#شعر_روز
.
کارگران برای نان و
بازرگانان برای بازار فریاد میزنند.
بیکاران گرسنه بودند و حالا
کارگران گرسنهاند.
دستانی که بیکار نشستهاند دوباره دست به کار شدهاند:
حالا صدفهای سیمانی میتراشند.
شب است. و جفتهای مزدوج
در رختخوابهایشان خوابیدهاند. و همسرانِ جوان
کودکانی یتیم به دنیا خواهند آورد.
بالانشینان میگویند:
راهِ سعادت است.
پاییننشینان میگویند:
راهِ گور است.
رژه میروند بهگاهِ رژه رفتن نمیدانند
که دشمن در کاسههای سرشان رژه میرود
صدایی که به آنها دستور میدهد
صدای دشمنشان است.
و آنکه از دشمن حرف میزند
خودْ دشمن است.
«برتولت برشت»
برگردان: نیما عیسیپور
.
کارگران برای نان و
بازرگانان برای بازار فریاد میزنند.
بیکاران گرسنه بودند و حالا
کارگران گرسنهاند.
دستانی که بیکار نشستهاند دوباره دست به کار شدهاند:
حالا صدفهای سیمانی میتراشند.
شب است. و جفتهای مزدوج
در رختخوابهایشان خوابیدهاند. و همسرانِ جوان
کودکانی یتیم به دنیا خواهند آورد.
بالانشینان میگویند:
راهِ سعادت است.
پاییننشینان میگویند:
راهِ گور است.
رژه میروند بهگاهِ رژه رفتن نمیدانند
که دشمن در کاسههای سرشان رژه میرود
صدایی که به آنها دستور میدهد
صدای دشمنشان است.
و آنکه از دشمن حرف میزند
خودْ دشمن است.
«برتولت برشت»
برگردان: نیما عیسیپور