داستان و سخن بزرگان✒️
1.71K subscribers
5.46K photos
77 videos
172 files
643 links
Download Telegram
#اموزنده
#تلنگر

💎با غرور سرشو بالا گرفت و گفت:من سنتی ازدواج میکنم،با یه دخترِ آفتاب مهتاب ندیده ی آروم و نجیب که صدای خنده هاشو تا حالا نامحرم نشنیده باشه..کدبانوییش زبانزد باشه..هرچی من گفتم فقط بگه چشم..حوصله ی زبون درازی ندارم.. میخوام یه عمر آقایی کنم و خیالم راحت باشه بچه هام تو دامنِ یه کدبانوی باحیا بزرگ میشن!
هیچوقت نفهمید بچه هاش بیشتراز یه مادرِ کدبانو به یه مادرِ شیطون نیاز دارن که پابه پاشون،بچگی کنه...
یه مادرِ کتاب خونده که بجای تربیت با"این کارو بکن،اون کارو نکن"،با یه عالمه قصه،حکایت وشعر بچه های فرهیخته تربیت کنه..
یه مادر که بجای خاله زنک بازی و چشم و هم چشمی با فامیل،وقتشو صرفِ پیدا کردنِ تک تکِ استعدادای بچه هاش کنه و به علایقشون احترام بذاره..نه اینکه مجبورشون کنه دنبالِ رشته ای برن که خودش حسرتشو داشته!
و از همه مهمتر یه زن که صدای خنده هاش خون باشه تو رگای خونه..
با شوهرش از سیاست،ادبیات،سینما،موسیقی،ورزش حرف بزنه..حتی برای دفاع از نظرش بحث کنه..
⭐️هیچوقت نفهمید زنی که جسارت نداره،"از احساساتش حرف نمیزنه" و بی چون و چرا فقط اطاعت میکنه،
همون زنیه که تو جامعه م هربلایی سرش بیارن...
فقط سکوووت میکنه!⭐️

🔰هیچوقت نفهمید سرنوشتِ یه "نسل"،به انتخابِ امروزش بستگی داره!!!

داستان های بیشتر در داستانگرام👇🏻
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEJ-wQAu8Rb6f0clnA
#اموزنده

💎زﻥ ﻭﺷﻮﻫﺮﯼ ﺑﻪ ﺑﺎﻍ ﻭﺣﺶ ﺭﻓﺘﻨﺪ..
ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻧﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ،
ﮐﻪ ﺑﺎ ﺟﻔﺘﺶ ﻋﺸﻘﺒﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ..
ﺯﻥ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ :
ﭼﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﻭﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍﻱ!!
ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻗﻔﺲ ﺷﯿﺮﻫﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪ
ﺷﯿﺮ ﻧﺮ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻧﺪ
ﮐﻪ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺑﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﻧﺪﮎ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ..
زﻥ ﮔﻔﺖ :
ﭼﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﯼ ﺍﻧﺪﻭﻫﺒﺎﺭﯼ!
ﺷﻮﻫﺮﺵ با لبخندی ﮔﻔﺖ:
ﺍﯾﻦ ﺑﻄﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺷﯿﺮ ماده ﺑﯿﻨﺪﺍﺯ
ﻭ ﺑﺒﯿﻦ ﺷﯿﺮ ﻧﺮ ﭼﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻠﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ؟! ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺯﻥ ﺷﯿﺸﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺷﯿﺮ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ،
ﺷﯿﺮﻧﺮ ﻓﻮﺭﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ، ﺑﺎ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺳﭙﺮ ﺍﻭ ﮐﺮﺩ. ﺍﻣﺎ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ،
ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻧﺮ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﺩﻭﯾﺪ، ﺗﺎ ﺷﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺨﻮﺭﺩ!!
ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ :
ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﺭﻭﻏﯿﻦ ﻭ ﻇﺎﻫﺮﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﯾﺒﺪ
ﺑﺮﺧﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﺭﻭﻏﯿﻦ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﺮﯾﺒﻨﺪ،
هرگز ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻓﺮﯾﺐ ﻇﺎﻫﺮﻧﻤﺎﯾﯽ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ
ﺑﺮﺧﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺑﺎﻃﻦ ﻭ ﻋﻤﻖ ﻭﺟﻮﺩﺷﺎﻥ
ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ
ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﻫﻨﺮﻇﺎﻫﺮ ﺳﺎﺯﯼ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ .
️ﺍﻣﺎ دﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﻪ...
میمون صفتان ﭼﻪ ﺯﯾﺎﺩﻧﺪ
ﻭ ﺷﯿﺮ ﺻﻔﺘﺎﻥ ﭼﻪ ﺍﻧﺪﮎ

داستان های بیشتر در داستانگرام👇🏻
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEJ-wQAu8Rb6f0clnA
#اموزنده

💎مردی نابینا زیر درختی بر سر دو راهي نشسته بود.
پادشاهی نزد او آمد، از اسب پياده شد و ادای احترام کرد و گفت: قربان، از چه راهی میتوان به پایتخت رفت؟ پس از او وزیر پادشاه نزد مرد نابینا رسيد و بدون ادای احترام گفت: آقا، راهی که به پایتخت می رود کدام است؟‌ سپس سربازي نزد نابینا آمد، ضربه ای به سر او زد و پرسید:‌‌ احمق،‌راهی که به پایتخت می رود کدامست؟
هنگامی که همه آنها مرد نابینا را ترک کردند، او شروع به خندیدن کرد.
مرد دیگری که کنار نابینا نشسته بود، از او پرسید: به چه می خندی؟

نابینا پاسخ داد: اولین مردی که از من سووال کرد، پادشاه بود،
مرد دوم وزیر او بود
و مرد سوم فقط یک نگهبان ساده بود.

مرد با تعجب از نابینا پرسید: چگونه متوجه شدی؟ مگر تو نابینا نیستی؟

نابینا پاسخ داد:
فرق است میان آنها … پادشاه از بزرگی خود اطمینان داشت و به همین دلیل ادای احترام کرد.
ولی نگهبان به قدری از حقارت خود رنج می برد که حتی مرا کتک زد.

طرز رفتار هرکس نشانه شخصیت اوست. نه سفیدی بیانگر زیبایی است و نه سیاهی نشانه زشتی.
شرافت انسان به اخلاقش هست.

داستان های بیشتر در داستانگرام👇🏻
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEJ-wQAu8Rb6f0clnA
#اموزنده

💎دو مرد در کنار دریاچه ای مشغول ماهیگیری بودند. یکی از آنها ماهیگیر با تجربه و ماهری بود اما دیگری ماهیگیری نمی دانست. هر بار که مرد با تجربه یک ماهی بزرگ می گرفت، آنرا در ظرف یخی که در کنار دستش بود می انداخت تا ماهی ها تازه بمانند، اما دیگری به محض گرفتن یک ماهی بزرگ آنرا به دریا پرتاب می کرد.
ماهیگیر با تجربه از اینکه می دید آن مرد چگونه ماهی را از دست می دهد بسیار متعجب بود .

لذا پس از مدتی از او پرسید چرا ماهی هاي به این بزرگی را به دریا پرت می کنی ؟
مرد جواب داد:

آخر تابه من کوچک است!

گاهی ما نیز همانند همان مرد ، شانس های بزرگ، شغل های بزرگ، رویاهای بزرگ و فرصت های بزرگی را که خداوند به ما ارزانی می دارد را قبول نمی کنیم.
چون ایمانمان کم است.

با اعتماد به نفس کامل از آنچه خداوند بر سر راهت قرار می دهد استفاده کن.

به یاد داشته باش:

به خدایت نگو که چقدر مشکلاتت بزرگ است،
به مشکلاتت بگو که چقدر خدایت بزرگ است .

داستان های بیشتر در داستانگرام👇🏻
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEJ-wQAu8Rb6f0clnA
#اموزنده

💎یک شلوار سفید دوست داشتنی داشتم که یک روز ابری پوشیدمش و موقع بازگشت به خانه باران گرفت ... گِلی شد.

من بی خیال پی اش را نگرفتم به هوای اینکه هر وقت بشویم پاک می شود.
ولی نشد ...
بعدها هر چه شستمش پاک نشد.

حتی یکبار به خشکشویی دادم که بشویند ولی فایده نداشت !!!

آقایی که توی خشکشویی کار میکرد گفت :
"این لباس چِرک مرده شده!
گفت :
"بعضی لکه ها دیر که شود ، می میرند ؛ باید تا زنده اند #پاک شوند !"

چرک مُرده شد ...
و حسرت دوباره پوشیدنش را به دلم گذاشت!
❤️بعید نیست اگر بگویم دل آدم هم کم ندارد از #لباس_سفید

حواست که نباشد لکه می شود؛
وقتی لکه شد اگر پی اش را نگیری، می شود چرک ...

به قول صاحب خشکشویی "لکه را تا تازه است، تا زنده است، باید شست و پاک کرد ...!"
🙏 مواظب دل‌های خودمون و دل‌های همدیگرباشیم.

داستان های بیشتر در داستانگرام👇🏻
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEJ-wQAu8Rb6f0clnA
#اموزنده

💎‌فقيری سه عدد پرتقال خريد
اولی رو پوست كَند خراب بود
دومی رو پوست كَند اونم خراب بود
بلند شد لامپ رو خاموش كرد و سومی رو خورد.

گاهی وقتا بايد خودمون را به نديدن و نفهميدن بزنيم تا بتونيم #زندگى كنيم...!

وقتى گرسنه اى
يه لقمه نون خوشبختيه

وقتى تشنه اى
يه قطره آب خوشبختيه

وقتى خوابت مياد
يه چرت كوچيك خوشبختيه…

خوشبختى يه مشتى از لحظاته…
يه مشت از نقطه هاى ريز ، كه وقتى كنار هم قرار مى گيرن
يه خط رو ميسازن به اسم
زندگى …
قدرخوشبختى هاتونو بدونيد

داستان های بیشتر در داستانگرام👇🏻
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEJ-wQAu8Rb6f0clnA