یادداشتی از #دکتر_مجتبی_جهانی
برای دانشآموختگان اواخر دهه 60 موغان
همت عزیز.
با درود و سپاس فراوان و عرض شرمندگی. بنده چون زیاد با فضای مجازی سروکار ندارم خیلی دیر متوجه مطلبتان شدم ازاین بابت عذر می خواهم. جنابعالی از جمله عزیزانی هستی که همیشه درگوشه ای از دلم و در روشنای خاطرات شیرینم جای داری و کسی از دوستان و آشنایان را تا به حال نمی شناسم که همچون تو ذوق و شور ادبی را باادب و معصومیت و بی ادعایی یکجا مالک باشد به همین جهت برایم خیلی عزیز هستی. اتفاقا در یکی دو هفته گذشته از خاطرم گذر کردهای. در خانه دوستی بودم و در کانال مدنیت جمهوری آذربایجان برنامه مجلس انس را تماشا میکردم "#ترلان_قلی_یف" بلبل زبانی می کرد یک مرتبه یاد تو افتادم که در دانشگاه تبریز باهم بودیم که این آقای قلییف آمد و با لهجه و سادگی مخصوصش شروع به صحبت کرد تو بر سادگی او از ته دل می خندیدی و من هم ازشیرینی خنده تو خنده ام گرفته بود. دیگراینکه چند روز قبل مطلبی درباره مکتب ادبی سورریالیسم می خواندم یاد عروسی تو افتادم. در مجلس عروسی تو نشسته بودیم که آقایی وارد شد؛ بعد فهمیدم که معلم و شاعر هم بود که اسمش را به یاد ندارم. ذوق شاعرانه اش و حرف های شیدایی و سودایی اش آنچنان با هم درآمیخته بود که جوهر شعر #سورریالیستی را می شد بعینه در سخنانش ملاحظه کرد به گونه ای که [آندره] #برتون و [لویی] #آراگون در مقابلش لنگ می انداختند. به هرحال از برکت یادآوری این خاطره خاطر عاطر شما هم از ذهنم گذر کرد.
همت عزیز٬ دو سال خدمت در پارس اباد برای من بسیار خاطره انگیز است. بچه های بسیار باذوقی بودند که سایه روشن فعالیتهای ادبیشان را هنوز به یاد دارم اما اینکه الان کجا هستند و چه فعالیتهایی می کنند بی خبرم. همینقدر خبر دارم که #رامیز{ قلی نژاد} ٬ #بهروز_صدیقی٬ [#ارسطو_]_مجرد و در راس آنها جنابعالی در عالم شیرین ادبیات و آفرینشگریهای ادبی توغل دارید که جای شکر دارد. بچه های همدوره شما واقعا اهل ذوق و ادب دوست بودند حتی کم سوادترینشان. خاطره ای یادم آمد. بگذار تعریف کنم . کلاس سوم فرهنگ و ادب دبیرستان امام خمینی کلاس جالبی بود؛ اکثرا درسخوان و اهل ادب. در این کلاس دانش آموزی بود به نام "ز" که هم سنش زیاد نشان می داد و هم در درس نسبت به بقیه دانش آموزان ضعیف بود. یک روز متن فارسی تدریس می کردم .. متوجه شدم آقای "ز" که ردیف آخر کلاس نشسته بود آهسته گریه میکند و گاهی پلکهایش را درهم می فشرد و سرش را به چپ و راست می چرخاند و هماهنگ با فراز و فرودهای صوتی شعرخوانی من تظاهرات فروخورده گریه ٬سینه اش را می لرزاند. نخواستم حالش را به هم زنم. وقتی زنگ خورد و بیرون آمدیم در سالن مدرسه بازویش را گرفتم و گفتم آقای "ز" گرفتاری داری؟ چانه و لبهایش لرزید و یک جفت آه تند و تیز که از عمق شکمش مایه می گرفت کشید و با ته مانده های بغض حاصل ازگریه کلاس گفت آقا از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان من عاشق شده ام. شعری که شما خواندید دردم را تازه کرد و نمک بر زخمم پاشید. از شدت حس خنده سرم گیج رفت اما به ملاحظه حال او خودم را نگه داشتم و به آبدارخانه رفتم. خنده سرکش من و هاج و واج ماندن آبدارچی و خنده بی رمق او لطف دیگر قضیه است که بگذریم.خنده نفسگیر من از بابت عاشق شدن اقای ز نبود بلکه به این خاطر بود که شعر مذکور قصیده ای سرد و بی روح از ناصرخسرو بود درتحسین تعقل و خردورزی و تقبیح عشق ورزیهای هوس آلود اما آقای ز به سبب خاصیت کور و کر کنندگی عشق بدون توجه به محتوای شعر٬ ناصرخسرو را همدرد خود پنداشته و گریه غریبانه سر داده بود. منظورم از ذکر خاطره این است که حتی این دانشآموز نیز لااقل اینقدر می دانست که شعر و مسایل عاطفی هم فضا هستند و به یک ساحت تعلق دارند. امری که از دانشآموز امروزی مستغرق در فضاهای مجازی انتظار وقوف بر آن نمی رود.
...اما درباره آقای #رامیز_قلی_نژاد و خاطره ایشان؛ مستحضر هستیدکه یک معلم در طول خدمت درازمدت خود هزاران دانشآموز را آموزش می دهد. گذر زمان از یک طرف و کثرت دانشآموزان از طرف دیگر سبب می شود که بسیاری از آنها فراموش شوند تنها دانشآموزان برجسته هستند که هرگز فراموش نمی شوند. بنده قیافه و سکنات رامیز را کاملا به یاد دارم. او دانشآموز ریز نقشی بود که علیرغم ریزنقشی همیشه در ردیف آخر کلاس می نشست. ضمن اینکه زرنگ و باهوش بود و دارای قدرت استنباطی شگفت٬ رندی نمکینی هم در سکناتش مشهود بود و گاهی تیکه های رندانه ای هم در کلاس می پراکند. اما علت این که رامیز از یاد من هرگز فراموش نمی شود تنها نبوغ درسی او نیست بلکه ماجرایی است که نقل می کنم.
@dusharge
برای دانشآموختگان اواخر دهه 60 موغان
همت عزیز.
با درود و سپاس فراوان و عرض شرمندگی. بنده چون زیاد با فضای مجازی سروکار ندارم خیلی دیر متوجه مطلبتان شدم ازاین بابت عذر می خواهم. جنابعالی از جمله عزیزانی هستی که همیشه درگوشه ای از دلم و در روشنای خاطرات شیرینم جای داری و کسی از دوستان و آشنایان را تا به حال نمی شناسم که همچون تو ذوق و شور ادبی را باادب و معصومیت و بی ادعایی یکجا مالک باشد به همین جهت برایم خیلی عزیز هستی. اتفاقا در یکی دو هفته گذشته از خاطرم گذر کردهای. در خانه دوستی بودم و در کانال مدنیت جمهوری آذربایجان برنامه مجلس انس را تماشا میکردم "#ترلان_قلی_یف" بلبل زبانی می کرد یک مرتبه یاد تو افتادم که در دانشگاه تبریز باهم بودیم که این آقای قلییف آمد و با لهجه و سادگی مخصوصش شروع به صحبت کرد تو بر سادگی او از ته دل می خندیدی و من هم ازشیرینی خنده تو خنده ام گرفته بود. دیگراینکه چند روز قبل مطلبی درباره مکتب ادبی سورریالیسم می خواندم یاد عروسی تو افتادم. در مجلس عروسی تو نشسته بودیم که آقایی وارد شد؛ بعد فهمیدم که معلم و شاعر هم بود که اسمش را به یاد ندارم. ذوق شاعرانه اش و حرف های شیدایی و سودایی اش آنچنان با هم درآمیخته بود که جوهر شعر #سورریالیستی را می شد بعینه در سخنانش ملاحظه کرد به گونه ای که [آندره] #برتون و [لویی] #آراگون در مقابلش لنگ می انداختند. به هرحال از برکت یادآوری این خاطره خاطر عاطر شما هم از ذهنم گذر کرد.
همت عزیز٬ دو سال خدمت در پارس اباد برای من بسیار خاطره انگیز است. بچه های بسیار باذوقی بودند که سایه روشن فعالیتهای ادبیشان را هنوز به یاد دارم اما اینکه الان کجا هستند و چه فعالیتهایی می کنند بی خبرم. همینقدر خبر دارم که #رامیز{ قلی نژاد} ٬ #بهروز_صدیقی٬ [#ارسطو_]_مجرد و در راس آنها جنابعالی در عالم شیرین ادبیات و آفرینشگریهای ادبی توغل دارید که جای شکر دارد. بچه های همدوره شما واقعا اهل ذوق و ادب دوست بودند حتی کم سوادترینشان. خاطره ای یادم آمد. بگذار تعریف کنم . کلاس سوم فرهنگ و ادب دبیرستان امام خمینی کلاس جالبی بود؛ اکثرا درسخوان و اهل ادب. در این کلاس دانش آموزی بود به نام "ز" که هم سنش زیاد نشان می داد و هم در درس نسبت به بقیه دانش آموزان ضعیف بود. یک روز متن فارسی تدریس می کردم .. متوجه شدم آقای "ز" که ردیف آخر کلاس نشسته بود آهسته گریه میکند و گاهی پلکهایش را درهم می فشرد و سرش را به چپ و راست می چرخاند و هماهنگ با فراز و فرودهای صوتی شعرخوانی من تظاهرات فروخورده گریه ٬سینه اش را می لرزاند. نخواستم حالش را به هم زنم. وقتی زنگ خورد و بیرون آمدیم در سالن مدرسه بازویش را گرفتم و گفتم آقای "ز" گرفتاری داری؟ چانه و لبهایش لرزید و یک جفت آه تند و تیز که از عمق شکمش مایه می گرفت کشید و با ته مانده های بغض حاصل ازگریه کلاس گفت آقا از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان من عاشق شده ام. شعری که شما خواندید دردم را تازه کرد و نمک بر زخمم پاشید. از شدت حس خنده سرم گیج رفت اما به ملاحظه حال او خودم را نگه داشتم و به آبدارخانه رفتم. خنده سرکش من و هاج و واج ماندن آبدارچی و خنده بی رمق او لطف دیگر قضیه است که بگذریم.خنده نفسگیر من از بابت عاشق شدن اقای ز نبود بلکه به این خاطر بود که شعر مذکور قصیده ای سرد و بی روح از ناصرخسرو بود درتحسین تعقل و خردورزی و تقبیح عشق ورزیهای هوس آلود اما آقای ز به سبب خاصیت کور و کر کنندگی عشق بدون توجه به محتوای شعر٬ ناصرخسرو را همدرد خود پنداشته و گریه غریبانه سر داده بود. منظورم از ذکر خاطره این است که حتی این دانشآموز نیز لااقل اینقدر می دانست که شعر و مسایل عاطفی هم فضا هستند و به یک ساحت تعلق دارند. امری که از دانشآموز امروزی مستغرق در فضاهای مجازی انتظار وقوف بر آن نمی رود.
...اما درباره آقای #رامیز_قلی_نژاد و خاطره ایشان؛ مستحضر هستیدکه یک معلم در طول خدمت درازمدت خود هزاران دانشآموز را آموزش می دهد. گذر زمان از یک طرف و کثرت دانشآموزان از طرف دیگر سبب می شود که بسیاری از آنها فراموش شوند تنها دانشآموزان برجسته هستند که هرگز فراموش نمی شوند. بنده قیافه و سکنات رامیز را کاملا به یاد دارم. او دانشآموز ریز نقشی بود که علیرغم ریزنقشی همیشه در ردیف آخر کلاس می نشست. ضمن اینکه زرنگ و باهوش بود و دارای قدرت استنباطی شگفت٬ رندی نمکینی هم در سکناتش مشهود بود و گاهی تیکه های رندانه ای هم در کلاس می پراکند. اما علت این که رامیز از یاد من هرگز فراموش نمی شود تنها نبوغ درسی او نیست بلکه ماجرایی است که نقل می کنم.
@dusharge
@dusharge || همت شهبازی
Photo
تبریک به همسر عزیزم #فرحروز_ببری
#معرفی_کتاب:
تحلیل مباحث اجتماعی در آثار #فریبا_وفی
نوشته: #فرحروز_ببری - #ایمان_مهری، انتشارات برتراندیشان، چاپ اول ۱۴۰۰، تهران
✍️ تحلیل مباحث اجتماعی در آثار #فریبا_وفی عنوان اثری است از خانم #فرحروز_ببری. این کتاب در اصل پایاننامه کارشناسی ارشد ایشان است که با راهنمایی دکتر ایمان مهری دفاع و توسط انتشارات برتراندیشان تهران به چاپ رسیده است.
نویسنده پس از معرفی کوتاه نویسنده و آثارش در فصل دوم کتاب برخی مبانی نظری: مفاهیم و اصطلاحات بکار رفته در کتاب از جمله مفاهیم اجتماع، رمانس، رمان و سیر تطور آن و تقسیمبندی رمان بر اساس موضوع و نیز رمان اجتماعی را توضیح داده است. در بحث رمان اجتماعی، با مطمح نظر گرفتن دیدگاههای نظریهپردازان معاصر از جمله #آدورنو، #لوکاچ، #باختین و #گلدمن در حقیقت به تدوین اصول #جامعهشناسی_رمان پرداخته است.
در فصل سوم اثر، مباحث اجتماعی از جمله عشق، طلاق، ازدواج، تربیت فرزند، زن محصور در خانه، رویاهای زنان، تبعیض جنسی، آزارهای جنسی، مسائل معیشتی و زیست محیطی، مباحث فرهنگی و سیاسی مطرح شده در سه رمان #پرندهی_من، #ترلان و #رویای_تبت تحلیل گردیده است. در پایان نویسنده ضمن نتیجهگیری، با بیان این نکته که علیرغم اقبال عمومی آثار #فریبا_وفی، آثار او در جامعهی دانشگاهی کمتر مورد توجه قرار گرفته است. ایشان علت بیتوجهی به ادبیات داستانی را ناشی از اختصاص دادن اکثر واحدهای درسی دانشگاهی به متون کهن میداند.
مولف در نوشتن این اثر به بیش از سیصد منبع مراجعه نموده و آنها را در فهرست منابع آورده است.
در پایان ضمن تبریک به همسر عزیزم خانم فرحروز ببری، بدینوسیله از زحمات و راهنماییهای دکتر ایمان مهری نیز تقدیر و تشکر مینمایم.
#همت_شهبازی
موغان- ۱۴۰۰/۳/۲۷
https://telegram.me/dusharge
#معرفی_کتاب:
تحلیل مباحث اجتماعی در آثار #فریبا_وفی
نوشته: #فرحروز_ببری - #ایمان_مهری، انتشارات برتراندیشان، چاپ اول ۱۴۰۰، تهران
✍️ تحلیل مباحث اجتماعی در آثار #فریبا_وفی عنوان اثری است از خانم #فرحروز_ببری. این کتاب در اصل پایاننامه کارشناسی ارشد ایشان است که با راهنمایی دکتر ایمان مهری دفاع و توسط انتشارات برتراندیشان تهران به چاپ رسیده است.
نویسنده پس از معرفی کوتاه نویسنده و آثارش در فصل دوم کتاب برخی مبانی نظری: مفاهیم و اصطلاحات بکار رفته در کتاب از جمله مفاهیم اجتماع، رمانس، رمان و سیر تطور آن و تقسیمبندی رمان بر اساس موضوع و نیز رمان اجتماعی را توضیح داده است. در بحث رمان اجتماعی، با مطمح نظر گرفتن دیدگاههای نظریهپردازان معاصر از جمله #آدورنو، #لوکاچ، #باختین و #گلدمن در حقیقت به تدوین اصول #جامعهشناسی_رمان پرداخته است.
در فصل سوم اثر، مباحث اجتماعی از جمله عشق، طلاق، ازدواج، تربیت فرزند، زن محصور در خانه، رویاهای زنان، تبعیض جنسی، آزارهای جنسی، مسائل معیشتی و زیست محیطی، مباحث فرهنگی و سیاسی مطرح شده در سه رمان #پرندهی_من، #ترلان و #رویای_تبت تحلیل گردیده است. در پایان نویسنده ضمن نتیجهگیری، با بیان این نکته که علیرغم اقبال عمومی آثار #فریبا_وفی، آثار او در جامعهی دانشگاهی کمتر مورد توجه قرار گرفته است. ایشان علت بیتوجهی به ادبیات داستانی را ناشی از اختصاص دادن اکثر واحدهای درسی دانشگاهی به متون کهن میداند.
مولف در نوشتن این اثر به بیش از سیصد منبع مراجعه نموده و آنها را در فهرست منابع آورده است.
در پایان ضمن تبریک به همسر عزیزم خانم فرحروز ببری، بدینوسیله از زحمات و راهنماییهای دکتر ایمان مهری نیز تقدیر و تشکر مینمایم.
#همت_شهبازی
موغان- ۱۴۰۰/۳/۲۷
https://telegram.me/dusharge
Telegram
@dusharge || همت شهبازی
@dusharge
کانالدا کی یازیلاری کانالین لینکینی وئرمک شرطی ایله پایلاشماق اولار.
اشتراکگذاری مطالب کانال به شرط ارائه لینک آن مجاز است.
کانالدا کی یازیلاری کانالین لینکینی وئرمک شرطی ایله پایلاشماق اولار.
اشتراکگذاری مطالب کانال به شرط ارائه لینک آن مجاز است.