مدرسه‌ رهایی
2.34K subscribers
6.98K photos
2.16K videos
199 files
5K links
«مدرسه‌ رهایی» نام جدید کانال «معلمان عدالت‌خواه»
است. این کانال انعکاس صدای آزادی‌ و عدالت‌ خواهی دانش‌آموزان و معلمان است و با رویکرد رادیکال و انتقادی به دنبال معرفی آموزش رهایی‌بخش است.
ما معتقد به اتحاد جنبش‌های اجتماعی بر بستر عینی و طبقاتی هستیم.
Download Telegram
Forwarded from Blackfishvoice (BFV)
پرونده‌شان را با نام #قاسم_آبسته می‌شناسیم و #فرهاد_سلیمی که با #محمد_قبادلو سَربه‌دار شد.

بعدها فهمیدیم هفت نفر بودند که چهارده سال پیش بازداشت شدند و جوانی‌شان را پشت میله‌های زندان و در انتظار طناب دار سپری کردند و در ماه‌های اخیر یک‌به‌یک در چرخه‌ی قتل حکومتی کشته شدند.

حالا در سالروز قتل #فرزاد_کمانگر و در یکمین سالگرد سَربه‌دار شدن #یوسف_مهراد و #صدرالله_فاضلی‌_زارع می‌خواهند، #خسرو_بشارت و #کامران_شیخه، دو تن دیگر از هم‌پرونده‌ای‌های آبسته را بکشند و همچنان کسی به دادخواهی بر درهای زندان‌ها نمی‌کوبد. حتا در این شب‌ها که با دستانی بسته، با چشم‌بند و پابند به‌سوی مرگ می‌برندشان.

سرکوب هست. سرکوبِ بی‌امان. ابعاد هولناکی هم دارد. اما تنها ماندن فرزندانمان پای چوبه‌های دار، نه فقط از سرکوب، که بخشی از آن از انفعال و بی‌عملی خودمان است. ما که مبهوت در خلسه، بر جنایات رژیم چشم دوخته‌ایم و خیابان را رها کرده‌ایم و به کنجِ خانه‌ها، به کنجِ عافیت پناه برده‌ایم.

نترسیم از مصرف خیابان. آنان‌که حضورمان در کف خیابان را به مصرف خیابان تعبیر می‌کردند* و مسیر قیام و خیزش انقلابی را به کنج خانه‌ها منحرف کردند، تشت رسوایی خودشان و اربابان پخمه‌شان بر زمین افتاده است.

جمهوری اسلامی با ابتذال و بی‌آبرویی در پی کسب مشروعیت است و به واسطه‌ی باج دادن به هم‌پیمانان شرقی خود و به واسطه‌ی لابیی‌گری و زد و بند با حامیان غربی خود و به واسطه‌ عرضه‌ هر آنچه حق ما مردم تحت ستم است، به هم‌پیمانانش در منطقه؛ در پی ترمیم تَرَک‌هایی‌ست که بر اقتدار پوشالین‌شان افتاده است.

این ماهیت جمهوری اسلامی‌ست و آن نیز ماهیت بازوان پنهانش است که با فریبِ ما و دور کردن‌مان از خیابان، سرنگونی را به تعویق بیاندازند.

باید خیابان را، که به هزار ترفند از ما گرفته‌اند پس بگیریم.


#گلرخ_ایرایی
#زندان_اوین

* ارجاع ایرایی به "مجید توکلی" است
که در جریان اعتراضات و اعتصابات سراسری معلمان، هم‌نوا با راستِ براندازِ ضدانقلاب و دشمنِ فعالیت سازمان‌یافته، این اعتراضات را "مصرف خیابان" توصیف کرده بود.


#جمهوری_اعدام #قیام_علیه_اعدام
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد #علیه_بی_تفاوتی #علیه_وضع_موجود


@Blackfishvoice1
Forwarded from کلکتیو ۹۸
🚩 به بهانه سالگرد مرگ (یا قتل؟) صمد بهرنگی، معلم مبارزی که فرزاد کمانگر راهش را ادامه داد

صمد بهرنگی، آموزگار، منتقد اجتماعی، داستان‌نویس، مترجم و پژوهش‌گر آذربایجانی، یکی از چهره‌های انقلابی و بی‌باک در تاریخ معاصر ایران بود که با قلم تیز و اندیشه‌ شوریده‌اش، به مبارزه علیه ظلم و ستم برخاست. او در دل مردمانی زیست که زیر چرخ‌دنده‌های فقر و استثمار  و ستم طبقاتی خرد می‌شدند و با وجود همه‌ی موانع، تصمیم گرفت به آنان صدایی ببخشد که از اعماق درد و رنج برخاسته بود. بهرنگی در آثارش به بازنمایی واقعیت‌های تلخ زندگی مردم عادی پرداخت و با زبانی ساده اما پرشور، از بی‌عدالتی‌ها و تبعیض‌هایی گفت که جان و روح جامعه را زخمی کرده بودند. داستان «ماهی سیاه کوچولو» او، نه تنها یک قصه‌ برای کودکان، بلکه بیانیه‌ای سیاسی علیه جمود فکری و استبداد شاهنشاهی بود، قصه‌ای از تمرد، آزادی‌خواهی و شکستن زنجیرهایی که ذهن و جسم را در بند کرده بود.

اما مبارزات #صمد_بهرنگی تنها در صفحات کتاب‌هایش خلاصه نمی‌شد. او در کلاس‌های درس روستاهای آذربایجان، به‌سان انقلابی‌ای بی‌سلاح، اما با کوله‌باری از عشق به مردم، به کودکان یاد می‌داد که چگونه فراتر از مرزهای تحمیلی قدرت‌مداران بیندیشند، درست به مانند کاری که #فرزاد_کمانگر در کلاس‌های درس کردستان بعدها کرد. این معلم کورد بارها در نوشته‌هایش اشاره کرده که بر راه صمد بهرنگی گام نهاده و همان مسیر را ادامه میدهد، و دست آخر توسط دیکتاتوری جمهوری سالامی به همین خاطر به دار آویخته شد.

صمد بهرنگی  در میان آن‌ها بذر آگاهی و مقاومت می‌کاشت، و با هر کلمه و هر درسی که می‌داد، به نبرد با جهالت و بی‌عدالتی می‌رفت. در اوج درگیری‌های بهرنگی با «کمیته ملی پیکار با بیسوادی» و ساواک، که بر سر کتاب الفبای ترکی‌ای که او برای آموزش کودکان آذربایجان تدوین کرده بود، جریان داشت، صمد به‌طور ویژه زیر نظر نیروهای امنیتی قرار گرفت. ماه پس از انتشار «ماهی سیاه کوچولو» و در میان این فشارها، او بارها توسط ساواک بازجویی شد. این مبارز بی‌وقفه که تنها سلاحش قلم و عشق به مردم بود، سرانجام در یکی از روزهای غم‌بار ناپدید شد.

چند روز پس از ناپدید شدنش، جسد بی‌جان او را در رودخانه‌ی ارس پیدا کردند، در چنین روزی ۹ شهریور، در سال ۱۳۴۷؛ رودی که همچون سرنوشت ملت‌ها، گواهی خاموش بر تراژدی‌های بی‌شمار بود. مرگ صمد بهرنگی از همان ابتدا با ابهامات و شایعات فراوانی همراه شد. بسیاری بر این باور بودند که او نه در یک حادثه، بلکه به دست نیروهای امنیتی حکومت، که از نفوذ و تأثیر او در میان مردم هراس داشتند، به قتل رسیده است. همزمان با پیدا شدن جسد او، خانه‌اش نیز توسط مأموران ساواک به‌هم ریخته شد، تا این شبهه بیشتر قوت بگیرد که مرگ او تصادفی نبوده است.

حقیقت این مرگ هرچه باشد، برای بسیاری از مردم، بهرنگی به شهیدی تبدیل شد که خونش همچون جوهر قرمز در تاریخ مبارزات مردمی جاری است. مرگ او خاموشی نبود، بلکه آتشی بود که در قلب‌ها شعله‌ور شد و به نسل‌های بعدی الهام بخشید تا در برابر ظلم و استبداد شیخ و شاه ایستادگی کنند. صمد بهرنگی، اگرچه به ظاهر از میان ما رفت، اما آرمان‌هایش در داستان‌هایش زنده است و همچنان در کنار رود ارس، صدای ماهی سیاه کوچولو شنیده می‌شود؛ صدایی که هنوز هم نوید آزادی و رهایی را می‌دهد.

@collective98