تکلیفِ چشم های تو، روشن نبود، بود؟
یعنی حضورِ پلکِ تو با من نبود، بود؟
بینِ من و تو، هر چه که پیش آمد و گذشت
چیزی به نام عشق، یقیناً نبود، بود؟
یادش به خیر! ناز و غزل بود و شوق و شرم
در واژه ها توانِ سرودن نبود، بود؟
غیر از من و تو هیچ کسی در تبِ غروب
در کوچه های سایه و روشن نبود، بود؟
آغازِ انتشارِ تو در دست های من
چیزی ورایِ گفتن و دیدن نبود ؟ بود
نا مهربان! چه بر سرم آورده ای؟ ببین
دل بود آنچه بردی، آهن نبود، بود ؟
❤️Love❤️
🍃💞 @eh2sas 💞🍃
#عشقهایآتشین
#حسن_روشان
یعنی حضورِ پلکِ تو با من نبود، بود؟
بینِ من و تو، هر چه که پیش آمد و گذشت
چیزی به نام عشق، یقیناً نبود، بود؟
یادش به خیر! ناز و غزل بود و شوق و شرم
در واژه ها توانِ سرودن نبود، بود؟
غیر از من و تو هیچ کسی در تبِ غروب
در کوچه های سایه و روشن نبود، بود؟
آغازِ انتشارِ تو در دست های من
چیزی ورایِ گفتن و دیدن نبود ؟ بود
نا مهربان! چه بر سرم آورده ای؟ ببین
دل بود آنچه بردی، آهن نبود، بود ؟
❤️Love❤️
🍃💞 @eh2sas 💞🍃
#عشقهایآتشین
#حسن_روشان