شعری از شاعره دامغانی سرکارخانم زینب دولتخواهی
صبح با ناز صدای تو شنیدن دارد
ناز تو گرچه گران است، خریدن دارد
باغی از عطر نفس های تو در خاک نشست
آفتاب از افق چشم تو چیدن دارد
قهوه ی ترک چرا ؟ قهوه ای چشمانت
با شراب لب مست تو چشیدن دارد
گرچه صندوقچه ی خواب و خیال است شبم
اول صبح ولی خواب تو دیدن دارد
به هوای تو سفر کردم و آغاز شدم
جاده ی عشق اگر صعب، رسیدن دارد
#شعرا
#دولتخواهی
@damghannameh
صبح با ناز صدای تو شنیدن دارد
ناز تو گرچه گران است، خریدن دارد
باغی از عطر نفس های تو در خاک نشست
آفتاب از افق چشم تو چیدن دارد
قهوه ی ترک چرا ؟ قهوه ای چشمانت
با شراب لب مست تو چشیدن دارد
گرچه صندوقچه ی خواب و خیال است شبم
اول صبح ولی خواب تو دیدن دارد
به هوای تو سفر کردم و آغاز شدم
جاده ی عشق اگر صعب، رسیدن دارد
#شعرا
#دولتخواهی
@damghannameh
دامغان نامه
مراسم تجلیل از سرکار خانم طاهره ناصحی، شاعره آیینی دامغان. امروز ساعت ۱۵:۳۰ سالن منوچهری دامغانی واقع در اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی دامغان. @damghannameh
مادری مهربان برای شعر دامغان
استاد بزرگوارم سرکار خانم طاهره ناصحی را از سالهای بسیار دور می شناسم، سالهایی که جوانکی علاقمند به شعر و شاعری بودم و با دوستانی که امروز جزو شاعران خوب دامغان هستند در جلسات شعر شرکت می کردم و در این سالهای اخیر هم در جلساتی که با مدیریت این بانوی شاعره بود، نیز شرکت داشتم. دغدغه اش نسبت به شاعران جوان، دلسوزی نسبت به تفکر آنان و القای تفکر مذهبی و آئینی از خصوصیات ایشان بود.
در این سالها که این استاد بزرگوار در بستر بیماری بود بارها از راه دور یعنی محل زندگی ام قم با ایشان سخن گفتم، گلایه اش را پنهان می کرد و گاهی اشعارش را از ورای خط تلفن برایم می خواند.
کم مهری ها و کم لطفی های مسئولان فرهنگی و حتی دوستان شاعر و گاهی شاگردانش، او را بر آن نداشت گلایه کند و یا زبان به شکوه باز کند و همیشه خدای را شاکر بود.
ضمن دعا برای ایشان که بهترین لقب برایش مادر شعر دامغان است، از دست اندر کاران و برگزار کنندگان این آئین تقدیر و تشکر می نمایم و از خدا میخواهم که ما را قدر دان اساتید، هنرمندان و پیشکسوتان فرهنگ و هنر قرار دهد.
سید سعید شاهچراغی
24 اسفند 1395
#ناصحی
#شعرا
#شاهچراغی
@damghannameh
استاد بزرگوارم سرکار خانم طاهره ناصحی را از سالهای بسیار دور می شناسم، سالهایی که جوانکی علاقمند به شعر و شاعری بودم و با دوستانی که امروز جزو شاعران خوب دامغان هستند در جلسات شعر شرکت می کردم و در این سالهای اخیر هم در جلساتی که با مدیریت این بانوی شاعره بود، نیز شرکت داشتم. دغدغه اش نسبت به شاعران جوان، دلسوزی نسبت به تفکر آنان و القای تفکر مذهبی و آئینی از خصوصیات ایشان بود.
در این سالها که این استاد بزرگوار در بستر بیماری بود بارها از راه دور یعنی محل زندگی ام قم با ایشان سخن گفتم، گلایه اش را پنهان می کرد و گاهی اشعارش را از ورای خط تلفن برایم می خواند.
کم مهری ها و کم لطفی های مسئولان فرهنگی و حتی دوستان شاعر و گاهی شاگردانش، او را بر آن نداشت گلایه کند و یا زبان به شکوه باز کند و همیشه خدای را شاکر بود.
ضمن دعا برای ایشان که بهترین لقب برایش مادر شعر دامغان است، از دست اندر کاران و برگزار کنندگان این آئین تقدیر و تشکر می نمایم و از خدا میخواهم که ما را قدر دان اساتید، هنرمندان و پیشکسوتان فرهنگ و هنر قرار دهد.
سید سعید شاهچراغی
24 اسفند 1395
#ناصحی
#شعرا
#شاهچراغی
@damghannameh
دستخط شاعر تازه گذشته دکتر افشین یداللهی در تقدیم کتابی به شاعر و ترانه سرای همشهری احمد امیرخلیلی دامغانی.
#شعرا
@damghannameh
#شعرا
@damghannameh
شعری زیبا از شاعر فرهیخته دامغان جناب آقای کاظم خواجه زاده
رونق از زیبایی رنگین کمان انداخته
طرح لبخندی که بر روی لبان انداخته
لهجه اش عین نمک، شیرین زبانی های او
طعم ناب پولکی را از دهان انداخته
روسری پر ستاره دور قرص ماه اوست
یا که روی شانه هایش کهکشان انداخته
بوی عطرش روزه را باطل کند یا اینکه نه
اختلافاتی میان عالمان انداخته
دست داد و رد شد و خندید و گل گفت و گذشت
از قلم اما مرا در آن میان انداخته
رفته و با رفتن اش شهر دلم ویران شده
مثل اینکه "میم" را از "دامغان" انداخته
نقشه ی دل کندن اش فرسنگ ها دور از خودش
رعشه ای در پیکر نقش جهان انداخته
گاه گاهی پیش خود حتی تصور می کنم
حسرت اش یک لکنتی روی زبان انداخته
عشق یعنی بند بازی بین دو کوه بلند
هر کسی راهی شده آتش به جان انداخته.
#شعرا
#خواجه_زاده
@damghannameh
رونق از زیبایی رنگین کمان انداخته
طرح لبخندی که بر روی لبان انداخته
لهجه اش عین نمک، شیرین زبانی های او
طعم ناب پولکی را از دهان انداخته
روسری پر ستاره دور قرص ماه اوست
یا که روی شانه هایش کهکشان انداخته
بوی عطرش روزه را باطل کند یا اینکه نه
اختلافاتی میان عالمان انداخته
دست داد و رد شد و خندید و گل گفت و گذشت
از قلم اما مرا در آن میان انداخته
رفته و با رفتن اش شهر دلم ویران شده
مثل اینکه "میم" را از "دامغان" انداخته
نقشه ی دل کندن اش فرسنگ ها دور از خودش
رعشه ای در پیکر نقش جهان انداخته
گاه گاهی پیش خود حتی تصور می کنم
حسرت اش یک لکنتی روی زبان انداخته
عشق یعنی بند بازی بین دو کوه بلند
هر کسی راهی شده آتش به جان انداخته.
#شعرا
#خواجه_زاده
@damghannameh
مجموعه اشعار شاعر فرهیخته و مبدع شعر حجم، دکتر یدالله رویایی دامغانی.
#شعرا
#اثرافرینان
#رویایی
@damghannameh
#شعرا
#اثرافرینان
#رویایی
@damghannameh
شعری از شاعر فرهیخته دکتر سید مسیح شاهچراغ دامغانی در شهادت امام هادی علیه السلام.
بردند از طراوت گلها، شمیم را
مجنون دشت کرد، غم تو نسیم را
دل، سامرای تو است که در خون شناور است
آتش زده است ماتم تو این حریم را
امشب برای بار دهم آسمان گریست
لب تشنه بال و پر زدن یاکریم را
نیل غریبیت همه جا را فرا گرفت
بنگر سیاه پوش تو کرده، کلیم را
این رسم ایل تو است که بر خاک جان دهند
حسرت به دل گذاشتی آخر، گلیم را
در فلسفه به درک کلامت نمی رسند
آشفته کرد "جامعه"، عقل حکیم را
ابر سخاوتی که شکوه تو گستراند
بر این دیار، سایه عبدالعظیم را
شاهین شوم راه به قلّه نمی برد
دنیا به چشم دید، تلاشی عقیم را
عطر بهاری و سبب خیر شد عدو
لبریز کرد در همه جا این شمیم را
آیینه ای عزا گرفته و باید نگاه داشت
در این فراق، حرمت آه یتیم را
#شعرا
#سید_مسیح_شاهچراغ
@damghannameh
بردند از طراوت گلها، شمیم را
مجنون دشت کرد، غم تو نسیم را
دل، سامرای تو است که در خون شناور است
آتش زده است ماتم تو این حریم را
امشب برای بار دهم آسمان گریست
لب تشنه بال و پر زدن یاکریم را
نیل غریبیت همه جا را فرا گرفت
بنگر سیاه پوش تو کرده، کلیم را
این رسم ایل تو است که بر خاک جان دهند
حسرت به دل گذاشتی آخر، گلیم را
در فلسفه به درک کلامت نمی رسند
آشفته کرد "جامعه"، عقل حکیم را
ابر سخاوتی که شکوه تو گستراند
بر این دیار، سایه عبدالعظیم را
شاهین شوم راه به قلّه نمی برد
دنیا به چشم دید، تلاشی عقیم را
عطر بهاری و سبب خیر شد عدو
لبریز کرد در همه جا این شمیم را
آیینه ای عزا گرفته و باید نگاه داشت
در این فراق، حرمت آه یتیم را
#شعرا
#سید_مسیح_شاهچراغ
@damghannameh
ديوان منوچهری دامغانی با تصحيح: سعيد شيری در سال 1396 در انتشارات نگاه در قطع وزیری به قیمت 64 هزار تومان منتشر گردید.
#اثرافرینان
#شعرا
@damghannameh
#اثرافرینان
#شعرا
@damghannameh
شعری از امید مهدی نژاد شاعر خوب کشور که او را همگان با اشعار طنز می شناسند شعری را تقدیم به استاد محمد علی معلم دامغانی صاحب مجموعه شعر رجعت سرخ ستاره کرده است که خواندنش خالی از لطف نیست.
به کاروانسالار شعر انقلاب علی معلّم دامغانی
شاعر! از رجعتِ ستاره بگو
پیش از این گفته¬ای، دوباره بگو
از سکوت تو مرگ می¬زاید
چه نشستی به استخاره؟ بگو
خوابِ این خیل را پریشان کن
باز از تیغ و برگ و باره بگو
نعره¬ای... هان، سکوت را بشکن
ناگزیریم، راه چاره بگو
شبِ غیبت به سر نمی¬آید
حرفی از رجعتِ ستاره بگو
به صراحت نمی¬توانی اگر
به کنایت، به استعاره بگو
بادۀ مولوی ست در جامت
مثنوی را به چارپاره بگو:
می¬شناسی رسم روزگارِمونو
هرجوری رسمِ روزگاره بگو
#شعرا
#معلم
@damghannameh
به کاروانسالار شعر انقلاب علی معلّم دامغانی
شاعر! از رجعتِ ستاره بگو
پیش از این گفته¬ای، دوباره بگو
از سکوت تو مرگ می¬زاید
چه نشستی به استخاره؟ بگو
خوابِ این خیل را پریشان کن
باز از تیغ و برگ و باره بگو
نعره¬ای... هان، سکوت را بشکن
ناگزیریم، راه چاره بگو
شبِ غیبت به سر نمی¬آید
حرفی از رجعتِ ستاره بگو
به صراحت نمی¬توانی اگر
به کنایت، به استعاره بگو
بادۀ مولوی ست در جامت
مثنوی را به چارپاره بگو:
می¬شناسی رسم روزگارِمونو
هرجوری رسمِ روزگاره بگو
#شعرا
#معلم
@damghannameh
اثری زیبا از طبع شیوای شاعره دامغانی سرکارخانم زینب دولتخواهی
امشب بیا، فردا برای آمدن دیر است
بگذار راه رفته برگردد به جای خود
از جای پایت می توانم دانه برچینم
تا کم شود این جاده هم از ابتدای خود
اندوه سرد فصل ها، لبخندهایت را
چون برگ های زرد می ریزد به پای خود
دیگر به زخم عاشقی باران نمی بارد
باید بخوانم ندبه این هفته برای خود
وقتی هوای عاشقی سرد و غم انگیز است
پر می زند گنجشک، اما در هوای خود
ذهن غزل ها هم پریشان می شود وقتی
گم می شوی در دست های بی صدای خود
در موج و طوفان و حوادث می زند تنها
حرف دلش را بادبان با ناخدای خود
سجاده ی باران اگرچه غرق ایمان است
باید بخواند ندبه ای در ربنای خود
هر چند امشب هم برای آمدن دیر است
ای کاش باشد شاه امشب با گدای خود
#شعرا
#دولتخواهی
@damghannameh
امشب بیا، فردا برای آمدن دیر است
بگذار راه رفته برگردد به جای خود
از جای پایت می توانم دانه برچینم
تا کم شود این جاده هم از ابتدای خود
اندوه سرد فصل ها، لبخندهایت را
چون برگ های زرد می ریزد به پای خود
دیگر به زخم عاشقی باران نمی بارد
باید بخوانم ندبه این هفته برای خود
وقتی هوای عاشقی سرد و غم انگیز است
پر می زند گنجشک، اما در هوای خود
ذهن غزل ها هم پریشان می شود وقتی
گم می شوی در دست های بی صدای خود
در موج و طوفان و حوادث می زند تنها
حرف دلش را بادبان با ناخدای خود
سجاده ی باران اگرچه غرق ایمان است
باید بخواند ندبه ای در ربنای خود
هر چند امشب هم برای آمدن دیر است
ای کاش باشد شاه امشب با گدای خود
#شعرا
#دولتخواهی
@damghannameh
اشعاری از شاعر خوش قریحه دامغانی جناب آقای دکتر سید مسیح شاهچراغی در شب ولادت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
خاک پای قمر منیر بنی هاشم...
باغ مضمون شکفته در غزلم
عطر یاس بهاره می آید
شعله می بارد از نگاه من
آتشم را شراره می آید
دامن باغچه پر از یاس است
بر لب بام، مرغ احساس است
اشهد انّ عشق، عباس است
از لب هر مناره می آید
می دهد عشق، عطر لیلا را
بوی اردیبهشت زیبا را
شب یلدای هاشمی ها را
خنده ماه پاره می آید
بیت بیت غزل پر از شور است
چشمهای فرشته مسرور است
کوری چشم حرمله، نور است
از دل گاهواره می آید
آفرین بر خدای رزّاقش
تا بخواند، لبان مشتاقش
وَ ان٘ یکادی برای اسحاقش
دارد از عرش، ساره می آید
رحل دستان مرتضی باز است
روی آن مصحفی پر از راز است
آیه انما یرید الله...
بهترین استخاره می آید
چشم سرمست او شعف دارد
جلوه دلبر نجف دارد
مرتضی آینه به کف دارد
یا که مولا دوباره می آید؟
ذوالفقار است، تیغه ابرو
شعر من دشت و واژه ها آهو
چشمه عاشقی به شوق او
از دل سنگ خاره می آید
مرغ اندوه زینبش رام است
چشم مستش لبالب از جام است
دل دریا چقدر آرام است
موج ها را کناره می آید
بوسه می زد پدر به دستانش
چاه بوده است و داغ پنهانش
دارد از آسمان چشمانش
قطره قطره ستاره می آید
کاف و ها بود و یاء و عین و صاد
تا حرم برد این خبر را باد
ساقی از اسب بر زمین افتاد
مشک او پاره پاره می آید
تا که افتاده در قفس، این شیر
شد خجالت به پای او زنجیر
چشم او را دریده از هم تیر
نفسش در شماره می آید
ماه او جلوه می کند در شام
زلف او می شود به نی، اکرام
سنگِ لبریزِ کینه بر هر بام
در هوای نظاره می آید...
ساقیا می شود خمارت، مست
لحظه انتقام نزدیک است
می نشینم به جاده شوقش
عاقبت آن سواره می آید
#شعرا
#سید_مسیح_شاهچراغ
@damghannameh
خاک پای قمر منیر بنی هاشم...
باغ مضمون شکفته در غزلم
عطر یاس بهاره می آید
شعله می بارد از نگاه من
آتشم را شراره می آید
دامن باغچه پر از یاس است
بر لب بام، مرغ احساس است
اشهد انّ عشق، عباس است
از لب هر مناره می آید
می دهد عشق، عطر لیلا را
بوی اردیبهشت زیبا را
شب یلدای هاشمی ها را
خنده ماه پاره می آید
بیت بیت غزل پر از شور است
چشمهای فرشته مسرور است
کوری چشم حرمله، نور است
از دل گاهواره می آید
آفرین بر خدای رزّاقش
تا بخواند، لبان مشتاقش
وَ ان٘ یکادی برای اسحاقش
دارد از عرش، ساره می آید
رحل دستان مرتضی باز است
روی آن مصحفی پر از راز است
آیه انما یرید الله...
بهترین استخاره می آید
چشم سرمست او شعف دارد
جلوه دلبر نجف دارد
مرتضی آینه به کف دارد
یا که مولا دوباره می آید؟
ذوالفقار است، تیغه ابرو
شعر من دشت و واژه ها آهو
چشمه عاشقی به شوق او
از دل سنگ خاره می آید
مرغ اندوه زینبش رام است
چشم مستش لبالب از جام است
دل دریا چقدر آرام است
موج ها را کناره می آید
بوسه می زد پدر به دستانش
چاه بوده است و داغ پنهانش
دارد از آسمان چشمانش
قطره قطره ستاره می آید
کاف و ها بود و یاء و عین و صاد
تا حرم برد این خبر را باد
ساقی از اسب بر زمین افتاد
مشک او پاره پاره می آید
تا که افتاده در قفس، این شیر
شد خجالت به پای او زنجیر
چشم او را دریده از هم تیر
نفسش در شماره می آید
ماه او جلوه می کند در شام
زلف او می شود به نی، اکرام
سنگِ لبریزِ کینه بر هر بام
در هوای نظاره می آید...
ساقیا می شود خمارت، مست
لحظه انتقام نزدیک است
می نشینم به جاده شوقش
عاقبت آن سواره می آید
#شعرا
#سید_مسیح_شاهچراغ
@damghannameh
شعری از شاعر خوش ذوق و شیدای دامغان جناب آقای مهدی فرمانی در حال و هوای درد و رنج کارگران معدن آزادشهر
نفس بکش
از عمق فاجعه
از سرزمین سبزهای کبود
از شهرهای آزاد در بند
از زیر ریشه های سبز در زمین
دستانت را به من برسان
برای همه روزهای فردا
پناهم باش
از غم چشم انتظاران رنگین کمانی
از گیسوان بافته ی غمبار
از شیون نوعروسان سرخ روی
از دل هیاهوی حرفها
نفس بکش
از عمق زمین
ازگورهای خود کنده
نفس بکش
سینه ها از غم تو سرشار خواهد شد
وسیاهی بعد از زمستان باز هم به روی ما خواهد ماند
از زمستانِ نبودن
از بودنِ زمستان در اردی بهشت
نگو
نفس بکش
نفس بکش
ن ف س.....بریده
#شعرا
#مهدی_فرمانی
@damghannameh
نفس بکش
از عمق فاجعه
از سرزمین سبزهای کبود
از شهرهای آزاد در بند
از زیر ریشه های سبز در زمین
دستانت را به من برسان
برای همه روزهای فردا
پناهم باش
از غم چشم انتظاران رنگین کمانی
از گیسوان بافته ی غمبار
از شیون نوعروسان سرخ روی
از دل هیاهوی حرفها
نفس بکش
از عمق زمین
ازگورهای خود کنده
نفس بکش
سینه ها از غم تو سرشار خواهد شد
وسیاهی بعد از زمستان باز هم به روی ما خواهد ماند
از زمستانِ نبودن
از بودنِ زمستان در اردی بهشت
نگو
نفس بکش
نفس بکش
ن ف س.....بریده
#شعرا
#مهدی_فرمانی
@damghannameh
ابوالفضل امیرعبداللهیان دامغانی فرزند محمد باقر متولد 1297 شمسی در روستای فیروزآباد دامغان. تحصیلاتش را در دامغان و تهران سپری نمود و در سال 1326 به استخدام آموزش و پرورش در آمد. وی كه در خوشنویس هم مهارتی داشت در روستای زادگاهش مدرسه ای را تاسیس نمود و نام نوبهار را بر او نهاد. مرحوم امیر عبداللهیان در شعر طبعی روان داشت و «نوبهار» تخلص می نمود. دفتر شعری از او در دست فرزندانش باقیست. نوبهار دامغانی در 1338 در گذشت. شعر ذیل از اوست:
یاد باد آن روزگاری را كه یاری داشتیم
لعبتی ، مه طلعتی، زیبا نگاری داشتیم
سیم پائی سیم تن، سیمین رخی سیمین بدن
مشكبوئی، لاله روئی، مشكباری داشتیم
دست اندر دست هم ، پهلو به پهلو شادمان
قلب مسرور و دل امیدواری داشتیم
غنچه از فرط غضب خونش غذا شد،دید بس
مسكن اندر پای گل با گلعذاری داشتیم
زلف مشكینش به گوشم نغمه هجران سرود
ساغر اندر لب ، صراحی در كناری داشتیم
سالها سرگرم مستی با غزالی شوخ چشم
غافل از صیاد پنهان مرغزاری داشتیم
دور از چشم رقیبان فارغ از چشم حسود
سرخوش اندر كوی یار خود قراری داشتیم
رایگان هرگز نگردد دلبری صید دلی
نقد جان داریم و خوش لیل و نهاری داشتیم
نیمه شب بی گفتگو پیمانه ام بشكست و رفت
كی چنین زان سست پیمان انتظاری داشتیم
می توان این راز عالم سوز مشكل با كه گفت
بعد عمری همدم بی اعتباری داشتیم
شد نهان از دیده ام چون تند باد «دامغان»
فكر آیا می كند ما «نوبهاری» داشتیم؟
#شعرا
#امیرعبداللهیان
@damghannameh
یاد باد آن روزگاری را كه یاری داشتیم
لعبتی ، مه طلعتی، زیبا نگاری داشتیم
سیم پائی سیم تن، سیمین رخی سیمین بدن
مشكبوئی، لاله روئی، مشكباری داشتیم
دست اندر دست هم ، پهلو به پهلو شادمان
قلب مسرور و دل امیدواری داشتیم
غنچه از فرط غضب خونش غذا شد،دید بس
مسكن اندر پای گل با گلعذاری داشتیم
زلف مشكینش به گوشم نغمه هجران سرود
ساغر اندر لب ، صراحی در كناری داشتیم
سالها سرگرم مستی با غزالی شوخ چشم
غافل از صیاد پنهان مرغزاری داشتیم
دور از چشم رقیبان فارغ از چشم حسود
سرخوش اندر كوی یار خود قراری داشتیم
رایگان هرگز نگردد دلبری صید دلی
نقد جان داریم و خوش لیل و نهاری داشتیم
نیمه شب بی گفتگو پیمانه ام بشكست و رفت
كی چنین زان سست پیمان انتظاری داشتیم
می توان این راز عالم سوز مشكل با كه گفت
بعد عمری همدم بی اعتباری داشتیم
شد نهان از دیده ام چون تند باد «دامغان»
فكر آیا می كند ما «نوبهاری» داشتیم؟
#شعرا
#امیرعبداللهیان
@damghannameh
شعری از شاعره خوب دامغانی سرکارخانم زینب دولتخواهی در حال و هوای این روزهای کشور و تقدیم به شهدای واقعه تروریستی تهران
از خون تو نهال وطن جان گرفته است
گر چه ز داغ تو دل ایران گرفته است
خون حسین در رگ مان موج می زند
چون او ز آب و آینه پیمان گرفته است
وقتی قدم به راه ولایت گذاشتی
دنیا و دین تو سر و سامان گرفته است
«ما را مدافعان حرم آفریده اند»
با پرچمی که شاه خراسان گرفته است
نام تو برد از دل آیینه گرد را
این درس را ز سوره ی انسان گرفته است
دارد بهار می شود انگار باز هم
بر دشت لاله رُسته و باران گرفته است
امروز واژه های همیشه سیاه هم
اذن جهاد از لب قرآن گرفته است
مرگ تو مرگ نیست، شروعی دوباره است
جنگ از حضور توست که پایان گرفته است
سربازی و به وقت شهادت سر تو را
سردار تو حسین به دامان گرفته است
#شعرا
#دولتخواهی
@damghannameh
از خون تو نهال وطن جان گرفته است
گر چه ز داغ تو دل ایران گرفته است
خون حسین در رگ مان موج می زند
چون او ز آب و آینه پیمان گرفته است
وقتی قدم به راه ولایت گذاشتی
دنیا و دین تو سر و سامان گرفته است
«ما را مدافعان حرم آفریده اند»
با پرچمی که شاه خراسان گرفته است
نام تو برد از دل آیینه گرد را
این درس را ز سوره ی انسان گرفته است
دارد بهار می شود انگار باز هم
بر دشت لاله رُسته و باران گرفته است
امروز واژه های همیشه سیاه هم
اذن جهاد از لب قرآن گرفته است
مرگ تو مرگ نیست، شروعی دوباره است
جنگ از حضور توست که پایان گرفته است
سربازی و به وقت شهادت سر تو را
سردار تو حسین به دامان گرفته است
#شعرا
#دولتخواهی
@damghannameh
شعری از شاعره محترم دامغانی سرکارخانم زینب دولتخواهی
خون به دل می شود آیینه ز آهی که علی ...
خشک شد چشمه ی خورشید ز ماهی که علی ...
کرد شق القمر، این بار ولی شد تاریک
چشم عالم ز همان شام سیاهی که علی ...
وحی شد بر دل طوفان، غزلی شور انگیز
غرق شد در دل طوفانی چاهی که علی ...
رودها سر به بیابان زده، سرگردانند
محو شد سایه ی انبوه سپاهی که علی ...
دست در دست علی بود محمد آن روز
جاودان می شود آن حاکم و شاهی که علی ...
پاک کردند اگر نقطه ای از قرآن را
ختم شد سوره توحید به راهی که علی ...
کوه کن می شود از عشقِ علی شیرین هم
کوه هم تکیه کند به پرِ کاهی که علی ...
گاه سجاده ی من عطر جنون می گیرد
مست شد مسجد و محراب، پگاهی که علی ...
زمزم از نام علی بر لب من می جوشد
بر لبم لحظه ی موعود، الهی که علی ...
#شعرا
#دولتخواهی
@damghannameh
خون به دل می شود آیینه ز آهی که علی ...
خشک شد چشمه ی خورشید ز ماهی که علی ...
کرد شق القمر، این بار ولی شد تاریک
چشم عالم ز همان شام سیاهی که علی ...
وحی شد بر دل طوفان، غزلی شور انگیز
غرق شد در دل طوفانی چاهی که علی ...
رودها سر به بیابان زده، سرگردانند
محو شد سایه ی انبوه سپاهی که علی ...
دست در دست علی بود محمد آن روز
جاودان می شود آن حاکم و شاهی که علی ...
پاک کردند اگر نقطه ای از قرآن را
ختم شد سوره توحید به راهی که علی ...
کوه کن می شود از عشقِ علی شیرین هم
کوه هم تکیه کند به پرِ کاهی که علی ...
گاه سجاده ی من عطر جنون می گیرد
مست شد مسجد و محراب، پگاهی که علی ...
زمزم از نام علی بر لب من می جوشد
بر لبم لحظه ی موعود، الهی که علی ...
#شعرا
#دولتخواهی
@damghannameh
شعری از شاعر خوش ذوق و قریحه دامغانی جناب آقای کاظم خواجه زاده در حال و هوای شهید امروز حضرت امیرالمومنین علیه السلام
تقدیم به تنهاترین تنهای تاریخ.
کودکان کنج ویرانه پدر میخواندنش
مادران دل شکسته سایه سر میخواندنش
پادشاهی که گلیم پاره ای بر دوش داشت
را گدایان از قریبان خویش تر میخواندنش
چاه های بین نخلستان ها آن ماه را
نوحه دار ماتم پهلو و در میخواندنش
قدسیان ناکام در تفسیر لا الاه او
در قنوت خویش مجذوب الاثر میخواندنش
هر قدر خیر جهان را خواسته شر دیده بود
آن قدر که مرز بین خیر و شر میخواندنش
پهلوانان عرب در پیشگاه تیغ او
حیدر کرار دین یا شیر نر میخواندنش
آشنای کهکشان ها بود و بین کوچه ها
کوفیان ، شبگرد پیر دربدر میخواندنش
در سرای قدس اما عرشیان در کار او
در عجب بودند و ما فوق بشر میخواندنش
وقت رفتن گو در و دیوار افتاده به پاش
مسجد و محراب اما بیشتر میخواندنش.
#شعرا
#خواجه_زاده
@damghannameh
تقدیم به تنهاترین تنهای تاریخ.
کودکان کنج ویرانه پدر میخواندنش
مادران دل شکسته سایه سر میخواندنش
پادشاهی که گلیم پاره ای بر دوش داشت
را گدایان از قریبان خویش تر میخواندنش
چاه های بین نخلستان ها آن ماه را
نوحه دار ماتم پهلو و در میخواندنش
قدسیان ناکام در تفسیر لا الاه او
در قنوت خویش مجذوب الاثر میخواندنش
هر قدر خیر جهان را خواسته شر دیده بود
آن قدر که مرز بین خیر و شر میخواندنش
پهلوانان عرب در پیشگاه تیغ او
حیدر کرار دین یا شیر نر میخواندنش
آشنای کهکشان ها بود و بین کوچه ها
کوفیان ، شبگرد پیر دربدر میخواندنش
در سرای قدس اما عرشیان در کار او
در عجب بودند و ما فوق بشر میخواندنش
وقت رفتن گو در و دیوار افتاده به پاش
مسجد و محراب اما بیشتر میخواندنش.
#شعرا
#خواجه_زاده
@damghannameh
Forwarded from دامغان نامه
معرفی مشاهیر دامغان
اسماعیل شاهرودی در سال 1306 در شهر دامغان به دنیا آمد .دورۀ ابتدایی را در زادگاهش و دورۀ متوسطه را در نیشابور گذراند.سپس در تهران رشتۀ نقاشی را در دانشکدۀ هنرهای زیبا تمام کرد. وی در مؤسسۀ لغت نامۀ دهخدا به کار مشغول شد و به تدوین لغات و اصطلاحات هنری فرهنگ معین پرداخت. چند مدتی در دانشگاه علیگر هندوستان به تدریس زبان فارسی پرداخت. پس از بازگشت به ایران با عنوان کارشناس فرهنگی کمیسیون ملی یونسکو به کار خود ادامه داد. همچنین در دانشکدۀ هنرهای زیبا تدریس درس "رابطۀ ادبیات و هنرهای تصویری" را به عهده گرفت. وی در سال 1360 در بیمارستان مهرگان تهران در اثربیماری درگذشت.
مجموعه شعرهای شاهرودی عبارتند از :آخرین نبرد(1330) ، آینده(1346) ، میم و می درسا(1349) ، چند کیلومتر و نیمی از واقعیت(1350)، هرسوی راه ، راه ، راه ...(1350) ، آی میقات نشین (1351) .
**
نمونه ای از شعرش
پیت پیت
**
امشب – ای نفت ! ته مکش به چراغ
پیت پیت ...ای فتیله کمتر کن.-
سوختن گیر و سوختن آموز ،
شور در کار را فزونتر کن!
تنگنایی است گرچه کلبۀ من
به همه سوش پرتویی بفرست.
ز نهان مانده های سوسویت
به دلم گرمی نوی بفرست.
سخنانی که با تو هست مرا
در دل است ، از چه رو ندارم فاش؟
می گریزم زدست تاریکی
کاش اینک نبود شب ، ای کاش!
کاش تا صبحگاه شعلۀ تو
دیده اش بود همچو من بیدار،
تا وجود غم از نهاد دلم
برنینگیزد ، آه ، دیگر بار!
کاش می شد در این شب تاریک
به امید ت سر آورم تا روز.
امشب – ای نفت ! ته مکش به چراغ!
سوختن گیر و سوختن آموز!
تهران – 1329
( از مجموعۀ آخرین نبرد)
#شعرا
#شاهرودی
@damghannameh
اسماعیل شاهرودی در سال 1306 در شهر دامغان به دنیا آمد .دورۀ ابتدایی را در زادگاهش و دورۀ متوسطه را در نیشابور گذراند.سپس در تهران رشتۀ نقاشی را در دانشکدۀ هنرهای زیبا تمام کرد. وی در مؤسسۀ لغت نامۀ دهخدا به کار مشغول شد و به تدوین لغات و اصطلاحات هنری فرهنگ معین پرداخت. چند مدتی در دانشگاه علیگر هندوستان به تدریس زبان فارسی پرداخت. پس از بازگشت به ایران با عنوان کارشناس فرهنگی کمیسیون ملی یونسکو به کار خود ادامه داد. همچنین در دانشکدۀ هنرهای زیبا تدریس درس "رابطۀ ادبیات و هنرهای تصویری" را به عهده گرفت. وی در سال 1360 در بیمارستان مهرگان تهران در اثربیماری درگذشت.
مجموعه شعرهای شاهرودی عبارتند از :آخرین نبرد(1330) ، آینده(1346) ، میم و می درسا(1349) ، چند کیلومتر و نیمی از واقعیت(1350)، هرسوی راه ، راه ، راه ...(1350) ، آی میقات نشین (1351) .
**
نمونه ای از شعرش
پیت پیت
**
امشب – ای نفت ! ته مکش به چراغ
پیت پیت ...ای فتیله کمتر کن.-
سوختن گیر و سوختن آموز ،
شور در کار را فزونتر کن!
تنگنایی است گرچه کلبۀ من
به همه سوش پرتویی بفرست.
ز نهان مانده های سوسویت
به دلم گرمی نوی بفرست.
سخنانی که با تو هست مرا
در دل است ، از چه رو ندارم فاش؟
می گریزم زدست تاریکی
کاش اینک نبود شب ، ای کاش!
کاش تا صبحگاه شعلۀ تو
دیده اش بود همچو من بیدار،
تا وجود غم از نهاد دلم
برنینگیزد ، آه ، دیگر بار!
کاش می شد در این شب تاریک
به امید ت سر آورم تا روز.
امشب – ای نفت ! ته مکش به چراغ!
سوختن گیر و سوختن آموز!
تهران – 1329
( از مجموعۀ آخرین نبرد)
#شعرا
#شاهرودی
@damghannameh
Forwarded from دامغان نامه
شعری از شاعر خوش ذوق و قریحه دامغانی جناب آقای کاظم خواجه زاده در حال و هوای شهید امروز حضرت امیرالمومنین علیه السلام
تقدیم به تنهاترین تنهای تاریخ.
کودکان کنج ویرانه پدر میخواندنش
مادران دل شکسته سایه سر میخواندنش
پادشاهی که گلیم پاره ای بر دوش داشت
را گدایان از قریبان خویش تر میخواندنش
چاه های بین نخلستان ها آن ماه را
نوحه دار ماتم پهلو و در میخواندنش
قدسیان ناکام در تفسیر لا الاه او
در قنوت خویش مجذوب الاثر میخواندنش
هر قدر خیر جهان را خواسته شر دیده بود
آن قدر که مرز بین خیر و شر میخواندنش
پهلوانان عرب در پیشگاه تیغ او
حیدر کرار دین یا شیر نر میخواندنش
آشنای کهکشان ها بود و بین کوچه ها
کوفیان ، شبگرد پیر دربدر میخواندنش
در سرای قدس اما عرشیان در کار او
در عجب بودند و ما فوق بشر میخواندنش
وقت رفتن گو در و دیوار افتاده به پاش
مسجد و محراب اما بیشتر میخواندنش.
#شعرا
#خواجه_زاده
@damghannameh
تقدیم به تنهاترین تنهای تاریخ.
کودکان کنج ویرانه پدر میخواندنش
مادران دل شکسته سایه سر میخواندنش
پادشاهی که گلیم پاره ای بر دوش داشت
را گدایان از قریبان خویش تر میخواندنش
چاه های بین نخلستان ها آن ماه را
نوحه دار ماتم پهلو و در میخواندنش
قدسیان ناکام در تفسیر لا الاه او
در قنوت خویش مجذوب الاثر میخواندنش
هر قدر خیر جهان را خواسته شر دیده بود
آن قدر که مرز بین خیر و شر میخواندنش
پهلوانان عرب در پیشگاه تیغ او
حیدر کرار دین یا شیر نر میخواندنش
آشنای کهکشان ها بود و بین کوچه ها
کوفیان ، شبگرد پیر دربدر میخواندنش
در سرای قدس اما عرشیان در کار او
در عجب بودند و ما فوق بشر میخواندنش
وقت رفتن گو در و دیوار افتاده به پاش
مسجد و محراب اما بیشتر میخواندنش.
#شعرا
#خواجه_زاده
@damghannameh
Forwarded from دامغان نامه
شعری از شاعر نامی و همشهری فرهیخته جلال سرفراز دامغانی در حال و هوای پیروزی انقلاب و بهمن 57 به نقل از روزنامه کیهان.
#شعرا
#سرفراز
@damghannameh
#شعرا
#سرفراز
@damghannameh
Forwarded from دامغان نامه
اشعاری از شاعر خوش قریحه دامغانی جناب آقای دکتر سید مسیح شاهچراغی در شب ولادت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
خاک پای قمر منیر بنی هاشم...
باغ مضمون شکفته در غزلم
عطر یاس بهاره می آید
شعله می بارد از نگاه من
آتشم را شراره می آید
دامن باغچه پر از یاس است
بر لب بام، مرغ احساس است
اشهد انّ عشق، عباس است
از لب هر مناره می آید
می دهد عشق، عطر لیلا را
بوی اردیبهشت زیبا را
شب یلدای هاشمی ها را
خنده ماه پاره می آید
بیت بیت غزل پر از شور است
چشمهای فرشته مسرور است
کوری چشم حرمله، نور است
از دل گاهواره می آید
آفرین بر خدای رزّاقش
تا بخواند، لبان مشتاقش
وَ ان٘ یکادی برای اسحاقش
دارد از عرش، ساره می آید
رحل دستان مرتضی باز است
روی آن مصحفی پر از راز است
آیه انما یرید الله...
بهترین استخاره می آید
چشم سرمست او شعف دارد
جلوه دلبر نجف دارد
مرتضی آینه به کف دارد
یا که مولا دوباره می آید؟
ذوالفقار است، تیغه ابرو
شعر من دشت و واژه ها آهو
چشمه عاشقی به شوق او
از دل سنگ خاره می آید
مرغ اندوه زینبش رام است
چشم مستش لبالب از جام است
دل دریا چقدر آرام است
موج ها را کناره می آید
بوسه می زد پدر به دستانش
چاه بوده است و داغ پنهانش
دارد از آسمان چشمانش
قطره قطره ستاره می آید
کاف و ها بود و یاء و عین و صاد
تا حرم برد این خبر را باد
ساقی از اسب بر زمین افتاد
مشک او پاره پاره می آید
تا که افتاده در قفس، این شیر
شد خجالت به پای او زنجیر
چشم او را دریده از هم تیر
نفسش در شماره می آید
ماه او جلوه می کند در شام
زلف او می شود به نی، اکرام
سنگِ لبریزِ کینه بر هر بام
در هوای نظاره می آید...
ساقیا می شود خمارت، مست
لحظه انتقام نزدیک است
می نشینم به جاده شوقش
عاقبت آن سواره می آید
#شعرا
#سید_مسیح_شاهچراغ
@damghannameh
خاک پای قمر منیر بنی هاشم...
باغ مضمون شکفته در غزلم
عطر یاس بهاره می آید
شعله می بارد از نگاه من
آتشم را شراره می آید
دامن باغچه پر از یاس است
بر لب بام، مرغ احساس است
اشهد انّ عشق، عباس است
از لب هر مناره می آید
می دهد عشق، عطر لیلا را
بوی اردیبهشت زیبا را
شب یلدای هاشمی ها را
خنده ماه پاره می آید
بیت بیت غزل پر از شور است
چشمهای فرشته مسرور است
کوری چشم حرمله، نور است
از دل گاهواره می آید
آفرین بر خدای رزّاقش
تا بخواند، لبان مشتاقش
وَ ان٘ یکادی برای اسحاقش
دارد از عرش، ساره می آید
رحل دستان مرتضی باز است
روی آن مصحفی پر از راز است
آیه انما یرید الله...
بهترین استخاره می آید
چشم سرمست او شعف دارد
جلوه دلبر نجف دارد
مرتضی آینه به کف دارد
یا که مولا دوباره می آید؟
ذوالفقار است، تیغه ابرو
شعر من دشت و واژه ها آهو
چشمه عاشقی به شوق او
از دل سنگ خاره می آید
مرغ اندوه زینبش رام است
چشم مستش لبالب از جام است
دل دریا چقدر آرام است
موج ها را کناره می آید
بوسه می زد پدر به دستانش
چاه بوده است و داغ پنهانش
دارد از آسمان چشمانش
قطره قطره ستاره می آید
کاف و ها بود و یاء و عین و صاد
تا حرم برد این خبر را باد
ساقی از اسب بر زمین افتاد
مشک او پاره پاره می آید
تا که افتاده در قفس، این شیر
شد خجالت به پای او زنجیر
چشم او را دریده از هم تیر
نفسش در شماره می آید
ماه او جلوه می کند در شام
زلف او می شود به نی، اکرام
سنگِ لبریزِ کینه بر هر بام
در هوای نظاره می آید...
ساقیا می شود خمارت، مست
لحظه انتقام نزدیک است
می نشینم به جاده شوقش
عاقبت آن سواره می آید
#شعرا
#سید_مسیح_شاهچراغ
@damghannameh
Forwarded from دامغان نامه
شعری از شاعره همشهری سرکار خانم زینب دولتخواهی به مناسبت ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها
تقدیم به بانو حضرت معصومه (س)
کسی ز پنجه ی خورشید آفتابی تر
تبسمی، ز عقیق افق شرابی تر
نشسته گَرد قدم هات ای کریمه ی عشق
بر آسمان و شده رنگ آب، آبی تر
بهار می چکد از تار و پود دستانت
نگاه زرد خزان شد دخیل احسانت
غروب رو به تو امن یجیب می خواند
بهشت چیده فقط یک گل از گلستانت
صدای پای تو بانو، گذشت از قم هم
به پایبوسی عشق آمدند مردم هم
زلال و پاکی و معصومه ای که در غربت (قربت)
نشسته ضامن آهو، امام هشتم هم
شبیه زمزم از آب حرم نمک گیرم
و از نگاه تو اذن دخول می گیرم
شبیه شعله ی شمعم که در دل طوفان
به دست های تو دل بسته ام نمی میرم.
#شعرا
#ائمه
@damghannameh
تقدیم به بانو حضرت معصومه (س)
کسی ز پنجه ی خورشید آفتابی تر
تبسمی، ز عقیق افق شرابی تر
نشسته گَرد قدم هات ای کریمه ی عشق
بر آسمان و شده رنگ آب، آبی تر
بهار می چکد از تار و پود دستانت
نگاه زرد خزان شد دخیل احسانت
غروب رو به تو امن یجیب می خواند
بهشت چیده فقط یک گل از گلستانت
صدای پای تو بانو، گذشت از قم هم
به پایبوسی عشق آمدند مردم هم
زلال و پاکی و معصومه ای که در غربت (قربت)
نشسته ضامن آهو، امام هشتم هم
شبیه زمزم از آب حرم نمک گیرم
و از نگاه تو اذن دخول می گیرم
شبیه شعله ی شمعم که در دل طوفان
به دست های تو دل بسته ام نمی میرم.
#شعرا
#ائمه
@damghannameh