🌷 #توبه و توفیق الهی🌷
علّامه آیت الله حاج سیّدمحمّدحسین طباطبائی رضوان الله علیه
🔸بنده در هیچ حالی از پروردگارش بی نیاز نیست؛ لذا بازگشت از معصیت هم احتیاج به توفیق و رحمت الهی دارد تا اینکه توبه از او متحقّق شود.
🔸بعد از اینکه توبه کرد هم محتاج است که خدا توبه اش را بپذیرد و به او عنایت و رحمت کند.
🔸بنابراین اگر توبۀ عبد بخواهد مقبول باشد، در میان دو توبۀ خدا است همانطور که آیه شریفه: ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا این مطلب را می رساند.
📚«المیزان فی تفسیر القرآن» ج ۱ ص ۱۳۳
علّامه آیت الله حاج سیّدمحمّدحسین طباطبائی رضوان الله علیه
🔸بنده در هیچ حالی از پروردگارش بی نیاز نیست؛ لذا بازگشت از معصیت هم احتیاج به توفیق و رحمت الهی دارد تا اینکه توبه از او متحقّق شود.
🔸بعد از اینکه توبه کرد هم محتاج است که خدا توبه اش را بپذیرد و به او عنایت و رحمت کند.
🔸بنابراین اگر توبۀ عبد بخواهد مقبول باشد، در میان دو توبۀ خدا است همانطور که آیه شریفه: ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا این مطلب را می رساند.
📚«المیزان فی تفسیر القرآن» ج ۱ ص ۱۳۳
🔴 #داستان_زن_زیبا_و_عابد
💠 زنی بسیار زیبا که شوهری #بیغیرت داشت روزی خود را آرایش کرد و به شوهرش گفت: آیا کسی هست که مرا ببیند و به گناه نیفتد؟شوهرش گفت: بله یک نفر بنام عُبید که انسان عابدیست. زن گفت: حالا ببین چجوری وسوسهاش میکنم و او را به بدترین گناه میاندازم! زن نزد عبید رفت و #چادرش را از چهره کنار زد و عبید را بسوی خود دعوت کرد. عبید گفت: باشه من دعوت تو را قبول میکنم که با تو باشم اما چند سوال دارم و دوست دارم با من صادق باشی اگر صادق بودی، منم با تو صادق خواهم بود. زن گفت: باشد درست جواب میدهم. عبید گفت: اگر الان #عزرائیل برای بیرون آوردن روحت بیاد آیا در آن حالت، دوست داری بامن مشغول باشی؟ زن گفت: نه به خدا! عبید گفت: اگر تو را در #قبر گذاشتند و منکر و نکیر برای سوال و جواب پیشت آمدند در آن حالت دوست داری با من باشی؟ زن گفت: نه به خدا! عبید گفت: اگر #قیامت برپا شد و تو نمیدانستی که پرونده اعمالت را به دست راستت میدهند یا دست چپت آیا در آن حالت باز دوست داشتی با من مشغول باشی؟ زن گفت: نه به خدا! عبید گفت: وقتی مردم از روی پل #صراط رد میشدند و تو نمیدانستی که آیا میتونی رد بشی یانه؟ آیا باز هم دوست داشتی بامن مشغول گناه باشی، زن گفت نه به خدا! دیگه چیزی نگو! عبید گفت: راست گفتی! آن زن به خانه رفت و به #شوهرش گفت: هم من بد کردم هم تو و #توبه کرد و از عبادتکاران بزرگ شد.
💠 زنی بسیار زیبا که شوهری #بیغیرت داشت روزی خود را آرایش کرد و به شوهرش گفت: آیا کسی هست که مرا ببیند و به گناه نیفتد؟شوهرش گفت: بله یک نفر بنام عُبید که انسان عابدیست. زن گفت: حالا ببین چجوری وسوسهاش میکنم و او را به بدترین گناه میاندازم! زن نزد عبید رفت و #چادرش را از چهره کنار زد و عبید را بسوی خود دعوت کرد. عبید گفت: باشه من دعوت تو را قبول میکنم که با تو باشم اما چند سوال دارم و دوست دارم با من صادق باشی اگر صادق بودی، منم با تو صادق خواهم بود. زن گفت: باشد درست جواب میدهم. عبید گفت: اگر الان #عزرائیل برای بیرون آوردن روحت بیاد آیا در آن حالت، دوست داری بامن مشغول باشی؟ زن گفت: نه به خدا! عبید گفت: اگر تو را در #قبر گذاشتند و منکر و نکیر برای سوال و جواب پیشت آمدند در آن حالت دوست داری با من باشی؟ زن گفت: نه به خدا! عبید گفت: اگر #قیامت برپا شد و تو نمیدانستی که پرونده اعمالت را به دست راستت میدهند یا دست چپت آیا در آن حالت باز دوست داشتی با من مشغول باشی؟ زن گفت: نه به خدا! عبید گفت: وقتی مردم از روی پل #صراط رد میشدند و تو نمیدانستی که آیا میتونی رد بشی یانه؟ آیا باز هم دوست داشتی بامن مشغول گناه باشی، زن گفت نه به خدا! دیگه چیزی نگو! عبید گفت: راست گفتی! آن زن به خانه رفت و به #شوهرش گفت: هم من بد کردم هم تو و #توبه کرد و از عبادتکاران بزرگ شد.
🔷 امام صادق علیه السلام فرمودند:
إِذَا أذْنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ فَإِنْ تَابَ انْمَحَتْ وَ إِنْ زَادَ زَادَتْ حَتَّى تَغْلِبَ عَلَى قَلْبِهِ فَلَا يُفْلِحُ بَعْدَهَا أبَداً؛ ( كافي، ج 2، ص 271.)
🔷هر گاه کسی گناهی بکند در قلب او سیاهیای پیدا میشود. اگر از آن گناه توبه کرد؛ آن سیاهی محو میشود؛ اما اگر باز گناه کرد، آن سیاهی آنقدر زیاد میشود، تا اینکه تمام قلب را میگیرد. [که در این صورت] آن شخص دیگر رستگار نمیشود.
از خدا بخواهیم که توفیق بندگی به ما بدهد، تا این ولایتی که با گِل ما سرشته شده است ثابت بماند. این دعا را بعد از نمازهای خود بکنید. خدا میداند زمانه، خوب زمانهای نیست. البته زمانه خوب است؛ ولی ما خوب مردمانی نیستیم. هوا خیلی ظلمانی است. ظلمت معصیت، همه جا را گرفته است. خدا رحم کند! همین مجالس و محافل حسینی است که دفع بلا و نزول عذاب از ما میکند.
↩️ انسان میتواند خود را یک مقداری کنترل کند یا حداقل توبه و انابه کند، تا آثار مخرب گناه، دامن ما و اجتماع را نگیرد. حداقل ماهی یک بار دعای کمیل را بخوانیم و تضرّع و زاری کنیم و از گذشتة خودمان نادم و پشیمان باشیم، تا آن نور ولایتی که در وجود ما است -انشاءالله- محفوظ بماند.
🎙🌸استاد حضرت آيت الله #ناصري
🔍 #توبه
🔍 #ترک_گناه
🔍 #نکات_اخلاقی
🔷 امام صادق علیه السلام فرمودند:
إِذَا أذْنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ فَإِنْ تَابَ انْمَحَتْ وَ إِنْ زَادَ زَادَتْ حَتَّى تَغْلِبَ عَلَى قَلْبِهِ فَلَا يُفْلِحُ بَعْدَهَا أبَداً؛ ( كافي، ج 2، ص 271.)
🔷هر گاه کسی گناهی بکند در قلب او سیاهیای پیدا میشود. اگر از آن گناه توبه کرد؛ آن سیاهی محو میشود؛ اما اگر باز گناه کرد، آن سیاهی آنقدر زیاد میشود، تا اینکه تمام قلب را میگیرد. [که در این صورت] آن شخص دیگر رستگار نمیشود.
از خدا بخواهیم که توفیق بندگی به ما بدهد، تا این ولایتی که با گِل ما سرشته شده است ثابت بماند. این دعا را بعد از نمازهای خود بکنید. خدا میداند زمانه، خوب زمانهای نیست. البته زمانه خوب است؛ ولی ما خوب مردمانی نیستیم. هوا خیلی ظلمانی است. ظلمت معصیت، همه جا را گرفته است. خدا رحم کند! همین مجالس و محافل حسینی است که دفع بلا و نزول عذاب از ما میکند.
↩️ انسان میتواند خود را یک مقداری کنترل کند یا حداقل توبه و انابه کند، تا آثار مخرب گناه، دامن ما و اجتماع را نگیرد. حداقل ماهی یک بار دعای کمیل را بخوانیم و تضرّع و زاری کنیم و از گذشتة خودمان نادم و پشیمان باشیم، تا آن نور ولایتی که در وجود ما است -انشاءالله- محفوظ بماند.
🎙🌸استاد حضرت آيت الله #ناصري
🔍 #توبه
🔍 #ترک_گناه
🔍 #نکات_اخلاقی
مرحوم آقای آیهالله محیالدین قمشهای رحمتالله مفسر قرآن بود، بنده از ایشان صوتی شنیدم که خیلی خوشم آمد، صدایش هم خیلی داش مشتی بود.
♻️"ایشان گفتند بابا، مثل بچۀ آدم باش، آدم وقتی[خطائی] کرد، زود گفت خدایا #توبه کردم، غلط کردم، شما هم #ببخشید، چرا مثل شیطان هِی روی حرفت میایستی؟ روی بُطلانت میایستی؟هِی توجیه میکنی؟ مثل حضرت آدم بگو #اشتباه کردم خدا هم میبخشد."
🔻این مسایل ما بین زن و شوهر میآید، بین رفقا میآید، بین استاد و شاگرد، بین فامیل و دوستان و... پیش میآید.
🔻من یک اشتباهی کردم، خب به همسرم بگویم #اشتباه کردم، اگر به همسرم گفتم اشتباه کردم به خدا هم میتوانم بگویم اشتباه کردم. اما اگر قلدرم! خود رأیم! دو قطبی هستم! آن وقت هرکاری انجام میدهم این را راضی کنم! آن را راضی کنم که بگویم حرفم درست است!!!
☀️«وَعَصَىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَىٰ ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَىٰ»(طه121و122)
☀️[و آدم نافرمانی خدای کرد و گمراه شد سپس خدا او را به مقام نبوتش برگزید و توبه او را پذیرفت و هدایتش فرمود]،خدا هم بخشید و بالا برد.
♻️غصۀ گذشته را نخورید، خدا درست میکند، ولی نه اینکه روی اشتباه، هِی بایستد که نه خیر حرف من این است!!! این #نفس را بشکنید.
❓مگر چه میشود؟
❓مگر چه قدر این نفس ارزش دارد؟
☑️«أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ»این که آبرو نشد آبرو آن وقتی است که آدم با خدا مخالفت میکند، دهان من، زبان من بوی #تعفّن میدهد.
📝روایت داریم اگر خداوند مانع نشود که بوی گناه من را بزرگان بشنوند، انسان نمیتواند با انبیاء و اولیاء و اهل کمال رفت و آمد کند، خدا آنقدر رئوف است که وقتی استغفار میکنیم، نمیگذارد که بوی گناه آدم را آن عالم با تقوا امثال حضرت آقا و امثال بزرگان بفهمند.
⁉️حالا یک انسان بفهمد من #بدقول در آمدم، یا گناه کردم، چطور میشود؟
✅آبرو ریزی نباید کرد.
✅ولی انسان به خاطر آبرو هم، نباید خدا و آخرت و همه را کنار بگذارد.
☀️«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ» (اعراف23)
☀️[گفتند: خدایا، ما بر خویش ستم کردیم و اگر تو ما را نبخشی و به ما رحمت و رأفت نفرمایی سخت از زیانکاران خواهیم بود.]
✅پای درس اخلاق یکی از اساتید انقلابی قم
♻️"ایشان گفتند بابا، مثل بچۀ آدم باش، آدم وقتی[خطائی] کرد، زود گفت خدایا #توبه کردم، غلط کردم، شما هم #ببخشید، چرا مثل شیطان هِی روی حرفت میایستی؟ روی بُطلانت میایستی؟هِی توجیه میکنی؟ مثل حضرت آدم بگو #اشتباه کردم خدا هم میبخشد."
🔻این مسایل ما بین زن و شوهر میآید، بین رفقا میآید، بین استاد و شاگرد، بین فامیل و دوستان و... پیش میآید.
🔻من یک اشتباهی کردم، خب به همسرم بگویم #اشتباه کردم، اگر به همسرم گفتم اشتباه کردم به خدا هم میتوانم بگویم اشتباه کردم. اما اگر قلدرم! خود رأیم! دو قطبی هستم! آن وقت هرکاری انجام میدهم این را راضی کنم! آن را راضی کنم که بگویم حرفم درست است!!!
☀️«وَعَصَىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَىٰ ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَىٰ»(طه121و122)
☀️[و آدم نافرمانی خدای کرد و گمراه شد سپس خدا او را به مقام نبوتش برگزید و توبه او را پذیرفت و هدایتش فرمود]،خدا هم بخشید و بالا برد.
♻️غصۀ گذشته را نخورید، خدا درست میکند، ولی نه اینکه روی اشتباه، هِی بایستد که نه خیر حرف من این است!!! این #نفس را بشکنید.
❓مگر چه میشود؟
❓مگر چه قدر این نفس ارزش دارد؟
☑️«أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ»این که آبرو نشد آبرو آن وقتی است که آدم با خدا مخالفت میکند، دهان من، زبان من بوی #تعفّن میدهد.
📝روایت داریم اگر خداوند مانع نشود که بوی گناه من را بزرگان بشنوند، انسان نمیتواند با انبیاء و اولیاء و اهل کمال رفت و آمد کند، خدا آنقدر رئوف است که وقتی استغفار میکنیم، نمیگذارد که بوی گناه آدم را آن عالم با تقوا امثال حضرت آقا و امثال بزرگان بفهمند.
⁉️حالا یک انسان بفهمد من #بدقول در آمدم، یا گناه کردم، چطور میشود؟
✅آبرو ریزی نباید کرد.
✅ولی انسان به خاطر آبرو هم، نباید خدا و آخرت و همه را کنار بگذارد.
☀️«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ» (اعراف23)
☀️[گفتند: خدایا، ما بر خویش ستم کردیم و اگر تو ما را نبخشی و به ما رحمت و رأفت نفرمایی سخت از زیانکاران خواهیم بود.]
✅پای درس اخلاق یکی از اساتید انقلابی قم
📚خدایی که در اثر ریاضتهای شیطانی از دهان خارج گردید!
عالم بزرگوار سید علی اکبر خوئی فرمود: در زمان جوانی، رفیقی به نام ملا عبدالصمد معلم داشتم که پیوسته اوقات خود را صرف ختم ها و اوراد و اذکار می نمود...
- تا آنکه به بیابان رفته و برای خود صومعه ای بنا کرد و دیگر به شهر نیامد.
روزی من با دو نفر از محصلین، به قصد دیدن ملا عبدالصمد از شهر خارج شدیم، در وسط راه، یک نفر از ما که چیزی را فراموش کرده بود به شهر بازگشت و ما دو نفر به طرف صومعه عبدالصمد روانه شدیم.
هنگامی که به صومعه نزدیک شدیم، ناگهان صدای او را از میان حجره شنیدیم که گفت: در را باز کنید، سید علی اکبر و فلانی است.
ما تعجب کردیم که چگونه از پشت دیوار ما را دیده و از کجا دانست که ماییم؟! در را باز كرد و ما داخل شديم.
- گفت: شما سه نفر بوديد و در فلان محل، يك نفر از شما جدا شد و برگشت كه فلان چيز را بياورد. الآن به مدرسه رسيد و در اطاق را باز كرد، آن چيز را برداشت، در اتاق را بست و روان شد، از مدرسه خارج گرديد.
مانند كسى كه او را میبيند، پيوسته از او خبر مى داد، تا آن كه گفت: از شهر خارج شد و به فلان جا رسيد، الآن سوره ياسين را شروع كرد تا به فلان محل رسيد.
- سوره را تمام كرد، آمد و آمد، الآن به فلان محل رسيده... تا آن كه گفت: الآن در را مى كوبد. صداى كوبيدن در بلند شد!
بسيار تعجّب كرديم كه از رياضت، انسان به چه مقاماتى مى رسد! به هر حال، از نزد او خارج شديم و پس از گردش، وارد شهر و مدرسه شديم، اما متحيّر بوديم.
چند ماه از اين قضيه گذشت. روزى ملا عبدالصمد را در شهر ديدم. تعجب كردم و گفتم: چه شده، شما را در شهر مى بينم؟!
- شما هرگز به شهر نمى آمديد و با اهل دنيا آميزش نداشتيد. مقام و مرتبه خود را به كجا رسانديد؟!
گفت: خدا لعنت كند #شيطان را و خدا لعنت كند مجد الاشراف را...
پدر شما گاهى به من مى گفت: اين رياضتها عاقبت خوشى ندارد. ولى من قبول نمى كردم و اكنون #توبه كرده ام.
- گفتم: براى چه؟! شما كه به مقاماتى رسيده بوديد! گفت: بلى، همه روزه مجد الاشراف را در شيراز مى ديدم و با من سخن مى گفت و دستوراتى به من مى داد...
و [در اين ايام] اشخاصى بر من ظاهر مى شدند و مطالبى را به من مى گفتند و من پيوسته به اوراد و اذكار مشغول بودم و چيزهايى بر من مكشوف مى شد.
روزى مجد الاشراف به نظر من آمد و گفت: ملا عبدالصمد! اكنون كامل شده اى و به مقاماتى رسيده اى... فردا مولود نفسى بر تو ظاهر خواهد شد.
چون فردا شد و من مشغول اوراد بودم، ناگاه ديدم از دهان من طفلى خارج شد و برابر من ايستاد و به من خطاب كرد: اكنون كامل شدى، منم خداى تو، مرا سجده نما تا تو را به مقام مجد الاشراف برسانم!
من به شگفت آمدم و به فكر فرو رفتم؛ خدا ديدنى و تصور كردنى نيست! چگونه از دهان من بيرون مى آيد.
پس معلوم مىشود كه شيطان است. گفتم: خدا لعنت كند شيطان را...
- ناگاه حال من متغير شد و غشوه به من روى داد. چون به حال آمدم، فهميدم تمام اين رياضتها شيطانى بوده!
انسان نبايد براى چند روز دنيا و رياست و بزرگى و مريد خواهى، تا ابد خود را دچار #عذاب_الهى گرداند! لذا توبه كردم و تمام اوضاع را به هم زدم. اكنون چيزى در دست ندارم و از خدا خواهانم توبه مرا قبول نمايد.
📎 منبع: مناظره با دانشمندان، آيت اللَّه سيد على علم الهدى، مناظره 19، ص 130، انتشارات سجده.
📚 همراه با عالمان شیعه
📚خدایی که در اثر ریاضتهای شیطانی از دهان خارج گردید!
عالم بزرگوار سید علی اکبر خوئی فرمود: در زمان جوانی، رفیقی به نام ملا عبدالصمد معلم داشتم که پیوسته اوقات خود را صرف ختم ها و اوراد و اذکار می نمود...
- تا آنکه به بیابان رفته و برای خود صومعه ای بنا کرد و دیگر به شهر نیامد.
روزی من با دو نفر از محصلین، به قصد دیدن ملا عبدالصمد از شهر خارج شدیم، در وسط راه، یک نفر از ما که چیزی را فراموش کرده بود به شهر بازگشت و ما دو نفر به طرف صومعه عبدالصمد روانه شدیم.
هنگامی که به صومعه نزدیک شدیم، ناگهان صدای او را از میان حجره شنیدیم که گفت: در را باز کنید، سید علی اکبر و فلانی است.
ما تعجب کردیم که چگونه از پشت دیوار ما را دیده و از کجا دانست که ماییم؟! در را باز كرد و ما داخل شديم.
- گفت: شما سه نفر بوديد و در فلان محل، يك نفر از شما جدا شد و برگشت كه فلان چيز را بياورد. الآن به مدرسه رسيد و در اطاق را باز كرد، آن چيز را برداشت، در اتاق را بست و روان شد، از مدرسه خارج گرديد.
مانند كسى كه او را میبيند، پيوسته از او خبر مى داد، تا آن كه گفت: از شهر خارج شد و به فلان جا رسيد، الآن سوره ياسين را شروع كرد تا به فلان محل رسيد.
- سوره را تمام كرد، آمد و آمد، الآن به فلان محل رسيده... تا آن كه گفت: الآن در را مى كوبد. صداى كوبيدن در بلند شد!
بسيار تعجّب كرديم كه از رياضت، انسان به چه مقاماتى مى رسد! به هر حال، از نزد او خارج شديم و پس از گردش، وارد شهر و مدرسه شديم، اما متحيّر بوديم.
چند ماه از اين قضيه گذشت. روزى ملا عبدالصمد را در شهر ديدم. تعجب كردم و گفتم: چه شده، شما را در شهر مى بينم؟!
- شما هرگز به شهر نمى آمديد و با اهل دنيا آميزش نداشتيد. مقام و مرتبه خود را به كجا رسانديد؟!
گفت: خدا لعنت كند #شيطان را و خدا لعنت كند مجد الاشراف را...
پدر شما گاهى به من مى گفت: اين رياضتها عاقبت خوشى ندارد. ولى من قبول نمى كردم و اكنون #توبه كرده ام.
- گفتم: براى چه؟! شما كه به مقاماتى رسيده بوديد! گفت: بلى، همه روزه مجد الاشراف را در شيراز مى ديدم و با من سخن مى گفت و دستوراتى به من مى داد...
و [در اين ايام] اشخاصى بر من ظاهر مى شدند و مطالبى را به من مى گفتند و من پيوسته به اوراد و اذكار مشغول بودم و چيزهايى بر من مكشوف مى شد.
روزى مجد الاشراف به نظر من آمد و گفت: ملا عبدالصمد! اكنون كامل شده اى و به مقاماتى رسيده اى... فردا مولود نفسى بر تو ظاهر خواهد شد.
چون فردا شد و من مشغول اوراد بودم، ناگاه ديدم از دهان من طفلى خارج شد و برابر من ايستاد و به من خطاب كرد: اكنون كامل شدى، منم خداى تو، مرا سجده نما تا تو را به مقام مجد الاشراف برسانم!
من به شگفت آمدم و به فكر فرو رفتم؛ خدا ديدنى و تصور كردنى نيست! چگونه از دهان من بيرون مى آيد.
پس معلوم مىشود كه شيطان است. گفتم: خدا لعنت كند شيطان را...
- ناگاه حال من متغير شد و غشوه به من روى داد. چون به حال آمدم، فهميدم تمام اين رياضتها شيطانى بوده!
انسان نبايد براى چند روز دنيا و رياست و بزرگى و مريد خواهى، تا ابد خود را دچار #عذاب_الهى گرداند! لذا توبه كردم و تمام اوضاع را به هم زدم. اكنون چيزى در دست ندارم و از خدا خواهانم توبه مرا قبول نمايد.
📎 منبع: مناظره با دانشمندان، آيت اللَّه سيد على علم الهدى، مناظره 19، ص 130، انتشارات سجده.
📚 همراه با عالمان شیعه
📚سه وصیت جوان معصیت کار
نجيب الدين نقل فرموده است: يك شب در #قبرستان بودم، ديدم چهار نفر مى آيند و يك #جنازه روى دوش دارند. من جلو رفتم و به آوردن جنازه در آن وقت شب اعتراض كردم و گفتم به نظر مى رسد كه شما انسانى را كشته ايد و نيمه شب قصد دفن آن جنازه را داريد تا كسى از اسرارتان سر در نياورد.
گفتند: آى، گمان بد نكن زيرا مادرش با ماست. ديدم پيرزنى جلو آمد، گفتم اى مادر، چرا نيمه شب جوانت را به قبرستان آورده اى؟
گفت: چون جوان من معصيت كار بود و خودش چند وصيت كرده است.
اول: چون من از دنيا رفتم طنابى به گردنم بى انداز و مرا در خانه بكش و بگو: خدايا اين همان #بنده گريز پا و گناهكارى است كه به دست سلطان #اجل گرفتار شده او را بسته نزد تو آورده ام به او #رحم كن.
دوم: جنازه ام را شبانه دفن كن تا كسى بدن مرا نبيند واز جنايات من ياد نكند تا #عذاب شوم.
سوم: اين كه بدنم را خودت دفن كن و در لحد بگذار كه خداوند موهاى سفيد تو را ببيند و به من عنايتى فرمايد و مرا بيامرزد، درست است كه من #توبه كرده ام واز كرده هايم پشيمانم ولى تو اين وصيتهاى مرا انجام بده.
وقتى كه جوانم از دنيا رفت، ريسمانى به گردنش بستم و او را كشيدم. ناگهان صدايى بلند شد و گفت: الا ان #اولياء_الله هم الفائزون، با بنده گنه كار ما اين طور رفتار نكن ما خود مى دانيم با او چه كنيم.
خوشحال شدم كه توبه اش پذيرفته شده و او را به طرف قبرستان آوردم. من از پيرزن خواهش كردم كه دفن پسرش را به من واگذار كند. او هم اجازه داد بدن را در #قبر گذاشتيم همين كه خواستم #لحد را بچينم، آيه اى را شنيدم كه: (الا ان اولياء الله هم الفائزون )
از اين جريان نتيجه گرفتم كه توبه جوان گناهكار مورد قبول واقع شده است و خداوند دوست ندارد بنده گناهكارش كه توبه كرده، مورد #اهانت قرار گيرد.
📚منبع : قصص التوابين، ص 110
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
نجيب الدين نقل فرموده است: يك شب در #قبرستان بودم، ديدم چهار نفر مى آيند و يك #جنازه روى دوش دارند. من جلو رفتم و به آوردن جنازه در آن وقت شب اعتراض كردم و گفتم به نظر مى رسد كه شما انسانى را كشته ايد و نيمه شب قصد دفن آن جنازه را داريد تا كسى از اسرارتان سر در نياورد.
گفتند: آى، گمان بد نكن زيرا مادرش با ماست. ديدم پيرزنى جلو آمد، گفتم اى مادر، چرا نيمه شب جوانت را به قبرستان آورده اى؟
گفت: چون جوان من معصيت كار بود و خودش چند وصيت كرده است.
اول: چون من از دنيا رفتم طنابى به گردنم بى انداز و مرا در خانه بكش و بگو: خدايا اين همان #بنده گريز پا و گناهكارى است كه به دست سلطان #اجل گرفتار شده او را بسته نزد تو آورده ام به او #رحم كن.
دوم: جنازه ام را شبانه دفن كن تا كسى بدن مرا نبيند واز جنايات من ياد نكند تا #عذاب شوم.
سوم: اين كه بدنم را خودت دفن كن و در لحد بگذار كه خداوند موهاى سفيد تو را ببيند و به من عنايتى فرمايد و مرا بيامرزد، درست است كه من #توبه كرده ام واز كرده هايم پشيمانم ولى تو اين وصيتهاى مرا انجام بده.
وقتى كه جوانم از دنيا رفت، ريسمانى به گردنش بستم و او را كشيدم. ناگهان صدايى بلند شد و گفت: الا ان #اولياء_الله هم الفائزون، با بنده گنه كار ما اين طور رفتار نكن ما خود مى دانيم با او چه كنيم.
خوشحال شدم كه توبه اش پذيرفته شده و او را به طرف قبرستان آوردم. من از پيرزن خواهش كردم كه دفن پسرش را به من واگذار كند. او هم اجازه داد بدن را در #قبر گذاشتيم همين كه خواستم #لحد را بچينم، آيه اى را شنيدم كه: (الا ان اولياء الله هم الفائزون )
از اين جريان نتيجه گرفتم كه توبه جوان گناهكار مورد قبول واقع شده است و خداوند دوست ندارد بنده گناهكارش كه توبه كرده، مورد #اهانت قرار گيرد.
📚منبع : قصص التوابين، ص 110
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📚سه وصیت جوان معصیت کار
نجيب الدين نقل فرموده است: يك شب در #قبرستان بودم، ديدم چهار نفر مى آيند و يك #جنازه روى دوش دارند. من جلو رفتم و به آوردن جنازه در آن وقت شب اعتراض كردم و گفتم به نظر مى رسد كه شما انسانى را كشته ايد و نيمه شب قصد دفن آن جنازه را داريد تا كسى از اسرارتان سر در نياورد.
گفتند: آى، گمان بد نكن زيرا مادرش با ماست. ديدم پيرزنى جلو آمد، گفتم اى مادر، چرا نيمه شب جوانت را به قبرستان آورده اى؟
گفت: چون جوان من معصيت كار بود و خودش چند وصيت كرده است.
اول: چون من از دنيا رفتم طنابى به گردنم بى انداز و مرا در خانه بكش و بگو: خدايا اين همان #بنده گريز پا و گناهكارى است كه به دست سلطان #اجل گرفتار شده او را بسته نزد تو آورده ام به او #رحم كن.
دوم: جنازه ام را شبانه دفن كن تا كسى بدن مرا نبيند واز جنايات من ياد نكند تا #عذاب شوم.
سوم: اين كه بدنم را خودت دفن كن و در لحد بگذار كه خداوند موهاى سفيد تو را ببيند و به من عنايتى فرمايد و مرا بيامرزد، درست است كه من #توبه كرده ام واز كرده هايم پشيمانم ولى تو اين وصيتهاى مرا انجام بده.
وقتى كه جوانم از دنيا رفت، ريسمانى به گردنش بستم و او را كشيدم. ناگهان صدايى بلند شد و گفت: الا ان #اولياء_الله هم الفائزون، با بنده گنه كار ما اين طور رفتار نكن ما خود مى دانيم با او چه كنيم.
خوشحال شدم كه توبه اش پذيرفته شده و او را به طرف قبرستان آوردم. من از پيرزن خواهش كردم كه دفن پسرش را به من واگذار كند. او هم اجازه داد بدن را در #قبر گذاشتيم همين كه خواستم #لحد را بچينم، آيه اى را شنيدم كه: (الا ان اولياء الله هم الفائزون )
از اين جريان نتيجه گرفتم كه توبه جوان گناهكار مورد قبول واقع شده است و خداوند دوست ندارد بنده گناهكارش كه توبه كرده، مورد #اهانت قرار گيرد.
📚منبع : قصص التوابين، ص 110
نجيب الدين نقل فرموده است: يك شب در #قبرستان بودم، ديدم چهار نفر مى آيند و يك #جنازه روى دوش دارند. من جلو رفتم و به آوردن جنازه در آن وقت شب اعتراض كردم و گفتم به نظر مى رسد كه شما انسانى را كشته ايد و نيمه شب قصد دفن آن جنازه را داريد تا كسى از اسرارتان سر در نياورد.
گفتند: آى، گمان بد نكن زيرا مادرش با ماست. ديدم پيرزنى جلو آمد، گفتم اى مادر، چرا نيمه شب جوانت را به قبرستان آورده اى؟
گفت: چون جوان من معصيت كار بود و خودش چند وصيت كرده است.
اول: چون من از دنيا رفتم طنابى به گردنم بى انداز و مرا در خانه بكش و بگو: خدايا اين همان #بنده گريز پا و گناهكارى است كه به دست سلطان #اجل گرفتار شده او را بسته نزد تو آورده ام به او #رحم كن.
دوم: جنازه ام را شبانه دفن كن تا كسى بدن مرا نبيند واز جنايات من ياد نكند تا #عذاب شوم.
سوم: اين كه بدنم را خودت دفن كن و در لحد بگذار كه خداوند موهاى سفيد تو را ببيند و به من عنايتى فرمايد و مرا بيامرزد، درست است كه من #توبه كرده ام واز كرده هايم پشيمانم ولى تو اين وصيتهاى مرا انجام بده.
وقتى كه جوانم از دنيا رفت، ريسمانى به گردنش بستم و او را كشيدم. ناگهان صدايى بلند شد و گفت: الا ان #اولياء_الله هم الفائزون، با بنده گنه كار ما اين طور رفتار نكن ما خود مى دانيم با او چه كنيم.
خوشحال شدم كه توبه اش پذيرفته شده و او را به طرف قبرستان آوردم. من از پيرزن خواهش كردم كه دفن پسرش را به من واگذار كند. او هم اجازه داد بدن را در #قبر گذاشتيم همين كه خواستم #لحد را بچينم، آيه اى را شنيدم كه: (الا ان اولياء الله هم الفائزون )
از اين جريان نتيجه گرفتم كه توبه جوان گناهكار مورد قبول واقع شده است و خداوند دوست ندارد بنده گناهكارش كه توبه كرده، مورد #اهانت قرار گيرد.
📚منبع : قصص التوابين، ص 110
📚#توبه_ی_انسان_از_نظر_شیطان
از وهب نقل شده است: روزی شیطان برای حضرت یحیی طلا آشکار شد و اظهار داشت: میخواهم تو را نصیحت کنم، یحیی گفت: من به نصیحت تو تمایلی ندارم؛ ولی از وضع و طبقات مردم به من اطلاعی بده. شیطان گفت: بنی آدم از نظر ما به سه دسته تقسیم میشوند:
1. عده ای که مانند شما معصوم هستند و نیرنگ و حیلههای ما در آنها تأثیر نمی کند.
2. دسته ای که در پیش ما شبیه توپی هستند که در دست بچههای شما است. به هر طرف بخواهیم آنها را میبریم و کاملا در اختیار ما هستند.
3. کسانی که رنج و ناراحتی آنها برای ما از دو دسته ی دیگر بیشتر است. تلاش میکنیم تا آنها را فریب دهیم، همین که فریب خوردند و قدمی به سوی ما برداشتند یک مرتبه متذکر میشوند و از کردهای خود پشیمان میگردند و روی به توبه و استغفار میآوردند و هر چه برای او رنج کشیده ایم از بین میبرند. باز برای مرتبه ی دوم در صدد گمراه کردن آنها بر میآییم این بار نیز پس از آلوده شدن به گناه فورا متوجه میشوند و توبه میکنند، نه از آنها مأیوسیم و نه میتوانیم مراد خود را از چنین افرادی بگیریم و پیوسته در رنجیم.
الخزائن (نرافی) / 368.
از وهب نقل شده است: روزی شیطان برای حضرت یحیی طلا آشکار شد و اظهار داشت: میخواهم تو را نصیحت کنم، یحیی گفت: من به نصیحت تو تمایلی ندارم؛ ولی از وضع و طبقات مردم به من اطلاعی بده. شیطان گفت: بنی آدم از نظر ما به سه دسته تقسیم میشوند:
1. عده ای که مانند شما معصوم هستند و نیرنگ و حیلههای ما در آنها تأثیر نمی کند.
2. دسته ای که در پیش ما شبیه توپی هستند که در دست بچههای شما است. به هر طرف بخواهیم آنها را میبریم و کاملا در اختیار ما هستند.
3. کسانی که رنج و ناراحتی آنها برای ما از دو دسته ی دیگر بیشتر است. تلاش میکنیم تا آنها را فریب دهیم، همین که فریب خوردند و قدمی به سوی ما برداشتند یک مرتبه متذکر میشوند و از کردهای خود پشیمان میگردند و روی به توبه و استغفار میآوردند و هر چه برای او رنج کشیده ایم از بین میبرند. باز برای مرتبه ی دوم در صدد گمراه کردن آنها بر میآییم این بار نیز پس از آلوده شدن به گناه فورا متوجه میشوند و توبه میکنند، نه از آنها مأیوسیم و نه میتوانیم مراد خود را از چنین افرادی بگیریم و پیوسته در رنجیم.
الخزائن (نرافی) / 368.
*شنیدید خیلی ها میگن : آب که از سر گذشت ، چه یه وجب ، چه صد وجب⁉️*
🌷 اما خدا میگه :
*📜قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ*
🌱 (ای پیامبر،از جانب من) بگو :
ای بندگان من که بر خود اسراف(و ستم) کرده اید❗از رحمت خدا نا امید نشوید همانا خداوند همه گناهان را می بخشد ، یقیناً او بسیار آمرزنده مهربان است.
(📚سوره زمر ، آیه 53)
⬅️ یادمون باشه ، از آب یک وجب خیلی راحتتر میشه بیرون اومد تا آب صد وجب ... *هیچ وقت برای شروع دیر نیست ..*
*🌻 #توبه یعنی همیشه آغوش خدا برامون بازه ..* یعنی تا هر جا که اشتباه رفتی برگرد خدا منتظرته
*حتی مثل حر هم باشی خدا میبخشه❗*
*حُرّ بْن یَزید ریاحی ،* از فرماندهان نظامی کوفه که پیش از واقعه عاشورا مأموریت یافت با *سپاه هزار نفری، #مانع حرکت امام حسین(ع) به سوی کوفه و نیز بازگشت او شود .*
👈حر در روز عاشورا ، به سپاه امام حسین(ع) پیوست و در دفاع از او جنگید و به شهادت رسید . حر به سبب توبه و پیوستنش به امام ، نزد شیعیان احترام خاص دارد . *شیعیان حر را نماد امید به قبولی #توبه و رستگاری بعد از آن میدانند.*
*🌹تعجیل در فرج و سلامتی امام زمان صلوات🌹*
*🌹 اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
🌷 اما خدا میگه :
*📜قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ*
🌱 (ای پیامبر،از جانب من) بگو :
ای بندگان من که بر خود اسراف(و ستم) کرده اید❗از رحمت خدا نا امید نشوید همانا خداوند همه گناهان را می بخشد ، یقیناً او بسیار آمرزنده مهربان است.
(📚سوره زمر ، آیه 53)
⬅️ یادمون باشه ، از آب یک وجب خیلی راحتتر میشه بیرون اومد تا آب صد وجب ... *هیچ وقت برای شروع دیر نیست ..*
*🌻 #توبه یعنی همیشه آغوش خدا برامون بازه ..* یعنی تا هر جا که اشتباه رفتی برگرد خدا منتظرته
*حتی مثل حر هم باشی خدا میبخشه❗*
*حُرّ بْن یَزید ریاحی ،* از فرماندهان نظامی کوفه که پیش از واقعه عاشورا مأموریت یافت با *سپاه هزار نفری، #مانع حرکت امام حسین(ع) به سوی کوفه و نیز بازگشت او شود .*
👈حر در روز عاشورا ، به سپاه امام حسین(ع) پیوست و در دفاع از او جنگید و به شهادت رسید . حر به سبب توبه و پیوستنش به امام ، نزد شیعیان احترام خاص دارد . *شیعیان حر را نماد امید به قبولی #توبه و رستگاری بعد از آن میدانند.*
*🌹تعجیل در فرج و سلامتی امام زمان صلوات🌹*
*🌹 اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
✅خدایا آمدم!
✍آیت الله جوادی آملی: بعضی از شرایط #توبه واجب و اساسی است، بعضی مستحب. شرایط اساسی توبه چند چیز است: ۱. انسان جدّا از گذشته #پشیمان شود؛ ۲. تصمیم جدی بگیرد که در آینده آن کار را نکند؛ ۳. بعد از پشیمانی نسبت به گذشته و تصمیم نسبت به آینده، با #اخلاص به پیشگاه ذات اقدس اله عرض کند و بگوید: خدایا آمدم!
نه رو به قبله بودن لازم است، نه آب توبه خوردن و نه طهارت ظاهری مثل وضو و غسل، فقط بگوید: خدایا آمدم. این اساس توبه است. به هر حال خودِ توبه در حکم آب است و انسان را شستوشو میدهد.
📚 برگرفته از کتاب «توصیهها، پرسشها و پاسخها»
✍آیت الله جوادی آملی: بعضی از شرایط #توبه واجب و اساسی است، بعضی مستحب. شرایط اساسی توبه چند چیز است: ۱. انسان جدّا از گذشته #پشیمان شود؛ ۲. تصمیم جدی بگیرد که در آینده آن کار را نکند؛ ۳. بعد از پشیمانی نسبت به گذشته و تصمیم نسبت به آینده، با #اخلاص به پیشگاه ذات اقدس اله عرض کند و بگوید: خدایا آمدم!
نه رو به قبله بودن لازم است، نه آب توبه خوردن و نه طهارت ظاهری مثل وضو و غسل، فقط بگوید: خدایا آمدم. این اساس توبه است. به هر حال خودِ توبه در حکم آب است و انسان را شستوشو میدهد.
📚 برگرفته از کتاب «توصیهها، پرسشها و پاسخها»