داستان و سخن بزرگان✒️
1.72K subscribers
5.46K photos
77 videos
172 files
643 links
Download Telegram
#پندانه

🌷 وقتی شیطان فشار زیادی آورد ، بفهمید که متاع قیمتی در دست دارید...

آنجایی که امتحان سخت می‌شود ، گنج و خیرات الهی همانجاست.

👌 متقی کسی است که وقتی شیطان فشار می‌آورد ، می‌فهمد که متاع قیمتی [در دست] دارد ؛ پس اگر استقامت کنید به آن گنج‌ها و بهای قیمتی آن می‌رسید.
#پندانه 📕


تقاضای حضرت موسی و کور شدن مرد کشاورز

روزی حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد: دلم میخواهد یکی از بندگان خوبت را ببینم.
خطاب آمد: در صحرا برو، آنجا مردی هست که در حال کشاورزی کردن است. او از خوبان درگاه ماست.
حضرت آمد و دید مردی در حال بیل زدن و کار کردن است. حضرت تعجب کرد که او چطور به درجه ای رسیده که خداوند می فرماید از خوبان ماست. از جبرئیل پرسید.
جبرئیل عرض کرد: الان خداوند بلایی بر او نازل میکند ببین او چه میکند. بلایی نازل شد که آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش را از دست داد. فورا نشست، بیلش را هم جلوی رویش قرار داد.

گفت: مولای من تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست می داشتم، حال که تو مرا کور می پسندی من کوری را بیش از بینایی دوست دارم.
اشک در دیدگان حضرت حلقه زد، رو کرد به آن مرد و فرمود: ای مرد من پیغمبر خدا هستم و مستجاب الدعوه. میخواهی دعا کنم تا خداوند چشمانت را دوباره بینا کند ؟
مرد پاسخ داد: نه.

حضرت فرمود: چرا ؟
گفت:
آنچه پروردگارم برای من اختیار کرده بیشتر دوست دارم تا آنچه را که خود برای خودم می خواهم.


#پندانه

کسی که درباره پول و دستمزدش زیاد اصرار نمی کند و خیال می کند دیگران انصاف و شعور دارند،
احمق نیست، عزت نفس دارد.

کسی که برای شنیدن حرف ها و شعرها و قصه ها و اثار هنری یک جوان بی تجربه وقت می گذارد و حوصله به خرج می دهد،
احمق نیست، انسان است.

کسی که به موقع می آید و برای با کلاس بودن، عده ای را منتظر نمی گذارد،
احمق نیست، منظم و محترم است.

کسی که به دیگران اعتماد می کند و آنها را سر سفره خود می نشاند و به خانه اش راه می دهد یا به محفل دوستانه و چای و قهوه ای دعوت می کند و صمیمانه و دوستانه رفتار می
کند،
احمق نیست، متواضع و مهربان است.

کسی که برای حل مشکلات دیگران به آنها پول قرض می دهد یا ضامن وام آنها می شود و به دروغ نمی گوید که ندارم و گرفتارم،
احمق نیست. کریم و جوانمرد است.

کسی که از معایب و کاستی های دیگران، درمی گذرد و بدی ها را نادیده می گیرد،
احمق نیست. شریف است.

كسي كه در مقابل بي ادبي و بي شخصيتي ديگران با تواضع و محترمانه صحبت مي كند و مانند آنها توهين و بددهني نمي كند،
احمق نيست. مودب و باشخصيت است...

🔺انسان بودن هزينه سنگينی دارد...

‌‌
🔆#پندانه

برای هیچ چیز در زندگی، غمگین مباش

۱. کار سختی که تو داری، آرزوی هر بیکاری است.

۲. فرزند لجبازی که تو داری، آرزوی هر کسی است که بچه‌دار نمی‌شوند.

۳. خانه کوچکی که تو داری، آرزوی هر کرایه‌نشینی است.

۴. دارایی کم تو، آرزوی هر بدهکاریست.

۵. سلامتی تو، آرزوی هر بیماریست.

۶. لبخند تو، آرزوی هر مصیبت‌دیده‌ای است.

۷. پوشیده ماندن گناهانت، آرزوی هر کسی است که گناهش فاش شده ‌و می‌گوید ای کاش گناهمان فاش نشده بود و دیگر انجامش نمی‌دادیم.

۸. حتی گناه نکردنت، آرزوی بعضی از گناهکاران است که می‌گویند ای کاش ما هم می‌توانستیم دست از گناه برداریم و تو خیلی چیزها داری که مردم آرزویش را دارند!

🔰 بیشتر به داشته‌هایت بیندیش تا نداشته‌هایت و به‌خاطرشان خدا را شکر کن.
🔆 #پندانه

روزگار، بهترین قاضی است

🔻این‌قدر برای شناختن ﺁﺩم‌ها ﻋﺠﻠﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ، ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ، ﺫﺍﺕ ﺗﮏ ﺗﮏ ﺁﺩم‌ها ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﻭ ﺗﻮ می‌رﻧﺠﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﻭ ﻗﻀﺎﻭت‌های ﻋﺠﻮﻻﻧﻪ ﺯﻭﺩﻫﻨﮕﺎﻣﺖ.

🔸ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺁﺩم‌ها ﻧﮕﺎﻩ می‌کنی ﻭ می‌بینی ﺁن‌هایی ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺪ ﻫﺴﺘﻨﺪ، براﯾﺖ ﺑﺰﺭگ‌ترﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻩﺍﻧﺪ،

🔹ﻭ آن‌ها ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﻭ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻧﺖ ﺍﺯ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ، ﺯﻣﯿﻨﺖ ﺯﺩﻩﺍﻧﺪ،

🔹ﺁن‌قدر ﻣﺤﮑﻢ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯼ خرﺩ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍن‌هاﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﺷﻨﯿﺪﻩﺍﯼ.

🔺ﺁﺩم‌ها ﺭﺍ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻦ، ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ خودش ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻗﺎﺿﯽ است.


#پندانه

🌼مراقبت داریم تا مراقبت

مردی مادر پیرش را سالیان سال مراقبت می‌کرد و زندگی خویش بر خود تباه کرده بود.

روزی بزرگی را گفت:
به گمانم در دنیا من تنها فرزندی باشم که مادرم مرا هفت سال مراقب بود تا بزرگ شوم، ولی من بیست سال است که او را در سن پیری مراقب هستم که اتفاقی برای او نیفتد.

آن بزرگ گفت:
تو بیست سال است مادر خود را مراقبی؛ مراقبت تو انتظاری برای مرگ اوست. ولی مادرت هفت سال مراقب تو بود و در انتظار رشد و بزرگی و کمال تو!

پس بدان تو هرگز نمی‌توانی زحمات مادر خود را جبران
🔆 #پندانه

آنچه ما انجام می‌دهیم بر آیندگان اثر دارد

🔹یک غذاخوری بین‌راهی سر در ورودی‌اش با خط درشت نوشته بود:
شما در این مکان غذا میل بفرمایید، ما پول آن را از نوهٔ شما دریافت ‌خواهیم کرد.

🔸راننده‌ای با خواندن این تابلو، اتومبیلش را فوراً پارک کرد و وارد رستوران شد و ناهار مفصلی سفارش داد و نوش‌جان کرد.

🔹بعد از خوردن غذا، سرش را پایین انداخت که بیرون برود، ولی دید پیش‌خدمت با صورت‌حسابی بلندبالا جلویش سبز شده است.

🔸با تعجب پرسید:
مگر شما ننوشته‌اید پول غذا را از نوهٔ من خواهید گرفت؟

🔹پیش‌خدمت با خنده جواب داد:
چرا قربان، ما پول غذای امروز شما را از نوه‌تان خواهیم گرفت، ولی این صورت‌حساب مربوط به پدربزرگ مرحوم شماست.

🔸ممکن است ما کارهایی انجام دهيم که آيندگان مجبور به پرداخت بهای آن باشند.
انتخاب‌ها را جدی بگیریم. ما در قبال آیندگان


#پندانه

🔻داستان ضرب‌المثل "خرش از پل گذشت" چه بود؟

در زمان ناصرالدین شاه قاجار، پیرمردی اهل حنیفقان کنار رودخانه موردکی آسیاب آبی داشت که با آسیاب کردن گندم روزگار خوبی را می‌گذراند￸. پیرمرد یک گاو، هشت گوسفند و 40 درخت خرما و تعدادی مرغ داشت که در آن زمان وضع مالی خوبی بود￸. روزی، دزدی سوار خر خود بود که چند شتر و چند کیسه طلا را دزدیده بود و برای فرار از دست سربازان شاه به کلبه پیرمرد رسید￸.

دزد به پیرمرد گفت￸: می‌خواهم از رودخانه گذر کنم و اگر تو برای من یک پل درست کنی یک کیسه طلا به تو می‌دهم￸. پیرمرد که چشمش به کیسه طلا افتاد به رویاهایش فکر کرد که با فروختن طلاها، خانه بزرگی در شهر می‌خرد و ثروتمند زندگی می‌کند، برای همین قبول کرد￸. از فردای آن روز، پیرمرد شروع به ساختن پل کرد و درختان خرمای خود را برید تا برای ساختن ستون‌های پل از آنها استفاده کند￸. روزها تا دیر وقت سخت کار می‌کرد و پیش خود می‌گفت دیگر به کلبه، آسیاب و حیوانات خود نیاز ندارم.

پس، هر روز حیوانات خود را می‌کشت و غذاهای خوب برای خود و دزد درست می‌کرد￸. حتی در ساختن پل از چوب‌های کلبه و آسیاب خود استفاده می‌کرد￸، ￸طوری که بعد از گذشت یک هفته ساختن پل، دیگر نه کلبه‌ای برای خود جا گذاشت نه آسیابی. به دزد گفت: پل تمام شد و تو می‌توانی از روی پل رد شوی. دزد به پیرمرد گفت: من اول شترهای خود را از روی پل رد می‌کنم که از محکم بودن پل مطمئن بشوم و ببینم که به من و خرم که کیسه‌های طلا بار دارد، آسیب نزند￸. پیرمرد که از محکم بودن پل مطمئن بود به دزد گفت: تو بعد از گذشتن شترها خودت نیز از روی پل رد شو که خوب خاطر جمع بشوی و بعد کیسه طلا را به من بده￸. دزد بلافاصله همین کار را کرد و به پیرمرد گفت: وقتی با خرم از روی پل رد شدیم تو بیا آن طرف پل و کیسه طلا را از من بگیر￸. پیرمرد قبول کرد ￸و همانطور که دزد نقشه در سر کشیده بود اتفاق افتاد.

وقتی در آخر دزد با خر خود به آن طرف پل رسید پل را به آتش کشید و پیرمرد این سوی پل تنهای تنها ماند. وقتی سربازان پیرمرد را به جرم همکاری با دزد نزد شاه بردند، ناصرالدین شاه از پیرمرد پرسید جریان را تعریف کن￸.ذپیرمرد نگاهی به او کرد و گفت: همه چی خوب پیش می‌رفت￸ فقط نمی‌دانم چرا وقتی خرش از پل گذشت￸، شدم تنهای تنهای تنها ...ضرب‌المثل خرش از پل گذشت از همین جا، شروع شد.

🔹نتیجه￸: توی زندگیت حواست باشه خر چه کسی رو از پل رد می‌کنی￸ اگر کمی به این داستان فکر کنیم می‌بینیم که خیلی آموزنده است و ما خر خیلی‌ها رو از پل گذراندیم که بعدش بهمون خیانت کردن.
#پندانه

از چشم خدا افتاده‌ایم یا خیر؟

🔸یکی از علما می‌گفت اگر می‌خواهی ببینی از چشم خدا افتاده‌ای یا نه، یک راه بیشتر ندارد...

🍃هروقت دیدی گناه می‌کنی و بعد غصه می‌خوری، بدان که از چشم خدا نیفتاده‌ای.

☝️🏻اما اگر گناه می‌کنی و می‌گویی: مهم نیست؛ بترس که خط دورت کشیده شده باشد.

#پندانه

سختی‌های توأمان با لذت

✍️صبر کردن این‌قدر کار سختیه که خدا چند تا پیغمبر فرستاد تا فقط صبر کردن رو به مردم یاد بده.

ایوب: صبر در بیماری.
یعقوب: صبر در فراق.
نوح: صبر بر اولاد بد.
لوط: صبر بر همسر بد.
موسی: صبر بر مردم نفهم.
عیسی: صبر بر عالمان بدون عمل
و...

ولی لذتش اینجاست که خود خدا می‌گه:

🕋 إنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرِینَ (انفال:۴۶)
همانا خداوند با صابران است!

خدا با ماست، به شرط اینکه صبری جمیل داشته باشیم.

🕋 فاصْبِر،ْ صَبْراً جَمیلا (معارج:۵)
پس صبر كن، صبرى نيكو.

صبرِ جمیل، یعنی پیش خدا تسلیم باشیم و در راه اطاعت از خدا صبر کنیم.

🔻ناامیدى نداشته باشیم و بی‌تابى و آه و ناله هم نکنیم
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄


#پندانه

دوست داری مثل «آب» باشی یا «روغن»؟

روزی عارفی نزد شاگردان خود، پیاله‌ای روغن کنجد با پیاله‌ای آب گذاشت.

سپس پرسید:
کدام‌یک به نظر شما با ارزش‌ترند؟

همه گفتند:
آب، چون مایۀ حیات است.

عارف روغن و آب را روی هم ریخت، آب پایین‌ رفت و روغن بالاتر ایستاد.

دوباره پرسید:
پس چرا روغن افضل است و بالاتر ایستاد؟!

روغن رنج بسیار کشیده، رنج داس و فشار آسیاب را تحمل کرده تا متولد شده است؛ اما آب هرگز چنین سختی‌ای به‌ خود ندیده است.

برای همین وقتی آب را در نزدیکی آتش قرار دهید تحمل حرارت و سختی ندارد، بخار شده و به هوا می‌رود. اما اگر روغن را در مجاورت آتش قرار دهید هرگز از آتش فرار نمی‌کند، بلکه می‌سوزد و همه‌جا را با نور خود روشن می‌کند.

بدانید ارزش هر چیز به اندازۀ مقاومت او در برابر مشکلات و صبر اوست. در راه خدا چون روغن باید صبور باشید.


#پندانه

حرف‌هایت را از صافی رد کن

شخصی نزد همسایه‌اش رفت و گفت:
گوش کن، می‌خواهم چیزی برایت تعریف کنم. دوستی به تازگی در مورد تو می‌گفت…

🔸همسایه حرف او را قطع کرد و گفت:
قبل از اینکه تعریف کنی، بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذرانده‌ای یا نه؟

🔹آن شخص گفت:
کدام سه صافی؟

🔸همسایه گفت:
اول از میان صافی واقعیت. آیا مطمئنی چیزی که تعریف می‌کنی واقعیت دارد؟

🔹شخص گفت:
نه، من فقط آن را شنیده‌ام. شخصی آن را برایم تعریف کرده است.

🔸همسایه سری تکان داد و گفت:
پس حتما آن را از میان صافی دوم یعنی خوشحالی گذرانده‌ای. یعنی چیزی را که می‌خواهی تعریف کنی، باعث خوشحالی‌ام می‌شود.

🔹گفت:
دوست عزیز، فکر نکنم تو را خوشحال کند.

🔸همسایه گفت:
بسیار خب، پس اگر مرا خوشحال نمی‌کند، حتما از صافی سوم یعنی فایده، رد شده است. آیا چیزی که می‌خواهی تعریف کنی، برایم مفید است و به دردم می‌خورد؟

🔹شخص گفت:
نه، به هیچ وجه!

🔸همسایه گفت:
پس اگر این حرف، نه واقعیت دارد، نه خوشحال‌‌کننده است و نه مفید، آن را پیش خود نگهدار و سعی کن خودت هم زود فراموشش


#پندانه

🌼کار نیکی که با ریا انجام شود، تبدیل به شر می‌شود

دو مرد هندو گازر (لباس‌شوی) بودند که در رود سند لباس‌های مردم را می‌شستند. آنان از منزل مردم لباس‌هایشان را می‌گرفتند، در رود سند می‌شستند و هنگام غروب بعد از خشک‌شدن تحویلشان می‌دادند. «پادرا» مرد خداترسی بود و هر از گاهی از جیب لباس‌ها سکه یا اسکناسی می‌یافت. آن را کنار می‌گذاشت تا شب به صاحب آن تحویل دهد. اما «سونیل» مردی بود که اگر سکه‌ای می‌یافت که صاحب آن ثروتمند بود، آن را برگشت نمی‌داد و فقط به فقرا برگشت می‌داد.

روزی پادرا در جیب شلواری سکه‌ای یافت که لباس متعلق به مرد ثروتمندی بود. شب سکه را همراه لباس که برگشت داد، صاحب لباس پادرا را انعام بزرگی بخشید که پادرا با آن در بمبئی خانه‌ای 20متری خرید و از خیابان و گذرخوابی رها شد. سونیل از این اتفاق که برای پادرا افتاد، تصمیم گرفت کاری کند. روزی ثروتمندی در بمبئی لباسی به او داد و سونیل موقع برگشت از جیب خودش سکه‌ای در جیب شلوار گذاشت و به صاحب شلوار گفت:این سکه را یادتان رفته بود. تا او نیز بتواند انعامی بگیرد. ولی داستان برعکس شد.

وقتی سکه را تحویل داد، مرد ثروتمند مچ دست او را گرفت و گفت:من 10 سکه گم کرده‌ام که تو یکی را دادی و مطمئن شدم بقیه هم در شلوارم مانده بود. باید بقیه را هم بدهی. و از سونیل شکایت کرده و به‌جای دادن انعام، به جرم سرقت او را روانۀ زندان کرد.

🔺پادار به سونیل زمان بدرقه‌اش به زندان گفت:هرگز ریاکارانه و متظاهر به کار نیک مباش. بدان کار نیکی را که برای خدا نکنی، کار شری برای تو شده و دامان تو را خواهد گرفت.
🔆 #پندانه

روح انسان برای بقا نیاز به عمل صالح دارد

🔹روزی پارسایی در بازار به جمع کفاشان رفت تا برای چند نیازمند سفارش کفش دهد.

🔸منتظر ایستاد تا وقت نماز شد و کفّاشان برای نماز ظهر به مسجد آمدند.

🔹ندا داد:
در بین شما اگر کسی هست که بخواهد زکات مال خویش دهد، آخرِ نماز در مسجد بنشیند، مرا کاری با اوست.

🔸نماز که تمام شد از ۱۰۰ نفری که در مسجد بودند، سه نفر نشستند و بقیه رفتند. پس سفارش کفش به آن سه نفر داد.

🔹جوانی از بین آنان پارسا را خطاب کرد و گفت:
در عَجبم از بینِ این ۱۰۰ نفر، سه نفر ماندند و بقیه رفتند.

🔸پارسا گفت:
همانا خداوند چنانچه جسم را برای بقا و عافیت، محتاج نان و آب کرد، روح را هم برای بقا و عافیت از شر نَفس و شیطان، محتاج عمل صالح نمود.

🔹چنانچه جسم بیمار را طلب غذا نیست، قلب مریض و روح بیمار نیز هرگز طالب عمل صالح برای خود نخواهد شد، پس آنان را جای ملامت نیست.
#پندانه


🔆زندگی زیباست

🌟🍃شخصی که چای را آن قدر کم رنگ می‌‌نوشید که به سختی می‌‌توانستیم بفهمیم که آب جوش نیست!
چربی‌ و نمک هم اصلا نمی‌‌خورد! ورزش می‌‌کرد و وقتی از ا‌و علت این کار‌هایش را می‌‌پرسیدیم، می‌‌گفت که این‌ها برای سلامتی‌ بد است و سکته می‌‌آورد.
ا‌و در چهل و پنج سالگی در اثر سکته قلبی درگذشت!
چندی پیش یک زندانی در امریکا از زندان گریخت.
به ایستگاه راه آهن می رود و سوار یک واگن باری می شود.
در واگن به صورت خودکار بسته می شود و قطار به راه می افتد.او متوجه می شود که سوار فریزر قطار شده است. روی تکه کاغذی می نویسد که این مجازات رفتار های بد من است, که باید منجمد شوم.
وقتی قطار به ایستگاه می رسد, مامورین با جسد او روبرو می شوند.در حالی که فریزر قطار خاموش بوده است.

منتظر هرچه باشیم،همان برایمان پیش می‌‌آید.

منتظر شادی باشیم،شادی پیش می‌‌آید.
منتظر غم باشیم،غم پیش می‌‌آید.
هرگز پول را برای بیماری و مشکلات پس انداز نکنیم. چون رخ می‌‌دهد.
🌱پول را برای عروسی ،برای خرید خانه،اتومبیل، مسافرت و نظایر آن پس انداز کنیم.
وقتی می‌‌گوئیم این پول برای خرید اتومبیل است، دیگر به تصادف فکر نکن…
ژاپنی‌ها ضرب‌المثل جالبی دارند و می‌گویند:
اگر فریاد بزنی به صدایت گوش می‌دهند!
و اگر آرام بگویی به حرفت گوش می‌دهند!
قدرت کلماتت را بالا ببر نه صدایت را!
این “باران” است که باعث رشد گل ها می شود نه “رعد و برق”!
🌱در خانه ای که آدم ها یکدیگر را دوست ندارند ،
بچه ها نمی توانند بـــــزرگ شوند !
شایـد قــــــد بکشند ،
اما بال و پـــــر نخواهند گرفت !
ﻣﻴﺪﻭﻧید ﺧﻮﻧﻪ ﻛﺠﺎﺳﺖ؟

🌱ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻭﻧﺠﺎﻳﻰ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻳﻪ ﭘﺬﻳﺮﺍﻳﻰ ﺻﺪ ﻣﺘﺮﻯ و چهار ﺗﺎ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ و ﻛﻠﻰ ﺍﻣﻜﺎﻧﺎﺕ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ

خونه یعنى احترام و درک متقابل
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ ﺟﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻰ ﺑﻬﺶ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻰ ﻳﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﻴﺎﺩ ﺭﻭ ﻟﺒﺎﺕ
خونه یعنى آرامش وامنیت
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ ﻳﻪ ﺍﺳﺘﻜﺎﻥ ﭼﺎﻯ ﮔﺮﻡ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻛﺴﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﻮﻥ ﺩﺍﺭﻯ
خونه یعنى فضایى خالى از خشم
خالى از دود
خالى از قرص خواب واسترس
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ ﻭﻗﺘﻰ ﻭﺍﺭﺩﺵ ﻣﻴﺸﻰ ﻟﺒﺨﻨﺪ بزنى و لبخند ببینى

🍃ﻳﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﺘﺮﺍﮊﺵ ﺑﺎﻻ ﻧﻴﺴﺖ؛ ﻭﺳﻌﺖ ﻗﻠﺐ ﺁﺩﻣﺎﺵ ﺯﻳﺎﺩﻩ

ﻫﻤﭽﻴﻦ ﺧﻮﻧﻪ ای ﺭﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻤﻪ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﻴﻜﻨﻢ
و چـقـــدر دیـــر می فهمیـــم که

زندگی کوتاه است …

زمان به سرعت می گذرد …
نه تکراری … نه برگشتی …
پس از هر لحظه ای که می آید
لذت ببرید … !


#پندانه

🔴همیشه با خدا بمون

ﺑﺰﺭگواری می‌ﮔﻔﺖ:
ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ بشین!

ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ:
ﭼﻪ‌ﺟﻮﺭی؟

ﮔﻔﺖ:
ﭼﻪ‌ﺟﻮﺭی ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻳﻪ ﻧﻔﺮ می‌شی؟

ﮔﻔﺘﻢ:
ﻭقتی ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺣﺮﻑ می‌ﺯﻧﻢ. ﺯﻳﺎﺩ می‌رﻡ ﻭ ﻣﻴﺎﻡ.

ﮔﻔﺖ:
ﺁﻓﺮﻳﻦ، ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻥ! ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺭﻓﺖ‌ﻭﺁﻣﺪ ﮐﻦ.

ﻭقتی ﺩﻟﺖ با ﺧﺪﺍست، بذاﺭ ﻫﺮﮐﺲ می‌خواد ﺩلتو بشکنه. خدا خریدار دل شکسته‌ست. دل شکسته قیمتی‌تره.

ﻭقتی ﺗﻮﮐﻠﺖ به خداست، بذار ﻫﺮ ﭼﻘﺪر می‌خوان ﺑﺎ ﺗﻮ بی‌ﺍﻧﺼﺎفی کنن. هر چقدر می‌خوان پشت‌سرت حرف بزنن.

ﻭقتی ﺍﻣﻴﺪﺕ به ﺧﺪﺍست، بذار ﻫﺮ ﭼﻘﺪر می‌خوان ﻧﺎﺍﻣﻴﺪﺕ کنن. بذار امیدت فقط خدا باشه.

ﻭقتی ﻳﺎﺭﺕ ﺧﺪﺍست، بذار ﻫﺮ ﭼﻘﺪر می‌خوان ﻧﺎﺭﻓﻴﻖ بشن.

ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ بمون. ﭼﺘﺮ خدا، ﺑﺰﺭگ‌ترین ﭼﺘﺮ ﺩﻧﻴﺎست.
🔅 #پندانه

کلید مشکلاتت دست خداست، فقط کافی‌ست او را صدا بزنی

🔹«آدم» خطا کرد.
کلید: «رَبّنَا ظلمنا أنفسنا وَإِنْ لَمْ تغفر لنا وَتَرْحَمنَا لَنَكُونَنَّ مِنْ الْخاسرِينَ»
پس مورد عفو و بخشش قرار گرفت.

🔸«نوح» بین دشمنانش گیر افتاده بود.
کلید: «رب اني مغلوب فانتصر»
پس گشایش الهی نصیبش شد و با کشتی‌اش نجات یافت و دشمنانش نابود شدند.

🔹«زكريا» پیر بود و همسرش هم نازا.
کلید: «رَبِّ لا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ»
پس یحیی به او عطا گردید.

🔸«يونس» در تاریکی دریا و شکم ماهی تنها مانده بود.
کلید: «لا إله إلّا أنت سبحانك إني كنت من الظالمين»
پس نجات یافت.

🔹«ايوب» به مصیبت و بیماری‌های سختی دچار شد.
کلید: «رَبِّ إنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ»
پس از درد و رنج نجات یافت.

🔸«ابراهيم» در آتش افکنده شد.
کلید: «حسبنا الله ونعم الوكيل»
پس نجات یافت و پیروز گشت.

🔹«يعقوب» یوسف را از دست داده بود.
کلید: «إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّه»
پس خداوند بعد از سال‌ها یوسف را به او برگرداند.

🔸«محمد» صلی‌الله علیه وآله در غار ثور توسط کفار محاصره شده بود.
کلید: «لا تحزن إن الله معنا»
پس بر آن‌ها پیروز گشت.

🔹به پروردگارت اعتماد داشته باش، قفل‌های زندگی‌ات را خواهد گشود.

┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
🔅#پندانه

یک دعای متفاوت

روز جمعه است و رحیم با پدرش در منزل نشسته‌اند.

پدرش می‌گوید:
پسرم! ماشین را استارت بزن برویم جایی!

پدر رحیم که سوار می‌شود، می‌گوید:
پسرم، امروز را برو ترمینال، جمعه است و خیلی‌ها از سفر برمی‌گردند. برو شاید خدا یک عمل صالحی به ما رساند. شاید کسی باشد پولش را گم کرده و پول لازم دارد. شاید کسی در این شهر برای دکتر آمده و شب را جای خواب ندارد. برو ان‌شاءالله خداوند انجام یک عمل صالحی بر ما هدیه می‌کند.

رحیم می‌گوید:
به ترمینال رسیدیم. پدرم با چشم منتظر بود و با زبان «یاالله» می‌گفت. از خدا می‌خواست برساند و اجابت کند دعایش را.

این کار همیشگی پدر رحیم بود.

گاهی می‌گفت:
برخیز چند کمپوت بگیریم.

بعد می‌رفتند بیمارستان. روز جمعه دنبال بیمارانی می‌گشت که بی‌کس بودند و منتظر ملاقات کسی.

رحیم می‌گوید:
گاهی پدرم دو ساعت داخل ماشین در ترمینال می‌نشست و می‌گفت: «پسرم، اصلا غصه نخور. همین که با نیت انتظار برای انجام کار خیر نشسته‌ایم، چه کار خیری برساند چه نرساند دستمزدمان محفوظ است و ضرر نمی‌کنیم. غصه نخور.»

داستان را که به اینجا رساند، اشک بر دیدگانش جاری شد.

گفتم:
رحیم دوباره تکرار کن. واقعا چه صحنه عاشقانه‌ای و چه دعای دیوانه‌کننده‌ای. بروی ترمینال برای پیداکردن ابن السبیل بنشینی و بگویی خدایا دعای مرا اجابت کن.

چه دعاهایی هستند که واقعا از آن‌ها بی‌خبریم. این دعا شاید بهترین دعا باشد که دعا کنی خداوند در زمانی که کسی او را دعا می‌کند و حاجتی می‌خواهد تو هم دعا کنی و از خدا توفیق عمل صالح طلب کنی و التماس کنی دعایت را اجابت کند و برای دعای آن کسی که او را می‌خواند تو را بفرستد.

رحیم می‌گوید:
بارها خداوند نیازمندانی را در اجابت دعای پدرم سمت او فرستاده بود، که اعتراف کردند مستاصل ایستاده بودم که دعا کردم خدایا کمکم کن و خدا تو را رساند.

آیا تاکنون یک بار از دعاهای پدر رحیم کرده‌ایم؟


#پندانه

مراقب باش حرف‌هایت فتنه و درگیری ایجاد نکند

🔹ملامهرعلی خویی در مسجد نشسته بود که نادانی از او به عمد سؤال کرد:
چرا ریش خود بلند کرده‌ای و مردم را با ریش خود گمراه می‌کنی؟!

🔸ملا سکوت کرد. سکوت ملا، یکی از شاگردان را سنگین آمد و خواست جواب او بدهد که ملا بر او خشم گرفت و او را امر به سکوت کرد.

🔹ملا گفت:
بیایید شما را موعظه‌ای کنم. هر حرفی یک نر است و پاسخ آن یک ماده. چون به‌هم آیند، از آنان فرزندی زاده شود که یا شیطانی است یا رحمانی!

🔸اگر سؤالی رحمانی بود نری آمده که پاسخ آن ماده‌ای بر آن می‌فرستد که مولودش علم و حکمت می‌شود؛ ولی اگر سؤالی شیطانی بود هرگز ماده‌ای بر او نفرست و سکوت کن که شیطان قصدش آبستن‌کردن آن مجلس از کلام و پاسخ تو برای ایجاد فتنه و کینه و درگیری است.
🔅 #پندانه

روزگار چه خوب چه بد می‌گذره

🔹به پاهای خودت موقع راه‌رفتن نگاه کن؛ دائما یکی جلو هست و یکی عقب.

🔸نه جلویی به‌خاطر جلوبودن مغرور می‌شه، نه عقبی چون عقب هست شرمنده و ناراحت. چون می‌دونن شرایطشون مدام عوض می‌شه.

🔹روزهای زندگی ما هم دقیقا همین حالته.

🔸دنیا دو روزه؛ روزی با تو و روزی علیه تو. روزی که با توست، مغرور نشو و روزی که علیه توست، ناامید نشو.

🔹هر دو می‌گذرن.


🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ