#هر_روز_با_شهدا_٢٧١١
#پیکر_مطهر_شهدا_در...!!
#تکاندهندهترین_لحظات_تفحص
🌷چیزی که برای همهی ما عجیب بود و اوایل باور آن برایمان خیلی سخت و مشکل میآمد صحنههایی بود که میدیدیم و دل انسان را تکان میداد. این را میتوانم بگویم که تکاندهندهترین و سختترین لحظاتی که در تفحص پشتسر میگذاشتیم، همانجا بود. باورش برای خود ما که میدیدیم مشکل بود، چه برسد به کسی که نیامده، ندیده، میخواهیم برایش تعریف کنیم.
🌷آن صحنه، شهدایی بودند که عراقیها پیکرشان را در توالتهایشان انداخته بودند. چاههای فاضلاب و جاهایی که مشخص بود شهدا را داخل آنها انداخته و همانجا دستشوییشان را احداث کردهاند. این مسئله، اوایل برای هیچکس قابل تصور و قبول نبود. غالباً در كار تفحص به محل دستشوییها که میرسیدیم، ناخودآگاه حالت تنفر و انزجار در وجودمان پیدا میشد و زود از کنار آن رد میشدیم.
🌷همهی مسائل از آنجا شروع شد که یکی از روزها، متوجه لبهی پوتینی شدیم که از خاک کنار دستشویی بیرون زده بود. با اکراه آنجا را کندیم و درکمال حیرت به استخوان پای انسانی برخوردیم. از همانجا بود که چند گور دستهجمعی پیدا کردیم و حدود ٢٨ يا ٣٠ شهید درآوردیم. اولین محل را که کندیم، شش - هفت شهید پیدا شدند. همینطور یکی دیگر، تا به قسمتی رسیدیم که خود دستشویی قرارداشت. مکان این صحنهها در ارتفاع ١٤٣ فکه، منطقهی عملیاتی والفجر یک بود. محلی که گردانهای خندق، کمیل و حنظله از لشکر حضرت رسول (ص) آنجا عملیات کرده بودند.
🌷از آن بهبعد، بچهها به هر دستشویی که میرسیدند، با ناراحتی و دلشکستگی تمام، آنجا را میکندند و پیکر مطهر شهدا را خارج میکردند. شاید از هر ده دستشویی عراقی که در منطقه بهچشم میخورد، در هفت تای آنها شهید یافت میشد. شهیدی بود که همرزمانش محل شهادت او را درکنار ارتفاع نشان دادند؛ حدود یک سال بچهها اطراف آن ارتفاع را میگشتند ولی از او خبری نبود. سرانجام پیکر او جزو شهدایی یافت شد که گفتم. در اوج مظلومیت، درحالی که دست و پاىشان را با سیم تلفن بسته بودند.
🌷یکی دیگر از این صحنهها که دلمان را آتش میزد، این بود که دست بعضی از این شهدا را با پیشانی بندهایشان بسته بودند. حالا تصور کنید، با چه فشاری دستوپای مجروحین را بستهاند و اینگونه وحشیانه بهشهادت رساندهاند. بعد از پیش آمدن این مسئله، جاهایی را که محل انباشت زباله و.... بود، جستوجو کردیم و متأسفانه در آنجاها نیز شهید پیدا کردیم.
راوی: رزمنده دلاور مرتضی شادکام
📚 کتاب "تفحص" نوشته حمید داودآبادی - صفحه ٩٩
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#اللهم_صل_علی_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#سلام_خدا_بر_شهیدان🌹@Dostshahidman
#پیکر_مطهر_شهدا_در...!!
#تکاندهندهترین_لحظات_تفحص
🌷چیزی که برای همهی ما عجیب بود و اوایل باور آن برایمان خیلی سخت و مشکل میآمد صحنههایی بود که میدیدیم و دل انسان را تکان میداد. این را میتوانم بگویم که تکاندهندهترین و سختترین لحظاتی که در تفحص پشتسر میگذاشتیم، همانجا بود. باورش برای خود ما که میدیدیم مشکل بود، چه برسد به کسی که نیامده، ندیده، میخواهیم برایش تعریف کنیم.
🌷آن صحنه، شهدایی بودند که عراقیها پیکرشان را در توالتهایشان انداخته بودند. چاههای فاضلاب و جاهایی که مشخص بود شهدا را داخل آنها انداخته و همانجا دستشوییشان را احداث کردهاند. این مسئله، اوایل برای هیچکس قابل تصور و قبول نبود. غالباً در كار تفحص به محل دستشوییها که میرسیدیم، ناخودآگاه حالت تنفر و انزجار در وجودمان پیدا میشد و زود از کنار آن رد میشدیم.
🌷همهی مسائل از آنجا شروع شد که یکی از روزها، متوجه لبهی پوتینی شدیم که از خاک کنار دستشویی بیرون زده بود. با اکراه آنجا را کندیم و درکمال حیرت به استخوان پای انسانی برخوردیم. از همانجا بود که چند گور دستهجمعی پیدا کردیم و حدود ٢٨ يا ٣٠ شهید درآوردیم. اولین محل را که کندیم، شش - هفت شهید پیدا شدند. همینطور یکی دیگر، تا به قسمتی رسیدیم که خود دستشویی قرارداشت. مکان این صحنهها در ارتفاع ١٤٣ فکه، منطقهی عملیاتی والفجر یک بود. محلی که گردانهای خندق، کمیل و حنظله از لشکر حضرت رسول (ص) آنجا عملیات کرده بودند.
🌷از آن بهبعد، بچهها به هر دستشویی که میرسیدند، با ناراحتی و دلشکستگی تمام، آنجا را میکندند و پیکر مطهر شهدا را خارج میکردند. شاید از هر ده دستشویی عراقی که در منطقه بهچشم میخورد، در هفت تای آنها شهید یافت میشد. شهیدی بود که همرزمانش محل شهادت او را درکنار ارتفاع نشان دادند؛ حدود یک سال بچهها اطراف آن ارتفاع را میگشتند ولی از او خبری نبود. سرانجام پیکر او جزو شهدایی یافت شد که گفتم. در اوج مظلومیت، درحالی که دست و پاىشان را با سیم تلفن بسته بودند.
🌷یکی دیگر از این صحنهها که دلمان را آتش میزد، این بود که دست بعضی از این شهدا را با پیشانی بندهایشان بسته بودند. حالا تصور کنید، با چه فشاری دستوپای مجروحین را بستهاند و اینگونه وحشیانه بهشهادت رساندهاند. بعد از پیش آمدن این مسئله، جاهایی را که محل انباشت زباله و.... بود، جستوجو کردیم و متأسفانه در آنجاها نیز شهید پیدا کردیم.
راوی: رزمنده دلاور مرتضی شادکام
📚 کتاب "تفحص" نوشته حمید داودآبادی - صفحه ٩٩
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#اللهم_صل_علی_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#سلام_خدا_بر_شهیدان🌹@Dostshahidman