#ناگازاکی
#کتابهایی_که_باید_بخوانید📘📘📘
با روایت ماجرای مرد پنجاه و شش سالهای به نام «شیمورا» آغاز میگردد. شیمورا کارمند ادارهی هواشناسیست. او مجرد است و تنها هم زندگی میکند. گاهی که دوستان همکارش تصمیم میگیرند بعد از ساعت کار اداره سری به کافهای جایی بزنن او همراهیشان نمیکند. شیمورا ترجیح میدهد به سکوت خانهاش باز گردد و شامش را، تحت هیچ شرایطی، دیرتر از ساعت 18:30 نخورد. او تا همین اواخر موقع خروج در خانهاش را قفل نمیکرد، زیرا محلهشان محلهی امنی است. تا اینکه اتفاقی میافتد. شیمورا کمکم احساس میکند بعضی لوازم خانهاش خیلی کم جابهجا شدهاند. ظرف ماست توی یخچال اندکی از جایی که دیروز گذاشته بود تکان خورده است. وقتی ظرف محتوی آبمیوهای که در یخچال بود را با خطکش اندازه میگیرد متوجه میشود از نوشیدنی داخلش که موقع رفتن پانزده سانت بود حالا تنها هشت سانتینتر باقی مانده است. شیمورا دچار تشویق میشود، از یخچالش عکس میگیرد، فاصله اشیاء و حجمشان را اندازه میگیرد و در دفترچهای مینویسد. به خودش شک میکند. آیا ذهنش دچار این وسواس شده است؟
شیمورا سرانجام تصمیمی میگیرد تا به این وسواسها خاتمه دهد. او دوربینی در آشپزخانه نصب میکند تا وقتی سر کار است بتواند در مربع گوشهی کادر مونیتور هرآنچه در آشپزخانه میگذرد را ببیند. روز اول تنها احساس میکند در فاصلهی رفتن و آمدنش بطری آب روی کابینت کمی جابهجا شده است. اما روز دوم تصویر زنی در کادر مربع گوشهی مونیتورش ظاهر میشود. زنی که آب را می جوشاند تا برای خود کمی چای بنوشد...
@dkbook 📚
#کتابهایی_که_باید_بخوانید📘📘📘
با روایت ماجرای مرد پنجاه و شش سالهای به نام «شیمورا» آغاز میگردد. شیمورا کارمند ادارهی هواشناسیست. او مجرد است و تنها هم زندگی میکند. گاهی که دوستان همکارش تصمیم میگیرند بعد از ساعت کار اداره سری به کافهای جایی بزنن او همراهیشان نمیکند. شیمورا ترجیح میدهد به سکوت خانهاش باز گردد و شامش را، تحت هیچ شرایطی، دیرتر از ساعت 18:30 نخورد. او تا همین اواخر موقع خروج در خانهاش را قفل نمیکرد، زیرا محلهشان محلهی امنی است. تا اینکه اتفاقی میافتد. شیمورا کمکم احساس میکند بعضی لوازم خانهاش خیلی کم جابهجا شدهاند. ظرف ماست توی یخچال اندکی از جایی که دیروز گذاشته بود تکان خورده است. وقتی ظرف محتوی آبمیوهای که در یخچال بود را با خطکش اندازه میگیرد متوجه میشود از نوشیدنی داخلش که موقع رفتن پانزده سانت بود حالا تنها هشت سانتینتر باقی مانده است. شیمورا دچار تشویق میشود، از یخچالش عکس میگیرد، فاصله اشیاء و حجمشان را اندازه میگیرد و در دفترچهای مینویسد. به خودش شک میکند. آیا ذهنش دچار این وسواس شده است؟
شیمورا سرانجام تصمیمی میگیرد تا به این وسواسها خاتمه دهد. او دوربینی در آشپزخانه نصب میکند تا وقتی سر کار است بتواند در مربع گوشهی کادر مونیتور هرآنچه در آشپزخانه میگذرد را ببیند. روز اول تنها احساس میکند در فاصلهی رفتن و آمدنش بطری آب روی کابینت کمی جابهجا شده است. اما روز دوم تصویر زنی در کادر مربع گوشهی مونیتورش ظاهر میشود. زنی که آب را می جوشاند تا برای خود کمی چای بنوشد...
@dkbook 📚