Forwarded from اتچ بات
به چه میانديشی!
نگرانی بيجاست
عشق اينجا
و خدا هم اينجاست،
لحظهها را درياب
زندگی در فردا نه،
همين امروز است!
#سهراب_سپهری
نگرانی بيجاست
عشق اينجا
و خدا هم اينجاست،
لحظهها را درياب
زندگی در فردا نه،
همين امروز است!
#سهراب_سپهری
Telegram
attach 📎
من به آغازِ زمین نزدیکم.
نبض گل ها را می گیرم.
آشنا هستم
با سرنوشت ترِ آب،
عادتِ سبزِ درخت!
روح من گاهی از شوق ،
سرفه اش می گیرد
روح من گاهی ،
مثل یک سنگِ سرِ راه
حقیقت دارد
#سهراب_سپهری
نبض گل ها را می گیرم.
آشنا هستم
با سرنوشت ترِ آب،
عادتِ سبزِ درخت!
روح من گاهی از شوق ،
سرفه اش می گیرد
روح من گاهی ،
مثل یک سنگِ سرِ راه
حقیقت دارد
#سهراب_سپهری
❄️
صبح است ...
باید بلند شد !
در امتدادِ وقت قدم زد ؛
گل را نگاه کرد، ابهام را شنید !
باید دوید تا تهِ بودن ...
#سهراب_سپهری
صبح است ...
باید بلند شد !
در امتدادِ وقت قدم زد ؛
گل را نگاه کرد، ابهام را شنید !
باید دوید تا تهِ بودن ...
#سهراب_سپهری
VID-20200529-WA0071.mp4
7.3 MB
رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب
آب در حوض نبود
ماهیان میگفتند؛
" هیچ تقصیر درختان نیست "
ظهر دم کردهٔ تابستان بود
پسر روشن آب، لب پاشویه نشست
و عقاب خورشید، آمد او را به هوا برد که برد
به درک راه نبردیم به اکسیژن آب
برق از پولک ما رفت که رفت
ولی آن نور درشت
عکس آن میخک قرمز در آب
که اگر باد میآمد دل او
پشت چینهای تغافل میزد
چشم ما بود
روزنی بود به اقرار بهشت
تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی،
همت کن و بگو
" ماهی ها، حوضشان بی آب است "
باد میرفت به سر وقت چنار
من به سر وقت خدا میرفتم
#سهراب_سپهری
⭕️⭕️
تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب
آب در حوض نبود
ماهیان میگفتند؛
" هیچ تقصیر درختان نیست "
ظهر دم کردهٔ تابستان بود
پسر روشن آب، لب پاشویه نشست
و عقاب خورشید، آمد او را به هوا برد که برد
به درک راه نبردیم به اکسیژن آب
برق از پولک ما رفت که رفت
ولی آن نور درشت
عکس آن میخک قرمز در آب
که اگر باد میآمد دل او
پشت چینهای تغافل میزد
چشم ما بود
روزنی بود به اقرار بهشت
تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی،
همت کن و بگو
" ماهی ها، حوضشان بی آب است "
باد میرفت به سر وقت چنار
من به سر وقت خدا میرفتم
#سهراب_سپهری
⭕️⭕️