🌹#مثل_شهیدان_باشیم
💫 سیرهی شهیدان (الگوهایی رفتاری و اخلاقی از شهدای عزیز)
🕊🌷 سردار شهید مهدی زینالدین
👈 همیشه یک #قران کوچک همراهش بود. خصیصهی مهدی #تبعیت از امام(ره) بود.
🕊🌷 سردار شهید جواد دل آذر
👈 در #دقت_نظر و #تجزیه و تحلیل حرکات #دشمن انصافاً شاخص بود.
🕊🌷 سردار شهید جواد عابدی
👈 بسیار #متواضع و #ناصح بود حتی #شوخیهای او جنبهی نصیحت داشت.
🕊🌷 سردار شهید جعفر حیدریان
👈 #تقوا، شجاعت و خستگی ناپذیری از خصایص ویژهی ایشان بود.
🕊🌷 سردار شهید علی اصغر امینی بیات
👈 مرد #سکوتهای طولانی، #نمازهای عاشقانه، #مهربانیهای شاعرانه و #شجاعتهای به یاد ماندنی بود.
🕊🌷 سردار شهید محمدحسین کبیری
👈 در راه پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی #سری نترس، #نفسی مطمئن و #قلبی آرام داشت.
🕊🌷 سردار شهید مصطفی کلهری
👈 به #تربیت و #پرورش و کادرسازی در گردان توجه بسیار جدی داشت.
🕊🌷 سردار شهید حجتالاسلام و المسلمين سید محسن روحانی
👈 #امر به معروف و #نهی از منکر را به خوبی انجام میداد.
🕊🌷 سردار شهید حاج غلامعلی ابراهیمی
👈 به #نماز_اول_وقت، خصوصاً جماعت تأکید داشت.
📚 منبع: نشریه معبر، شماره ۱۰
🍃🌸🍃
🌷شادی روح شهدا #صلوات
🌹 @Dostshahidman🌹
💫 سیرهی شهیدان (الگوهایی رفتاری و اخلاقی از شهدای عزیز)
🕊🌷 سردار شهید مهدی زینالدین
👈 همیشه یک #قران کوچک همراهش بود. خصیصهی مهدی #تبعیت از امام(ره) بود.
🕊🌷 سردار شهید جواد دل آذر
👈 در #دقت_نظر و #تجزیه و تحلیل حرکات #دشمن انصافاً شاخص بود.
🕊🌷 سردار شهید جواد عابدی
👈 بسیار #متواضع و #ناصح بود حتی #شوخیهای او جنبهی نصیحت داشت.
🕊🌷 سردار شهید جعفر حیدریان
👈 #تقوا، شجاعت و خستگی ناپذیری از خصایص ویژهی ایشان بود.
🕊🌷 سردار شهید علی اصغر امینی بیات
👈 مرد #سکوتهای طولانی، #نمازهای عاشقانه، #مهربانیهای شاعرانه و #شجاعتهای به یاد ماندنی بود.
🕊🌷 سردار شهید محمدحسین کبیری
👈 در راه پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی #سری نترس، #نفسی مطمئن و #قلبی آرام داشت.
🕊🌷 سردار شهید مصطفی کلهری
👈 به #تربیت و #پرورش و کادرسازی در گردان توجه بسیار جدی داشت.
🕊🌷 سردار شهید حجتالاسلام و المسلمين سید محسن روحانی
👈 #امر به معروف و #نهی از منکر را به خوبی انجام میداد.
🕊🌷 سردار شهید حاج غلامعلی ابراهیمی
👈 به #نماز_اول_وقت، خصوصاً جماعت تأکید داشت.
📚 منبع: نشریه معبر، شماره ۱۰
🍃🌸🍃
🌷شادی روح شهدا #صلوات
🌹 @Dostshahidman🌹
🕊🌷🕊🌷🕊
🖋📚#خاطرات_شهدا
💠دعوت شهید دوامی از قاری قران در خواب👇👇👇
🔻خاطره از زبان سرهنگ پاسدار ولی اله عرب زاده طوسی....
🌷در دوران تصدی اقای غیب پرور به سمت فرماندهی لشگر بیست و پنج کربلا مقرر شد یک #اجلاسیه سراسری و کشوری در خصوص عملیات #والفجر هشت به مدت دوروز در حسینیه عاشقان کربلا واقع در #ساری برگزار شود.
🌷کلیه مدعوین به صورت رسمی که دخیل در عملیات والفجر هشت بودند از هر استانی برابر با سهمیه و تعیین صندلی های مشخص دعوت شدند.طبیعتا #محدودیت در دعوت وجود داشت....
🌷از مسئول دارالقران پرسیدم که ایا من هم دعوت هستم؟ ایشان با #شرمندگی گفتند...نه.چون کارت دعوت دست من نبود و محدودیت درکار بود.
🌷بغض گلویم را گرفت و با اندوهی از #غصه روانه خانه شدم.
بعد از اینکه نماز مغرب و عشا را خواندم کمی #خوابیدم...
🌷در خواب #شهید_سیدعلی_دوامی را دیدم که به من گفت: بلند شو برو مراسم....
من به ایشان گفتم ولی من که دعوت نیستم...
ایشان گفتند: #من تو را دعوت کردم..برو...
🌷در همین حال دخترم مرا بیدار کرد و گفت اقایی با شما کار دارند...
پشت خط اقای موازی بودند که به من گفتند تا پنج دقیقه دیگر باید حتما در حسینیه باشی.سوال نکن و #سریع خودت را برسان....
🌷به سرعت خودم را به حسینیه رساندم...
وقتی رفتم داخل قران به دستم دادند و گفتند برو و بخوان.
گفتم چرا من؟؟
گفتند:چون قاری کشوری نیامد و قاری استانی هم که دعوت کرده بودیم حضور ندارد.معطل نکن..برو جایگاه و #قران_بخوان....
#سیدجان_میشود_روزی_تو_هم_مارا_اینطور_دعوت_کنی....؟؟
#شهید_سیدعلی_دوامی 🌷
@Dostshahidman
🖋📚#خاطرات_شهدا
💠دعوت شهید دوامی از قاری قران در خواب👇👇👇
🔻خاطره از زبان سرهنگ پاسدار ولی اله عرب زاده طوسی....
🌷در دوران تصدی اقای غیب پرور به سمت فرماندهی لشگر بیست و پنج کربلا مقرر شد یک #اجلاسیه سراسری و کشوری در خصوص عملیات #والفجر هشت به مدت دوروز در حسینیه عاشقان کربلا واقع در #ساری برگزار شود.
🌷کلیه مدعوین به صورت رسمی که دخیل در عملیات والفجر هشت بودند از هر استانی برابر با سهمیه و تعیین صندلی های مشخص دعوت شدند.طبیعتا #محدودیت در دعوت وجود داشت....
🌷از مسئول دارالقران پرسیدم که ایا من هم دعوت هستم؟ ایشان با #شرمندگی گفتند...نه.چون کارت دعوت دست من نبود و محدودیت درکار بود.
🌷بغض گلویم را گرفت و با اندوهی از #غصه روانه خانه شدم.
بعد از اینکه نماز مغرب و عشا را خواندم کمی #خوابیدم...
🌷در خواب #شهید_سیدعلی_دوامی را دیدم که به من گفت: بلند شو برو مراسم....
من به ایشان گفتم ولی من که دعوت نیستم...
ایشان گفتند: #من تو را دعوت کردم..برو...
🌷در همین حال دخترم مرا بیدار کرد و گفت اقایی با شما کار دارند...
پشت خط اقای موازی بودند که به من گفتند تا پنج دقیقه دیگر باید حتما در حسینیه باشی.سوال نکن و #سریع خودت را برسان....
🌷به سرعت خودم را به حسینیه رساندم...
وقتی رفتم داخل قران به دستم دادند و گفتند برو و بخوان.
گفتم چرا من؟؟
گفتند:چون قاری کشوری نیامد و قاری استانی هم که دعوت کرده بودیم حضور ندارد.معطل نکن..برو جایگاه و #قران_بخوان....
#سیدجان_میشود_روزی_تو_هم_مارا_اینطور_دعوت_کنی....؟؟
#شهید_سیدعلی_دوامی 🌷
@Dostshahidman
🕊🌷🕊🌷🕊
🖋📚 #خاطرات_شهدا 🌷
#فرزند_اذان
🌷....فرزند اول من در همان خانه به دنیا آمد. او دختری بود که به همراه خودش #خیر و #برکت را به خانه ما آورد. دو سال بعد همسرم باردار شد.
🌷این بار دقت نظر همسرم و خودم بیشتر شده بود. همسرم همیشه سعی مى كرد #باوضو باشد. به خواندن #قرآن و #زیارت_عاشورا مداومت داشت. من هم سعی مى كردم در کارهای خانه او را کمک کنم.
🌷بارداری همسرم ادامه داشت تا اینکه #ماه_رمضان از راه رسید. در احادیث آمده که مقدرات انسان در #شبهای_قدر تعیین مى شود. من هم در آن شبها دست به سوی آسمان بلند مى كردم؛ با سوز درونی برای همسر و فرزندی که در راه داشتم دعا مى كردم. نیمه هاى شب #بیست_و_یکم ماه رمضان بود. حال همسرم هر لحظه بدتر مى شد!!!
🌷خیلی نگران بودم. با کمک همسایه ها #قابله خبر کردیم. کمی سحری خوردم. در حیاط خانه با ناراحتی قدم مى زدم. یکدفعه صدایی بلند شد؛ که آرامش را برای من به همراه داشت. صدایی آشنا و همیشگی. الله اکبر الله اكبر....
🌷صدای الله اکبر اذان با صدایی دیگر درآمیخت! همزمان با اذان صبح، صدای گریه نوزاد بلند شد. لبخند شادی بر لبانم نقش بست. یکی از خانمها بیرون آمد و گفت: مژده، پسر است! عجب تقارن زیبایی. اذان صبح و تولد فرزند. عجیب اینکه فرزندم در همان #حسینیه به دنیا آمد.
🌷این پسر #فرزند_اذان (سيد مجتبى) بود. در بهترین ساعات و بهترین ماه و در بهترین مکان قدم به این دنیا نهاد؛ در حسینیه اى که جز ذکر خدا در آن گفته نمى شد.
🌷سید مجتبی موقع اذان صبح به دنیا آمد؛ موقع اذان مغرب به شهادت رسید و موقع اذان ظهر به خاک سپرده شد.
راوى: سید رمضان علمدار
پدر #شهيد_سيدمجتبى_علمدار🌹
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@Dostshahidman
🖋📚 #خاطرات_شهدا 🌷
#فرزند_اذان
🌷....فرزند اول من در همان خانه به دنیا آمد. او دختری بود که به همراه خودش #خیر و #برکت را به خانه ما آورد. دو سال بعد همسرم باردار شد.
🌷این بار دقت نظر همسرم و خودم بیشتر شده بود. همسرم همیشه سعی مى كرد #باوضو باشد. به خواندن #قرآن و #زیارت_عاشورا مداومت داشت. من هم سعی مى كردم در کارهای خانه او را کمک کنم.
🌷بارداری همسرم ادامه داشت تا اینکه #ماه_رمضان از راه رسید. در احادیث آمده که مقدرات انسان در #شبهای_قدر تعیین مى شود. من هم در آن شبها دست به سوی آسمان بلند مى كردم؛ با سوز درونی برای همسر و فرزندی که در راه داشتم دعا مى كردم. نیمه هاى شب #بیست_و_یکم ماه رمضان بود. حال همسرم هر لحظه بدتر مى شد!!!
🌷خیلی نگران بودم. با کمک همسایه ها #قابله خبر کردیم. کمی سحری خوردم. در حیاط خانه با ناراحتی قدم مى زدم. یکدفعه صدایی بلند شد؛ که آرامش را برای من به همراه داشت. صدایی آشنا و همیشگی. الله اکبر الله اكبر....
🌷صدای الله اکبر اذان با صدایی دیگر درآمیخت! همزمان با اذان صبح، صدای گریه نوزاد بلند شد. لبخند شادی بر لبانم نقش بست. یکی از خانمها بیرون آمد و گفت: مژده، پسر است! عجب تقارن زیبایی. اذان صبح و تولد فرزند. عجیب اینکه فرزندم در همان #حسینیه به دنیا آمد.
🌷این پسر #فرزند_اذان (سيد مجتبى) بود. در بهترین ساعات و بهترین ماه و در بهترین مکان قدم به این دنیا نهاد؛ در حسینیه اى که جز ذکر خدا در آن گفته نمى شد.
🌷سید مجتبی موقع اذان صبح به دنیا آمد؛ موقع اذان مغرب به شهادت رسید و موقع اذان ظهر به خاک سپرده شد.
راوى: سید رمضان علمدار
پدر #شهيد_سيدمجتبى_علمدار🌹
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@Dostshahidman