خدایا تو میدونی که تو زندگیم سرم وجلو هیچ کسی جز تو نکردم و آغوشی جز تو امن تر وتکیه گاهی جز تو محکم تر نیافتم.... امروز واین ساعت بغضی به اندازه سالهای عمرم دارم و میخواهم دعایی کنم تا هر انکسی که میخواند از تو یاری خواهد.... خداجونم مگه ما مردم ایران بنده تونیستیم چرا دیگه دوستمون نداری؟! میدونم اما نه به اندازه تو.. من به حد بنده گیم خیانت رفیق به رفیق... فرزند به مادر وپدر.... نامردی مردان دارای زن وفرزندذومعشوقه های نوجونشونو میبینم... دل شکسته زنان خیانت دیده... دروغ و فریب وبی رحمی بین خودمون ومیبینم..... نه نه.. اون بالا ترا نمیرم کاری به دولت وسیاست و..... اینا نداررررم دیگه توان وتحمل شنیدن و دیدن اون گنده ها رو ندارم... همین دورو بری های خودم... نگاههای کثیف دنبال زن و دختر مردم... عشوه گریهای دخترکان نوجون چون زنان چندساله برای مردان جای پدر.. خرید پسرک های تازه بالغ توسط زنان میانسال.... خدا جون چه خبرررره اینجا ایرانه؟!!؟ نکنه مردم اومدم تو جهنم هنوز نفهمیدم که مردم.... اینجا ایران با مردم مسلمون و مردان با غیرت و زنان و دختران نجیب و با شرف است... من نمیدونم زنده ام یا مرده ام... ایرانم یا جهنم.... خدایا امروز این ساعت واین لحظه از خود خودت میخواهم و از همه کسانی که این مطلب را میخونند میخوام دعا کنند که سلامت و غرور و نجابت وسلامت و پاکی مردم ایرانم را باز گردان.. عشق ومحبت راستین وحقیقی را بر دلهاشون جاری کن.. ناموس پرستی و شرافت پسر و مرد ایرونی خانواده دوستی....حیای و نجابت دختر ایرانی.. نگاههای با حیا ومحجوب دانش وتفکر وهوش ایرونی را به جوان هایمان برگردون...... خدایا عشقت ونگاه ولطفت را شامل حال مردم ایرانمان گردان... تو بخشنده ای... ما را ببخش و ایران ما را شایسته نام ایران گردان.... دوستان وعزیزانم همگی بگیم آمین 💕💖💕💖.... #خدایا_شکرت_که_هستی_و_برایمان_خدایی_میکنی #ایرانی #مردم _ایران#جوان_ایرانی #دختر_ایرانی #پسر_ایرانی #عشق #غیرت #شرف #نجابت #خانواده_عشق #دعا #آمین
Telegram
attach 📎
کسی تعریف می کرد:
کوچیک که بودم یه روز با دوستم رفتیم به مغازه خشکبارفروشی پدرم در بازار.
پدرم کلی دوستم رو تحویل گرفت و بهش گفت یک مشت آجیل برای خودت بردار،
دوستم قبول نکرد. از پدرم اصرار و از اون انکار،
تا اینکه پدرم, خودش یک مشت آجیل برداشت و ریخت تو جیبها و مشت دوستم.
از دوستم پرسیدم:تو که اهل تعارف نبودی, چرا هرچه پدرم اصرار کرد, همون اول, خودت برنداشتی؟
دوستم خیلی قشنگ جواب داد:
آخه مشتهای بابات بزرگتره...
خدایا اقرار می کنم که مشت من کوچیکه, ظرف عقلم خیلی محدوده و دیوار فهمم کوتاست...
پس به لطف و کرمت ازت می خوام که با مشت خودت از هر چی که خیر و صلاحمونه و عقلم بهش قد نمی ده, زندگی دوستانم و خودم و همه خانواده ها را پر کنی...
#آمین
#عیدتون_مبارک 🌱
کوچیک که بودم یه روز با دوستم رفتیم به مغازه خشکبارفروشی پدرم در بازار.
پدرم کلی دوستم رو تحویل گرفت و بهش گفت یک مشت آجیل برای خودت بردار،
دوستم قبول نکرد. از پدرم اصرار و از اون انکار،
تا اینکه پدرم, خودش یک مشت آجیل برداشت و ریخت تو جیبها و مشت دوستم.
از دوستم پرسیدم:تو که اهل تعارف نبودی, چرا هرچه پدرم اصرار کرد, همون اول, خودت برنداشتی؟
دوستم خیلی قشنگ جواب داد:
آخه مشتهای بابات بزرگتره...
خدایا اقرار می کنم که مشت من کوچیکه, ظرف عقلم خیلی محدوده و دیوار فهمم کوتاست...
پس به لطف و کرمت ازت می خوام که با مشت خودت از هر چی که خیر و صلاحمونه و عقلم بهش قد نمی ده, زندگی دوستانم و خودم و همه خانواده ها را پر کنی...
#آمین
#عیدتون_مبارک 🌱