مرحوم #حاج_سیداسماعیل_موسوی ملقب به آقای داروغه.
مردی با هیبت ولی باصفا و خونگرم که مدتی وظیفه دشتبانی و حفاظت از مزارع و باغات روستا و یا مناطقی که قرق شده بود رو بر عهده داشت ، قدیمیها خاطرات جالب و شنیدنی از اون مرحوم تعریف میکنن.
و اما روایت کنند روزی سید حین گذشتن از مسیر راه باغ بیابان گله ای گوسفند و چوپانانش برخورد میکند که با شکستن قرق به منطقه تحت حفاظت وی پاگذاشته اند ، سید توقفی کوتاه کرده و نگاهی به چوپانان انداخته و بدون هیچ عکسالعملی به سمت قلعه راهی میشود.بعد مدت کوتاهی برگشته و به سراغ چوپانها رفته و حسابی از خجالتشان در می آید.
شاهدان ماجرا به سید میگویند بار اول که به سراغ چوپانها رفتید چرا با آنها برخورد نکردید و رد شدید، ما گفتیم حتماً آقا رشوه ای، چیزی از آنها گرفته....
و سید میگوید بار اول که آنها را دیدم خسته و گرسنه بودم، گفتم با این حال اگر با آنها درگیر شوم از پسشان بر نمی آیم و ممکن است مرا بزنند به همین خاطر از کنارشان گذشتم و به منزل رفتم، بعد از خوردن فتیر و کاسه روغن زرد برگشتم و ادبشان کردم.
روحش شاد یادش گرامی 🥀
#گنحینه_قلعه_شیر
🆔 @Ganjine_Gh_Sh
مردی با هیبت ولی باصفا و خونگرم که مدتی وظیفه دشتبانی و حفاظت از مزارع و باغات روستا و یا مناطقی که قرق شده بود رو بر عهده داشت ، قدیمیها خاطرات جالب و شنیدنی از اون مرحوم تعریف میکنن.
و اما روایت کنند روزی سید حین گذشتن از مسیر راه باغ بیابان گله ای گوسفند و چوپانانش برخورد میکند که با شکستن قرق به منطقه تحت حفاظت وی پاگذاشته اند ، سید توقفی کوتاه کرده و نگاهی به چوپانان انداخته و بدون هیچ عکسالعملی به سمت قلعه راهی میشود.بعد مدت کوتاهی برگشته و به سراغ چوپانها رفته و حسابی از خجالتشان در می آید.
شاهدان ماجرا به سید میگویند بار اول که به سراغ چوپانها رفتید چرا با آنها برخورد نکردید و رد شدید، ما گفتیم حتماً آقا رشوه ای، چیزی از آنها گرفته....
و سید میگوید بار اول که آنها را دیدم خسته و گرسنه بودم، گفتم با این حال اگر با آنها درگیر شوم از پسشان بر نمی آیم و ممکن است مرا بزنند به همین خاطر از کنارشان گذشتم و به منزل رفتم، بعد از خوردن فتیر و کاسه روغن زرد برگشتم و ادبشان کردم.
روحش شاد یادش گرامی 🥀
#گنحینه_قلعه_شیر
🆔 @Ganjine_Gh_Sh