#خنده_حلال

🆔 @hamdaman_uma
🆔 instagram.com/hamdaman_uma