تقاطع اخلاق و فناوری
618 subscribers
371 photos
50 videos
13 files
167 links
مجله تلگرامی کارگروه اخلاق و فناوری اندیشکده مهاجر، دانشگاه صنعتی شریف
ارتباط با ادمین:

@behzadface
@Abootalebsaf
@Mahdi7khalili
Download Telegram
Forwarded from جَرَیان
اینک ما، اینک کرونوسِ تکنولوژی


اِقتِراح
اسطوره ها،  چنانکه یونگ  به ما می‌آموزد،  آن چنان زنده‌اند و غنی، که از آنها می توان برای درک مسائل روزگار معاصر  استفاده کرد. کرونوس، یکی از خدایان اسطورهای یونانیان باستان است. خدایی که با کشتن پدر خود، اورانوس، فرمانروای عالم شد. کرونوس در زمان فرمانروایی‌اش قانونگذارِ نهایی هستی به حساب می‌آمد، خدایی که حرف آخر را میزند و احدی را یارای مقابله با او نیست. و من گمان می کنم که این اسطوره،  می تواند روایتگر تکنولوژی زدگیِ عصر ما باشد.

📕#پست_مکتوب
💡#روان_کاوی_فناوری


@jarayanphilosophy
Forwarded from جَرَیان
🌳در آغوش آپارتمان، در فراق درخت


1️⃣ داشتم به این فکر می کردم که آپارتمان اصلاً موجود زنده ای نیست: یک شکلِ هندسی متشکل از تعدادی بلوک بتنی. فکر می‌کنید اگر یک بلوک سیمانی خاطراتش را می نوشت، چه جور دفتر خاطراتی به وجود می‌آمد؟ احتمالاً صفحه اول این دفتر، نحوه درست شدن یک بلوک بتنی بود از ترکیب آب و سیمان و ماسه و مواد دیگر. و بعد از آن بقیه صفحات درست شبیه به یکدیگر فقط یک جمله را تکرار می کردند: امروزم عین دیروز بود.
2️⃣ حالا بیایید به دفتر خاطرات یک درخت فکر کنیم. هر برگِ این دفترِ خاطرات یک اتفاقِ تازه است: امروز بالاخره سر از خاک بیرون آوردم / امروز یه شاخه بهم اضافه شد/ امروز اولین شکوفه مو تجربه کردم/ امروز میوه دادم / دارم خودمو آماده می کنم برای پاییز/ بی تاب دیدن دوباره بهارم و همین طور الی آخر. و کل این دفتر، روایتگر یک جریان بی وقفه از حیات و بلوغ است. و اما ما…
3️⃣ ما در آپارتمان ها زندگی می کنیم، در آپارتمان ها کار میکنیم، وقتی که از آپارتمان مان بیرون می آییم، روبروی مان یک آپارتمان دیگر است، سمت چپ و راست مان نیز آپارتمانهای دیگر. ما در آغوش آپارتمان ها گرفتار شده ایم، اصلا می توانیم بگوییم که ما در محاصره آپارتمان ها هستیم. و آپارتمان این "رویش هندسی سیمان ‚ آهن ‚ سنگ" اساساً موجودیست مرده. ما با مرده ها محاصره شده ایم، ما با مرده ها زندگی میکنیم و...خب چرا فکر کرده ایم که می توانیم در این محاصرۀ نفس گیر، جریانِ حیات را حفظ کنیم؟ افسردگی و اضطراب، کمترین اتفاقی است که می تواند بیفتد! چنان که افتاده است.
4️⃣ زیستن مدرن ما را از مامِ طبیعت دور کرده است، و این یعنی ما از خویشتنِ خویشمان جدا افتاده ایم.
و حالا سخت دلتنگیم:
سخت دلتنگم دلتنگم دلتنگ از شهر / بار کن تا بگریزیم به فرسنگ از شهر (علی معلم).
هیچ راهی نداریم جز اینکه رابطه مان با طبیعت را ترمیم کنیم. ولو به اندازه نگه داشتن یک گلدان کوچک در گوشه خانه، به اندازه چند دقیقه نگریستن به یک رودخانه، به کوه یا به درخت.

📕#پست_مکتوب


https://tttttt.me/jarayanphilosophy
Forwarded from جَرَیان
در آغوش آپارتمان، در فراق درخت(۲)

اِقتِراح

آن درخت خاکستری را ببین
ملکوت
از میان تار و پودهایش
خود را به زمین میرساند
(توماس ترانسترومر / بهشت نیمه‌کاره)

در سال 1984 یک مقالۀ بسیار تاثیرگذار منتشر شد، مقاله ای که نشان میداد بیمارانی که پنجرۀ اتاقشان رو به باغ باز میشود، بسیار زودتر و راحت‌تر از بیمارانی که پنجرۀ اتاقشان رو به خیابان باز میشود، بهبود می‌یابند. بعد از این بود که روانشناسان نظریۀ بازسازی تمرکز ذهنی را پیشنهاد دادند که طبق آن، مناظر شهری، قوای ذهنیِ انسان را فرسوده میکنند اما مناظر طبیعی آن را بازسازی میکنند. حالا این تحقیقات توضیح میدهند که چرا حمام جنگلی (شینرین-یوکو / Shinrin Yoku) که یک سنت ژاپنی است، تا این حد میتواند تاثیرگذار باشد


📕#پست_مکتوب


https://tttttt.me/jarayanphilosophy
⭕️ از اینستا تا هیمبا ⭕️

1️⃣ پروفسور Jules Davidoff ، استاد روان شناسی دانشگاه لندن به همراه تیم اش سالها در مورد نحوۀ ادراک رنگ ها توسط یکی از قبایل نامیبیا به نام هیمبا (Himba Tribe) تحقیق کرده اند. نتایج به دست آمده شگفت انگیزاند.
اعضای این قبیله از یک کلمۀ مشترک (Buru) برای نامیدن سبزپرنگ و آبی استفاده می کنند.
به عبارت دیگر، برای سبز پررنگ و آبی، دو واژۀ جداگانه ندارند. و خب! در کمال شگفتی آنها نمی توانند آبی را از سبز پررنگ تمایز دهند!
به عبارت دیگر، صرفِ داشت یا نداشتن یک مفهوم، یک کلمه، می تواند ادراک ما از جهان را در بنیادی ترین سطوح، تحت تاثیر قرار دهد. 

2️⃣ حالا اجازه دهید تا برویم به جهان اینستاگرام.
احتمالاً همۀ ما می دانیم که اینستاگرام (و احتمالاً همۀ سرویس های اینترنتی مثل موتورهای جست و جو) داده ها را شخصی سازی می کنند.
به همین علت شما هر بار یک پست را لایک می کنید ، کسی را فالو می کنید، یک ویدئو را تماشا می کنید ، الگوریتم های اینستا با تحلیل محتوای روان شناختی آنها، ترجیحات شما را شناسایی کرده و هر بار داده های شخصی سازی شده ای را که کاملاً متناسب با علائق شماست به شما ارائه می دهد. خب مشکل کجاست؟

3️⃣ مشکل از آنجایی آغاز می شود که دایرۀ این شخصی سازی شدگی آنقدر محدود و محدود می شود که کم کم شما را در جزیرۀ خودتان گیر می اندازد! Eli Parise در کتاب بسیار تاثیرگذار خود، نام این وضعیت را حباب فیلتری می گذارد.
ما به تدریج در حباب فیلتری اینستاگرام گرفتار می شویم. 

4️⃣ حالا ما تبدیل به حباب هایی جدا از سایر حباب ها و سایر بخش های جهان شده ایم!
این حباب فیلتری به تدریج باعث می شود تا مفاهیمی که با آنها مواجه می شویم، محدود به همان مفاهیم شخصی و همیشگی مان شود.
به عبارت دیگر، جهان مفاهیم ما رشد نمی کند و متوقف می شود. 

5️⃣ بازگردیم به قبیلۀ هیمبا.
همچنان که اعضای این قبلیه، صرفاً به این علت آنکه مفهوم / کلمۀ آبی را ندارند، نمی توانند رنگ آبی را ببینند، ادراک ما نیز به تدریج متحول شده و اساساً قادر به دیدنِ جهان از چشم دیگران نخواهیم بود.
در یک سناریوی فرضی که منِ فوتبال دوست  و رفیقِ سینما دوستِ من، هر دویمان 24 ساعت در روز در اینستاگرام هستیم،  من اساسا معنی سینما را نخواهم فهمید و دوست من نیز معنی فوتبال را!
نه اینکه من سینما را دوست نداشته باشم یا او از فوتبال خوشش نیاد، نه!
من اساساً چیزی به نام سینما را نخواهم فهمید (که در مرحله بعدی بخواهم آن را دوست داشته باشم یا نداشته باشم) و او نیز چیزی به نام فوتبال را نخواهد فهمید. 

❗️از این زاویه، به نظر می رسد راه چندان درازی از اینستا به همیبا نیست!


📕#پست_مکتوب
📱#روان_کاوی_فناوری


🆔 @jarayanphilosophy
⭕️ساعت، بدنِ زمان⭕️

1⃣ ما هر روز چندین مرتبه به ساعت دیواری یا مچی خود نگاه میکنیم. به عقربه هایِ محصور در این دایره ی بی آغاز و بی پایان. به این گردشِ بی سرانجام. مینگریم و سپس این تجسدِ دایره گون، دچارِ توهم مان می کند، یا چنان که در علوم شناختی مینامند، دچار سوگیریِ شناختی (Cognitive Bias) میشویم. من نام آن را «سوگیریِ جاودانگی» می نامم.
2⃣ از آنجا که این فرم / شکل / بدنِ دایروی، آغاز و پایان ندارد و همواره در حال چرخش است، همواره در حال شروع دوباره است و هرگز پایانی ندارد، به تدریج دچار سوگیریِ جاودانگی میشویم: من نیز همواره در حال زندگی خواهم بود. زمان، هرگز برای من به پایان نخواهد رسید. من،عمر خویش را با همین ساعت میسنجم و زمان، در این ساعت، دایروی است، بی پایان است، و بنابراین عمر من نیز بی پایان است.
3⃣ این بدنِ دایروی را مقایسه کنید با ساعت های شنی یا شمعی. ساعتهایی که پایان یافتن را، خاموش شدن را در آن به وضوح میتوان دید، میتوان لمس کرد. بدنی که پایان یافتنِ زمان را متجسد / بدنمند کرده است. ساعتی که هرگز ما را دچار سوگیریِ جاودانگی نمیکند.
4⃣ اما راه حلِ گریز از سوگیریِ جاودانگی، بازگشت به ساعتهای شنی یا شمعی نیست. بازگشت به رودخانه ی زمان است.
5⃣ همه ی ما این بیت حافظ را شنیده ایم: بنشین بر لب جوی و گذر عمر نگر/ کین اشارت ز جهان گذرا ما را بس. اما ما هرگز بر لبِ جویِ عمر ننشسته ایم، زیرا کلمات فریبمان داده اند. ما سنِ مان را با واحد سال اندازه گیری کرده ایم واحدی که آنقدر کوچک نیست که بتوان گذران آن را به دقت مشاهده و لمس کرد.
6⃣ حالا بیایید واحد اندازه گیری را از سال به ساعت تبدیل کنیم. حالا یک فرد عادی ۷۰ سال عمر نمی‌کند بلکه ۶۰۰۰۰۰ ساعت عمر میکند و کسی که ۳۵ سال دارد ۳۵ سال دیگر زنده نخواهد بود بلکه ۳۰۰۰۰۰ ساعت دیگر زنده خواهد بود وضعیت ۳۰۰ هزار ساعت دست کم ۱۰۰ هزار ساعت آن را در خواب سپری خواهد کرد و صد هزار ساعت دیگر را صرف کار و فعالیت های اجباری خواهد کرد به بیان دیگر این فرد ۳۵ ساله فقط صد هزار ساعت مفید در اختیار دارد. فقط صد هزار ساعت...حالا بهتر میتوانید گذرِ این جوی را مشاهده کنید...



📕#پست_مکتوب
💡#روان_كاوى_فناوری



🆔 @jarayanphilosophy