احسان‌نامه
7.94K subscribers
3.35K photos
558 videos
104 files
1.43K links
برگزیده‌ها، خوانده‌ها و نوشته‌های یک احسان رضایی. اینجا یادداشت‌ها، مقالات و داستان‌هایم را در معرض دل و دیده شما می‌گذارم، خبر کتاب‌ها و کارهایم را می‌دهم و از کتابهایی که خوانده‌ام می‌گویم، شاید قبول طبع مردم صاحب‌نظر شود
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📖 «شازده کوچولو» و گل سرخش از کجا آمدند؟ - نوشته احسان رضایی و صدای محی‌الدین تقی‌پور، از برنامه «کتاب‌باز» (۱۰ مهر ۹۸) @ehsanname
چطوری یک مهمانی را به هم بزنیم؟
@ehsanname
دیدید یک وقتهایی هست که مهمان‌ها دیگر حرفی ندارند، اما توی رودربایستی هنوز نشسته‌اند و لبخند می‌زنند؟ شاید هم بقیه حرف داشته باشند، اما شما خسته و بی‌حوصله شده باشید؟... در تاریخ پیشنهادها و شگردهایی برای اینجور مواقع می‌شود پیدا کرد. به این صورت:

🔹"اردشیر پسر بابک چون تمدد اعصاب می‌کرد، هر کس در مجلس شب‌نشینی او بود برمی‌خاست.
و اردوان برای شب‌نشینی ساعات معینی داشت که چون سپری می‌شد غلام کفش او را پیش می‌آورد و حاضران برمی‌خاستند.
ویشتاسب چون چشمان خود را مالش می‌داد ندیمان برمی‌خاستند.
و یزدگرد گناهکار چون می‌گفت: «شب بشد» حاضران مرخص می‌شدند.
و بهرام گور وقتی می‌گفت: «خرم خفتار» همگی برمی‌خاستند.
و قباد چون سر به سوی آسمان می‌کرد ندیمان می‌رفتند.
و شاپور چون می‌گفت: «ای آدمی ترا بس است» همگی مرخص می‌شدند.
و انوشیروان وقتی می‌گفت: «چشم شما روشن» ندیمان برمی‌خاستند."
کتاب «التاج»، جاحظ، ترجمۀ محمدعلی خلیلی [پدرِ سیمین بهبهانی]، کتابخانه ابن‌سینا، ۱۳۴۳، ص ۱۷۴
@ehsanname
🔸"ویشتاسب چشمان خود می‌مالید. و یزدگرد می‌گفت «شب بشد». و بهرام می‌گفت «خرم و خوش باد». و پرویز دو پای خود را دراز می‌کرد. و قباد سر به سوی آسمان می‌کرد."
محاضرات راغب ج ۱، ص ۱۲۱، به نقل از منبع بالا
@ehsanname
📌آن دو عبارت «شب بشد» و «خرم خفتار» را جاحظ به همین شکل فارسی در متن عربی کتابش آورده و از لحاظ تاریخ زبان فارسی هم اهمیت دارد.
🔹ماجرایی که در یکی از روستاهای کشور بر سر تعیین مقصر و منشاء آلودگی به ایدز راه افتاده، قبل از هر چیز، نشانۀ ضعف اطلاع‌رسانی است. هم اطلاعات رسمی که از این حادثه دارد منتشر می‌شود قطره‌چکانی است و همه را اقناع نمی‌کند، هم نشان می‌دهد ‌روش‌های فعلی ترویج و اطلاع‌رسانی در خصوص این بیماری چندان کارآمد نبوده. وگرنه دانستن چند نکتۀ ساده در مورد دورۀ نهفته بیماری، احتمال ابتلا در روش‌های مختلف انتقال و مفاهیمی مثل انتقال عمودی و افقی، ... بخش زیادی از نگرانی عمومی را برطرف می‌کرد. که نکرده. یک دلیلش شاید استفاده نکردن از قالب ادبیات و ظرفیت سینما برای اطلاع‌رسانی عمومی باشد. الان هرچه فکر می‌کنم، تنها نمونه‌هایی که در خاطرم می‌آید سریال «خط قرمز» قاسم جعفری و رمان «یلدا» از م. مودب‌پور است. کاری به کیفیت و تکنیک این دو اثر ندارم، اما هر دو به بیماری ایدز پرداخته و در زمان خود پرطرفدار هم بودند و همین، یک قدم رو به جلو بود. اتفاقی که بعدها -به دلایلی که می‌شود حدس زد- کمتر و کمتر شد. تا این‌که مثلاً در فیلم «پابرهنه در بهشت» بهرام توکلی، هیچ کجا اسم ایدز نمی‌آید و ما باید از روی اشارات بفهمیم اهالی آسایشگاه آن فیلم به ایدز مبتلا هستند. متوجه حساسیت‌ها هستم و نمی‌خواهم توقع بیجا داشته باشم. اما کلی نمونۀ خوب هست که می‌تواند تکثیر و تکرار شود. امسال نشر اطراف کتاب «مثبت» را ترجمه کرد که ماجرای دختر نوجوانی است مبتلا به ویروس HIV. کتاب هم اطلاعات خوبی دارد و هم روایتی خوش‌خوان. کاش از این نمونه‌ها بیشتر منتشر شود. و کاش نهادهای متولی سلامت از چنین آثاری حمایت کنند. سال گذشته، در اختتامیه جشنواره فیلم سلامت، وزیر بهداشتِ وقت از کیانوش عیاری خواست تا فیلمی دربارۀ ایدز بسازد. حداقل همین را پیگیری کنند.
@ehsanname
احسان‌نامه
📖 «شازده کوچولو» و گل سرخش از کجا آمدند؟ - نوشته احسان رضایی و صدای محی‌الدین تقی‌پور، از برنامه «کتاب‌باز» (۱۰ مهر ۹۸) @ehsanname
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📖 «شازده کوچولو» از سیارک ب۶۱۲ آمده بود. این سیارکها کجا هستند و اسم و عددهایشان چطوری است؟ - نوشته احسان رضایی و صدای محی‌الدین تقی‌پور، از برنامه «کتاب‌باز» (۱۰ مهر ۹۸) @ehsanname
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔺آیا فضای مجازی و اصطلاحات رایج در آن، زبان را به تباهی کشانده است؟ جان مک‌وورتِر، زبان‌شناس و استاد ادبیات انگلیسی دانشگاه کلمبیا، در سخنرانی TED سال ۲۰۱۳به این سؤال پاسخ می‌دهد.
@ehsanname
@TEDPersianSubtitle
کاش مدیران سیاست نامه داشتند
احسان رضایی
#رادیو_کرگدن
• کرگدن پریم/مدیران و مسئولان
• «کاش مدیران سیاست نامه داشتند»

به قلم #احسان_رضایی
روایت #مسعود_خطیبی
#شماره۱۱۷
👇
@kargadanmagazine
🔹وقتی می‌فهمی ۴۰۰سال دیر به دنیا آمدی!
@ehsanname
سلسلۀ گورکانیِ هند، سلسله‌ای بودند که حدود دو قرن بر هند حکومت کردند و چون مثل جدشان، تیمور گورکانی (بابر، مؤسس این سلسله، پنجمین نسلِ تیمور بود) آنها هم عاشق زبان فارسی بودند و مدام از شاعران و هنرمندان ایرانی برای سفر به هند دعوت می‌کردند (در در کتاب «کاروان هند» اثر مرحوم گلچین معانی ۷۴۵ شاعر عصر صفوی که به هندوستان رفتند، معرفی شده‌اند). شوخی روزگار است که این سلسله، با حملۀ نادرشاه به هند تضعیف شد. حالا کاری نداریم، غرض بیان نکته‌ای است از میزان توجه این شاهان به زبان فارسی و نویسندگانش. جهانگیر، چهارمین شاه این سلسله، معاصر شاه عباس و پدرِ شاه‌جهان، بانیِ تاج‌محل، یکی از همین شیفتگان شعر فارسی و بخصوص حافظ بود. از او دفتر خاطراتی هم به فارسی باقی مانده. این کتاب با نام «توزُک جهانگیری» (توزک یعنی راه و روش) یا «جهانگیرنامه» در ایران هم چاپ شده (با تصحیح محمد هاشم، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۹). در این کتاب، نمونه‌های جالبی از توجه جهانگیر به ادبیات فارسی هست. از جمله ماجرای زیر که عنایت او به یک قصه‌خوان را نشان می‌دهد و تعریف می‌کند که هم‌وزن او به او سکه داده‌اند. قصه‌خوان، فردی بوده که در دنیای قدیم و قبل از رواج چاپ، داستان‌ها را برای عموم مردم می‌خوانده و به نوعی اجرا می‌کرده (مثل نقال‌ها که قصه‌خوانِ اختصاصی «شاهنامه» بودند). متن را بخوانید و فکر کنید داستان‌نویس‌های امروزی چه شانسی را از دست داده‌اند:
@ehsanname
"ملااسدِ قصه‌خوان در همین روز (۱۲ خرداد ۹۹۶) از تهنهه آمده ملازمت [همراهی] نمود، چون پُرنقل و شیرین‌حکایت و خوش‌بیان بود، صحبتِ او به من درافتاد. او را به خطابِ [=لقبِ] محظوظ خانی خوشدل ساخته، یک‌هزار عدد روپیه و خلعت و اسپ و یک زنجیر فیل و پالکی [=کجاوه] بدو عنایت نمودم و بعد از چند روز فرمودم که به روپیه او را برکشند [=وزن کنند]. چهارهزار و چهارصد عدد روپیه شد و به منصب [=درجه] و بیست سوار سرافراز گردید، و فرمودم که همیشه در مجلس گپ حاضر می‌بوده باشد." (جهانگیرنامه، ۱۳۵۹، ص ۲۱۵)
▪️مهدی شادمانی دلش می‌خواست از تخت بیماری که بلند شد، برود سیستان و بلوچستان و آنجا بماند و برای آبادانی‌اش تلاش کند. روز جمعه برای مهدی کتاب بیاورید. هر چندتا که خواستید. مهدی با کتاب‌هایی که برایش می‌آورید کتابخانه‌ای در سیستان و بلوچستان را تجهیز خواهد کرد. مراسم چهلم شادمانی، همین جمعه (۱۹ مهر)، ۴ونیم عصر، تالار کیارستمی در بنیاد سینمایی فارابی است. برای مهدی کتاب بیاورید @ehsanname
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📺 دورهمیِ برنامه «کتاب‌باز» با موضوع کتاب «بینوایان» ویکتور هوگو، با حضور مسعود فروتن، احسان رضایی، افشین صادقی‌زاده و سروش صحت. امشب (چهارشنبه ۱۷ مهر) ساعت۲۰، شبکه نسیم (تکرار ۱ونیم بامداد، ۹ و ۱۵ فردا)
@ketabbaztv
@ehsanname
Forwarded from خبرگزاری شهر
🔴 خیابانی که بود
احسان رضایی/داستان‌نویس

🔹«سنجاقک‌ها/ و دیدارهای آشنا/ زادگاهم چه عزیز است!» (هایکو از بوسون)

🔺یکی از تفریحات همیشگی دوران دانشجویی این بود که وقتی رفقایم داشتند با کسی بحث می‌کردند، در میانه بحث یکباره من را صدا بزنند و بگویند «فلانی! به آقا بگو بچه کجایی؟» و بعد من با صدای کلفت و گردن افراشته و سینه جلوداده جواب بدهم «نظام‌آباد آقاجون، بچه نظام‌آبادم. امری بود؟» تا همگی بزنیم زیر خنده. یک بار هم که من نبودم، رفقایم وسط یک بحث نزدیک به دعوا به طرف مقابل گفته بودند که می‌گوییم رفقایمان بیایند ال کنند و بل کنند و رفیق‌های ما بچه نظام‌آباد هستند و اینها که دست بر قضا، همان موقع من و چند نفر دیگر رسیده بودیم و «چی شده؟ چی شده؟» بنده خدا، طرف مقابل که خودش بچه «خاک سفید» هم بود، افتاده بود به معذرت‌خواهی.

🔺آن کس که ز شهر آشنایی است، البته کارکرد عبارات نظام‌آباد و خاک سفید را در نقل خاطره‌های بالا می‌داند و نیازی به توضیح بیشتر ندارد. اما برای آنها که نمی‌دانند باید عرض کنم که مردمان محله نظام‌آباد تهران، جایی در مرکز شهر که خصوصیاتش به جنوب شهر می‌برد، معروف هستند به سر نترسشان و به «لات»هایشان. خود من البته راز این ماجرا را ندانسته‌ام که محله‌ای که غالب ساکنانش از شهرهای استان مرکزی به پایتخت مهاجرت کرده‌اند، چطور توانستند در چنین فرصت کوتاهی چنین شهرتی به هم بزنند. آیا این واکنشی دفاعی بوده برای رفع احساس خاص یک شهرستانی در برابر جوان‌های تهرانی؟ یا شاید هم تاثیر آن‌همه سینمایی که در چهار طرف محله هست (یعنی بود) و نقل است که یکی از این سینماها، برای شش سال متوالی در همه سانس‌ها فقط «قیصر» را نمایش می‌داده؟ هیچ محل دیگری را به خاطر ندارم که اهالی‌اش این‌همه به سینما علاقه داشته باشند. زمانی بود که ویدیو کالایی ممنوعه بود. در همان زمان در نظام‌آباد مغازه‌ای بود که بی ترس و واهمه، وی‌اچ‌اس کرایه می‌داد و فقط هم همین یک کالا را داشت.

🔺تازگی‌ها دیدم یکی از نویسندگان سینمایی در مطلبی از این مغازه یاد کرده بود و نوشته بود: «چنین بود نظام‌آباد».
واقعا هم چنین بود نظام‌آباد. خیابانی بلند بین دو میدان اصلی شهر (بین امام حسین و رسالت) که نه معماری خاصی داشت و نه مرکز و اداره بخصوصی تویش بود. مجموعه‌ای از خانه‌های کوچک و بزرگ با معماری‌های واقعا متفاوت که یادگار زمانی بود که زمین را به نقد می‌فروختند و هر کس هر مقدار توانسته بود خانه‌اش را جلو یا عقب برده بود. برای همین، خیابانی شده بود پر از کوچه پس‌کوچه که جز اهل محل کسی از شبکه پیچیده‌شان سر در نمی‌آورد. در عوض، هرچه بود سر همین «اهل»ش بود که آنجا را ویژگی می‌داد و خصوصیت. این اهالی توی شهر معروف بودند به لات بودن. اما واقعا این‌طور نبود. نه همه اهالی لات بودند و نه اصلا لات‌های محل، آن تصویری بودند که توی ذهن‌ها هست. نقل خاطره‌ای که از آخرین روز زندگی یکی از این لات‌ها دارم، شاید به توضیح منظورم کمک بکند. آقاماشالله غریبی را من خودم در غروبی که شبش مرد، دیدم. این آقاماشالله، آخرین «گنده‌لات» تاریخ نظام‌آباد است. یک مرد چهارشانه، با ته‌ریشی نامرتب و دست‌هایی پهن که کار یدی مداوم از خطوط ریز و درشت پرشان کرده بود. آن روز غروب روی یک درگاهی نشسته بود و من که از دور دیدمش، با صدای بلند سلامش دادم. گفتم «سلام آقاماشالله» و او انگار که سر حال نباشد، فقط سر تکان داد. منتظر بودم که بگوید «پسر، آدم بزرگتر را به اسم کوچیک صدا نمی‌زنه» ولی نگفت. فقط سر تکان داد. خودم دوباره حرفم را اصلاح کردم و گفتم «خوب هستید آقاغریبی؟» و او باز هم سر تکان داد که یعنی برو و من هم بدون هیچ اعتراضی رفتم. این، تصویر یک «لات» واقعی بود. مردی که می‌گفتند به عمرش دعوا نکرده و هیبتی دارد که اصلا نیازی به دعوا ندارد.

🔺آقاماشالله را همان شب با چاقو زدند. با چاقو و از پشت. همان‌طوری که شایسته یک لات واقعی بود. سرنوشت خیابان نظام‌آباد اما، سرنوشتی شده که به هیچ وجه شایستگی خیابانی با آن‌ اسم و رسم را ندارد. حالا توی این خیابان سه‌تا ایستگاه مترو زده‌اند و اتوبان امام علی، نیمی از خیابان را خورده است. خیابان دارد به زور مدرن می‌شود و کوچه پس‌کوچه‌های پررمز و رازش هم توی عقب‌نشینی اجباری خانه‌ها، حل می‌شوند. نظام‌آباد دیگر لات ندارد و سهل است، بعد از آقاماشالله، تهران دیگر گنده‌لات به خودش ندیده. اوضاع درست شده است مثل همان روز غروب و همان سر تکان دادن‌های آقاماشالله. حالا دیگر خاطره زادگاه عزیز من، شده است یک حس نوستالژیک که وقت یادآوری آن دلم بخواهد سینه‌ام را جلو بدهم و سرم را بالا بگیرم و با صدای کلفت بگویم: «نظام‌آباد آقاجون، بچه نظام‌آبادم. امری بود؟»
@Shahragency
📚 ترجمه‌های مکرر و هم‌زمان: کتاب جدیدی که با عنوان «شهری بر لبهٔ آسمان» از الیف شافاک منتشر شده، همان «من و استادم» است که قبلاً هم یکبار ترجمه شده بوده - از کانال کاغذ
@kaaghaz
@ehsanname
🔺بخشی از مقدمه کتابی تئوریک درباره سینما برای یک ناشر معروف که که حداقل ۱۱ غلط تایپی، انشایی و املایی دارد، مثلا حیات (زندگی) را نوشته حیاط! انگار ناشر حتی حوصله یک بار خواندن مقدمه کتابش را هم نداشته! - از توییتر آرش فهمیم @ehsanname
🌕 نوبل ادبیات، مرور سریع
@ehsanname
احسان رضایی: تا ساعتی دیگر قرار است نام برنده، بلکه برندگان نوبل ادبیات اعلام شود. پارسال شکایت ۱۸ زن از همسر یکی از اعضای فرهنگستان سوئد باعث ۲ سال حبس خودش، اخراج همسر شاعرش از آکادمی سوئد، دودستگی و جنجال و استعفا بین باقی اعضا، از نصاب افتادن تعداد اعضا برای تصمیم‌گیری در مورد نوبل ادبیات و باقی قضایا شد و خلاصه نوبل ادبیات اهدا نشد. برای همین حالا قرار است امسال به دو نفر نوبل ادبی بدهند به جبران مافات.

🔸آکادمی نوبل طی ۱۱۸ سال گذشته (از ۱۹۰۱ تا ۲۰۱۸) به ۱۱۴ نویسنده جایزه داد. این‌طوری که ۸ سال برگزیده‌ای نداشته و در عوض ۴ سال نوبل را مشترک به دو نفر دادند.

🔹۸نوبت اهدا نشدن نوبل ادبیات از این قرار بود: سال‌های ۱۹۱۴، ۱۹۱۸، ۱۹۳۵، ۱۹۴۰، سه سالِ پشت سرهم از ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۳ و پارسال. در ۱۹۱۸ رسماً اعلام شد کسی موفق به دریافت جایزه نشده، سال پیش هم که آن اخبار شنیع، در بقیه موارد گفتند وسط جنگ جهانی که نمی‌شود جایزه داد!

🔹طبق وصیت آلفرد نوبل، نوبل ادبيات باید به «برجسته‌ترين اثری که در یک سال گذشته با رويكرد آرمان‌گرايانه نوشته شده» اهدا شود. اما در عمل این جمله یک چیز تشریفاتی است. آنها به مجموعه آثار یک نفر جایزه می‌دهد، نه به یک کتاب خاص (تنها نوبل‌هایی که به یک کتاب مشخص داده شد، نوبل ۱۹۲۰ کنوت هامسون برای «رشد خاک»، نوبل ۱۹۲۴ ولادیسلاو ریمونت برای رمان «دهقان‌ها» و نوبل ۱۹۲۹ توماس مان برای «بودنبروکها»ست). گاهی به یکی در تنها سالی که کاری منتشر نکرده، نوبل می‌دهند (برنارد شا در ۱۹۲۵). بقیه را هم سال‌ها بعد از نگارش مهمترین اثرشان انتخاب کرده‌اند (مارکز در ۱۹۸۰ نوبل گرفت، ۱۲سال بعد از انتشار «صد سال تنهایی»).

🔸جنجالی‌ترین انتخابهای دو دهه اخیر، نوبل‌های داریو فو (۱۹۹۷) و باب دیلن (۲۰۱۶) بوده. بخصوص داریو فو که آثارش از طرف کلیسای کاتولیک تقبیح شده و انتخابش با اساسنامه نوبل و قضیه «آثار آرمانگرایانه» تضاد داشت.

🔹فهرست نویسندگان معروفی که بعد از ۱۹۰۱ مردند و نوبل نبردند، خیلی غنی‌تر از نوبل‌گرفته‌هاست: جورج اورول، سامرست موام، گراهام گرین، آلدوس هاکسلی، او هنری، جیمز جویس، دی اچ لارنس، ویرجینیا وولف، کاترین منسفیلد، جی آر آر تالکین، رولد دال، اچ جی ولز، آرتور کانن‌دویل، آگاتا کریستی، مارک تواین، جک لندن، تئودور درایزر، تامس هاردی، اسکات فیتزجرالد، آرتور میلر، جی دی سلینجر، ای ال دکتروف، ریموند کارور، جان آپدایک، کورت ونه‌گات، ژول ورن، امیل زولا، مارسل پروست، آندره مالرو، لویی فردینان سلین، سنت اگزوپری، رومن گاری، فرانتس کافکا، برتولت برشت، ایتالو کالوینو، امبرتو اکو، هنریک ایبسن، نیکوس کازانتزاکیس، گارسیا لورکا، خورخه لوییس بورخس، کارلوس فوئنتس، چینوا آچیبی، آنا آخماتووا، ولادیمیر مایاکفسکی، میخاییل بولگاکف، ولادیمیر ناباکف، ماکسیم گورکی، آنتون چخوف، لئو تولستوی،... کلا روس‌ها تا ۱۹۵۸ و بوریس پاسترناک (آن هم از سر لج با شوروی) نوبل ادبیات نگرفتند، درحالی‌که نیمه اول قرن بیستم، عصر طلایی ادبیات روس بود.

🔸در بین برندگان نوبل ادبیات فقط ۱۴ زن هست. از این جمع ۶ زن در قرن بیست‌ویکم نوبل گرفته‌اند. یعنی توجه به زنان نویسنده در سال‌های اخیر بیشتر شده.

🔹متوسط سن برندگان نوبل ادبیات در زمان گرفتن جایزه ۶۵سال بوده که بعد از برندگان نوبل اقتصاد (متوسط ۶۷سال) پیرترین نوبلیست‌ها هستند. جوانترین برنده، رودیارد کیپلینگ خالق «کتاب جنگل» با ۴۲سال (نوبل ۱۹۰۷) و مسن‌ترین برنده، دوریس لسینگ ۸۸ساله (نوبل ۲۰۰۷) بود. لسینگ متولد کرمانشاه خودمان بود.
@ehsanname
🔸بین برندگان‌ نوبل ادبیات، کشور فرانسه با ۱۵ جایزه بیشترین سهم را دارد (رتبه‌های بعدی برای ایالات متحده با ۱۱ و بریتانیا با ۱۰ نوبل است) اما در بین زبانهای مختلف، ادبیات انگلیسی‌زبان جلوتر از بقیه است. ۲۹ نوبلیست به انگلیسی می‌نوشتند، ۱۴ نفر به فرانسه، ۱۳ نفر آلمانی، ۱۱ نفر اسپانیولی، ۷ نفر سوئدی، روس‌ها و ایتالیایی‌ها هم هر کدام ۶ برنده داشتند. کلاً این ۱۱۴ برنده به ۲۵ زبان می‌نوشتند.

🔹نوبل‌های ادبیات سوئدی به تنهایی بیشتر از کل نوبل‌های قاره آسیاست. طبیعتاً این نه به خاطر غنای ادبیات سوئد، بلکه به خاطر برگزارکننده نوبل است. ۵ نفر از این ۷سوئدی برنده نوبل ادبیات، خودشان عضو آکادمی سوئد بودند. یکی از این اعضا، اریک اکسل کارلفلدت (نوبل ۱۹۳۱) تنها کسی است که بعد از مرگش نوبل ادبیات گرفت.

🔸دو نفر نوبل ادبیاتشان را نخواستند: بوریس پاسترناک (۱۹۵۸) و ژان پل سارتر (۱۹۶۴). باب دیلن (۲۰۱۶) هم تا مدتها به آکادمی جواب نمی‌داد اما در نهایت ختم به خیر شد.

🔹دو برندۀ آخر نوبل ادبی، دو نویسندۀ مرد انگلیسی زبان بودند (باب دیلن و ایشی‌گورو). پس امسال احتمالاً نوبل‌ها به یک نویسنده زن می‌رسد و یک غیرانگلیسی‌زبان. این هم از پیش‌بینی.
@ehsanname
🌕 برندگان نوبل ادبیات اعلام شدند: پیتر هاندکه، نویسنده و نمایشنامه‌نویس اتریشی (برنده نوبل ۲۰۱۹) و اولگا توکارچوک، فیلم‌نامه‌نویس، شاعر و روان‌شناس لهستانی (برای نوبل ۲۰۱۸). از هاندکه قبلاً کارهایی به فارسی ترجمه شده بود @ehsanname
📚کتابخانه پیتر هاندکه به زبان فارسی
@ehsanname
آکادمی سوئد امسال هم یکی از انتخابهای خاصش را رو کرد و از میان هاروکی موراکامی، مارگارت آتوود، آدونیس، اسماعیل کاداره، خابیر ماریاس، یون فوسه، میلان کوندرا، پیتر هاندکه، سزار آیرا و ... اسم پیتر هاندکه و اولگا توکارچوک را درآورد، دو نویسندۀ اروپایی. از آن بانوی لهستانی ما قبلاً چیزی نخوانده ایم، اما هاندکه به خاطر وجه سینمایی‌اش بیشتر می‌شناسیم. سیاهۀ ترجمه‌های فارسی هاندکه از این قرار است:
از بین
📗رمان:
▪️پیوندهای گسسته (ترجمه فرخ معینی، نشر فاریاب، ۶۲) تجدید چاپ با عنوان «زن چپ‌دست» (نشر فرهنگ جاوید، ۹۷)
▫️ترس دروازه‌بان از ضربه پنالتی (ترجمه محسن جده‌دوست، انتشارات فصل سبز، ۸۱)
▪️من در شبی تاریک از خانۀ خاموشم بیرون رفتم (ترجمه حمید یزدان‌پناه، نشر علم، ۸۸)
▫️از غم بال درآوردن (ترجمه پویا رفویی، نشر رخداد نو، ۹۲)

📙مجموعه داستان و نمایشنامه:
▪️محاکمه (ترجمه آرزو اقبالی، نشر چشمه، ۷۹)
▫️فروشنده دوره‌گرد (ترجمه آرزو اقبالی، نشر چشمه، ۹۶)

📘 نمایشنامه:
🔻سه قطعه (ترجمه عباس نعلبندیان‏، تلویزیون ملی ایران، ۱۳۵۱) قدیمی‌ترین ترجمۀ هاندکه که حالا نایاب است
▪️اهانت به تماشاگر (ترجمه علی‌اصغر حداد، نشر تجربه، ۷۷)
▫️غیب‌گویی (ترجمه علی‌اصغر حداد، نشر تجربه، ۷۷)
▪️اتهام به خود (ترجمه حسن ملکی، نشر تجربه، ۷۸)
▫️محاکمه (ترجمه علی‌اصغر حداد، نشر تجربه، ۷۸)
▪️کاسپار (ترجمه محسن جده‌دوست، نشر نمایش، ۷۹) (ترجمه علی‌اصغر حداد، نشر افکار، ۸۲)

📕فیلمنامه:
▫️آسمان برلین (ترجمه صفی یزدانیان، نشر نی، ۸۹) فیلمنامۀ مشترک با ویم وندرس

📖 بخشی از کتاب:
▪️مجموعۀ نامرئی (ترجمه علی‌اصغر حداد، نشر ماهی، ۸۵) ۶ داستان کوتاه از هاندکه، در مجموعه برگزیده‌ای از ادبیات معاصر آلمان
▫️در محله کورها (ترجمه پروانه طاهری، نشر رایین، ۹۵) یک داستان از هاندکه، در مجموعه برگزیده‌ای از ادبیات معاصر آلمان
▪️خیابان صحنه است (ترجمه علی قلی‌پور و آنیسا رئوفی، نشر مانیا هنر، ۹۷) یک مقاله از ۹ مقالۀ این کتاب دربارۀ جنبه‌های اجتماعی تئاتر از هاندکه است
@ehsanname
⬅️ هاندکه نثر و نگاه خاصی دارد. اگر چیزی از او نخوانده‌اید پیشنهاد می‌دهم با کتاب «مجموعۀ نامرئی» شروع کنید که نمونه‌های مختلفی از ادبیات آلمان دارد و اگر هم از یکی خوشتان نیامد، گزینه‌های دیگر هم پیش رویتان هست.

📸 جهان داستانی پیتر هاندکه به روایتِ طرح جلد اردشیر محصص - عکس از سینا خزیمه
احسان‌نامه
🌕 خرده‌جنایت‌های نوبلی @ehsanname امسال هم کمیته انتخاب نوبل، یکی دیگر از تردستی‌هایش را رو کرد و از بین غول‌هایی نظیر هاروکی موراکامی، کازوئو ایشی‌گورو، فیلیپ راث، جویس کرول‌اوتس، مارگارت اتوود، دن دلیلو و آدونیس، باب دیلن را انتخاب کرد تا موجی از موافقت‌ها…
آکادمی سوئد بعد از ماجرای رسوایی‌هایی که به تعطیل نوبل ادبیات ۲۰۱۸ منجر شد، سعی داشت تا امسال اعتبار این جایزه را احیا کند؛ اما انگار چندان هم در این کار موفق نبوده. چون انتخاب پیتر هاندکه باعث اعتراض‌های بسیاری شده. هاندکه اتریشی، در دهه ۱۹۹۰ و سال‌های جنگ بوسنی طرفدار صرب‌ها بود. به همین دلیل ویم وندرس همکاری با او را قطع کرد و ناشران زیادی در آلمان و اتریش حاضر به چاپ کتاب‌هایش نبودند. اما هاندکه کوتاه نیامد و سال ۲۰۰۶ وقتی اسلوبودان میلوشویچ، رئیس‌جمهور سابق یوگسلاوی در زندان دادگاه لاهه و حین محاکمه‌اش به جرم جنایت علیه بشریت مرد، هاندکه در مراسم تدفینش حاضر شد و سخنرانی هم کرد. بعدها هم در مقاله‌ای اقدام ناتو علیه صربستان را «ضدبشری» و «ننگ غرب» خواند. برای همین، او مخالفان سرسختی مثل اسلاوی ژیژک دارد که حالا می‌گویند چرا نوبل به یک طرفدار نسل‌کشی جایزه می‌دهد؟

🔸نمونه‌ای از اعتراض‌ها را در گزارش‌های واشنگتن پست و گاردین بخوانید.

نوبل بردن هاندکه شاید شبیه به مورد کنوت هامسونِ نروژی (برنده نوبل ادبی ۱۹۲۰) باشد که کشته‌مرده هیتلر و طرفدار سینه‌چاک آلمان‌ در هر دو جنگ جهانی بود. هامسون در سال ۱۹۴۳ جایزهٔ نوبلش را به یوزف گوبلز، وزیر تبلیغات هیتلر اهدا کرد و بعد از مرگ هیتلر هم در مورد او گفت: «من لایق آن نیستم که در مورد آدولف هیتلر با صدای بلند صحبت کنم. او یک جنگجو برای بشریت و یک بشارت‌دهندهٔ عدالت برای تمام ملت‌ها بود.» البته او قبل از این حرفها نوبل برده بود، در حالی که هاندکه اول از جنایتکاران حمایت کرده و برای همین از فهرست بسیاری از جوایز حذف شده بود.
@ehsanname
📸 پیتر هاندکه در تدفین میلوشویچ، مردی که «قصاب بالکان» لقب گرفت
🔹امیر مهدی‌زاده: رمان «پرواز» را از اولگا توکارچوک، که برنده جایزه نوبل شد، در نشر همان مدتی است در دست ترجمه خانم فریبا ارجمند داریم. طبعاً خوشحالم و البته نگران ترجمه‌های سرهم‌بندی شده تیم‌های دوی سرعتی که به زودی سر و کله‌شان پیدا می‌شود.
twitter.com/mehresfandy/status/1182257503985426432

🔸تایماز عظیمی: اگه در حال حاضر نمی‌تونید از اولگا توکارچوک، برندۀ نوبل ۲۰۱۸ (جایزه امروز بهش تعلق گرفت) چیزی بخونید، فیلم Spoor رو ببینید که برداشت نسبتاً موفقی از رمان «گاوآهنت را بر استخوان‌های مردگان بران» این نویسنده است.
twitter.com/Taymazimi/status/1182254952326078464

دست به نقد داستان کوتاه «زشت‌ترین زن دنیا» از توکارچوک را با ترجمۀ محبوبه شاکری مطلق اینجا بخوانید:
www.chouk.ir/anjoman-dastan/dastane-tarjomeh/14556-1.html

➡️ @ehsanname
Shafiee Kadkani - safar bekheir
۱۹ مهرماه، زاد روز استاد شفیعی کدکنی است. شعر و صدای او را (با همراهی آواز سالار عقیلی) بشنوید @ehsanname
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺صحبت‌های دلنشین و فروتنانه استاد #شفیعی_کدکنی دربارۀ کلاس‌های معروف درسش در سه‌شنبه های دانشکده ادبیات دانشگاه تهران را ببینیم یاد بگیریم
@shafiei_kadkani
@ehsanname