#شب_جمعه_و_یاد_اموات
به قبرستان گذر کردم قلعه شیر /بخواندم سوره حمدی چه دلگیر/بگفتم این چه دنیای عجیبیست /بماندم لحظه ای آنجا زمینگیر....آری سکوتی پرصدا درقبرها بودناگاه به خودآمدم ودلهره های عجیب وجودم رافراگرفت که خدایا من هم اینجا خواهم آمد آمدنم کی باشداصلا شاید اینجا نباشد شایداصلا جنازه ای نداشته باشم وشاید...درافکار خودم گرفتار وحیران بودم که ناگاه گویی نفس سرکشم به تکاپو افتاد این چه گفتاری است تو هنوز جوانی هنوزباید زندگی کنی هنوز...همانطور که غرق درسکوت پرصدای ذهنم بودم خودم رادرکنارمزارمهدی اکبری یافتم گویا مهدی حرفهای زیادی داشت خواندن فاتحه رابهانه وقوف قراردادم تا جواب آرزوها ونفسم رابدهداماگویا افسارپاهایم رانفسم به دست گرفته بودومرا ازمهدی دورمیکردچندقدم جلوتر انگار هادی پیکری میخواهدحرفهای مهدی راتکرارکندبه یادروزهای دبستان افتادم که هیچ کس بدون اجازه معلم حق سخن گفتن نداشت تنهایی درقبرستان عالم خودش را دارد به مزار پدرم رسیدم آری همان که بهانه حضورم آنجا بود گویا ۲۵سال با پدربودن نیمروزی بیش نبوده است وچه زیبا وسخت است چشم بستن درکنار مزارپدرومرورمهربانیهایش باپیوست سوز فراقش گویا همه اموات درصحبت کردن با تو عجله دارند ومیخواهند ازهم سبقت بگیرند اماآنچه که ناخودآگاه برایت آشکارمیشود این است که آنها همه میخواهند حرف دلشان را جداگانه بزنندوآن سخن مشترکی است که برای تو تکراری امابرای خودشان تازه وبکراست انگار احمد فاتحی ٬جواد ایمانپور٬ براتعلی فکوری ٬رضا حیدری٬سعیدبدخشان صدایشان برایم آشناتراست اصلا گویی همه اینجا نماینده دارندبرای هرکسی مترجمی اختصاصی قرارداردآری دنیای اموات قلعه شیر هزاران ناگفته دارد قبرها همه با ظاهری تقریبایکسان اما اعمال صاحبانشان بسیارمتفاوت می نمایدانگار انسان های خوب وعاملان خیرخوشحالندوبه حال ما اندوهگین اما حتم دارم که به وقت وفرصت ما غبطه می خورندمگر میشود به دیداراموات بروی وخوبیهایشان یادت نباشد به خودم میگویم مگرمیشودبه قبرستان گذرکنی وبه دیدارآدمهای خوب وخوش اخلاق نروی به مزارتازه گذشته ها رفتم گویا مرحوم تاج محمددرستکارزودترسلام میکند واین یکی از خصلتهای خوب آن مرحوم بود که همیشه درسلام واحوالپرسی پیشی میگرفت آری این خصلت های خوب همیشه انسان را به تواضع وامیدارد اکنون که نزدیک به ساعتی ازحضورم درمزارمیگذردباصدها سخن وخاطره ازاموات واقوام ودوستان وآشنایان و...که آرام آرمیده اند به دیدار شهدا میروم تا وداع آخرم با کسانی باشدکه انگار دردوجهان زندگی میکنندواحساس میکنم آنها رابسیاردوست دارم چراکه آرامش امروزم راهدیه آنها میدانم اگرچه آنها هم حرفهای زیادی برای گفتن دارند اما به گمانم خانواده ها وفرزندانشان به شنیدن درددلهایشان مستحق ترند وما هم وظیفه ادامه دادن راهشان را داریم ازمزاربیرون می آیم گویا اینجا چندساعت بوده ام ساعت گوشی ام آن را بسیارکمترنشان میدهد اکنون به دنیای خویش بازمیگردم
✍ دل نوشته ای از آقای احمد مختاری
✅ قلعه شیر امروز
🆔 @GhaleshirEmrooz
به قبرستان گذر کردم قلعه شیر /بخواندم سوره حمدی چه دلگیر/بگفتم این چه دنیای عجیبیست /بماندم لحظه ای آنجا زمینگیر....آری سکوتی پرصدا درقبرها بودناگاه به خودآمدم ودلهره های عجیب وجودم رافراگرفت که خدایا من هم اینجا خواهم آمد آمدنم کی باشداصلا شاید اینجا نباشد شایداصلا جنازه ای نداشته باشم وشاید...درافکار خودم گرفتار وحیران بودم که ناگاه گویی نفس سرکشم به تکاپو افتاد این چه گفتاری است تو هنوز جوانی هنوزباید زندگی کنی هنوز...همانطور که غرق درسکوت پرصدای ذهنم بودم خودم رادرکنارمزارمهدی اکبری یافتم گویا مهدی حرفهای زیادی داشت خواندن فاتحه رابهانه وقوف قراردادم تا جواب آرزوها ونفسم رابدهداماگویا افسارپاهایم رانفسم به دست گرفته بودومرا ازمهدی دورمیکردچندقدم جلوتر انگار هادی پیکری میخواهدحرفهای مهدی راتکرارکندبه یادروزهای دبستان افتادم که هیچ کس بدون اجازه معلم حق سخن گفتن نداشت تنهایی درقبرستان عالم خودش را دارد به مزار پدرم رسیدم آری همان که بهانه حضورم آنجا بود گویا ۲۵سال با پدربودن نیمروزی بیش نبوده است وچه زیبا وسخت است چشم بستن درکنار مزارپدرومرورمهربانیهایش باپیوست سوز فراقش گویا همه اموات درصحبت کردن با تو عجله دارند ومیخواهند ازهم سبقت بگیرند اماآنچه که ناخودآگاه برایت آشکارمیشود این است که آنها همه میخواهند حرف دلشان را جداگانه بزنندوآن سخن مشترکی است که برای تو تکراری امابرای خودشان تازه وبکراست انگار احمد فاتحی ٬جواد ایمانپور٬ براتعلی فکوری ٬رضا حیدری٬سعیدبدخشان صدایشان برایم آشناتراست اصلا گویی همه اینجا نماینده دارندبرای هرکسی مترجمی اختصاصی قرارداردآری دنیای اموات قلعه شیر هزاران ناگفته دارد قبرها همه با ظاهری تقریبایکسان اما اعمال صاحبانشان بسیارمتفاوت می نمایدانگار انسان های خوب وعاملان خیرخوشحالندوبه حال ما اندوهگین اما حتم دارم که به وقت وفرصت ما غبطه می خورندمگر میشود به دیداراموات بروی وخوبیهایشان یادت نباشد به خودم میگویم مگرمیشودبه قبرستان گذرکنی وبه دیدارآدمهای خوب وخوش اخلاق نروی به مزارتازه گذشته ها رفتم گویا مرحوم تاج محمددرستکارزودترسلام میکند واین یکی از خصلتهای خوب آن مرحوم بود که همیشه درسلام واحوالپرسی پیشی میگرفت آری این خصلت های خوب همیشه انسان را به تواضع وامیدارد اکنون که نزدیک به ساعتی ازحضورم درمزارمیگذردباصدها سخن وخاطره ازاموات واقوام ودوستان وآشنایان و...که آرام آرمیده اند به دیدار شهدا میروم تا وداع آخرم با کسانی باشدکه انگار دردوجهان زندگی میکنندواحساس میکنم آنها رابسیاردوست دارم چراکه آرامش امروزم راهدیه آنها میدانم اگرچه آنها هم حرفهای زیادی برای گفتن دارند اما به گمانم خانواده ها وفرزندانشان به شنیدن درددلهایشان مستحق ترند وما هم وظیفه ادامه دادن راهشان را داریم ازمزاربیرون می آیم گویا اینجا چندساعت بوده ام ساعت گوشی ام آن را بسیارکمترنشان میدهد اکنون به دنیای خویش بازمیگردم
✍ دل نوشته ای از آقای احمد مختاری
✅ قلعه شیر امروز
🆔 @GhaleshirEmrooz