Forwarded from بینام
_لباساتودربیارو روی مبل دراز بکش.
اول پاهام قفل کرده بود از ترس.اما الان بی اراده کارایی که میگفت انجام میدادم.
سمت مبل رفتمو روش دراز کشیدم.زیر پام نشست و دستشو سمت کمرم برد.
با قرار گیری دستش روی کش بالای تنها تیکه ایی که تنم بود ناخوداگاه به مچ دستش #چنگ زدم که در کمال آرامش مچ #دستمو گرفت و روی #شکمم گذاشتش.
_ دستت از اینجا تکون نمیخوره.
همون تیکه هم پایین کشیدو پایین مبل انداخت. به رون پام چنگ زد و از هم بازشون کرد....
https://tttttt.me/joinchat/o56bp0U9ZsplMzA8
https://tttttt.me/joinchat/o56bp0U9ZsplMzA8
حتما توی کانال زاپاس رمانمون جوین باشین☝️
اول پاهام قفل کرده بود از ترس.اما الان بی اراده کارایی که میگفت انجام میدادم.
سمت مبل رفتمو روش دراز کشیدم.زیر پام نشست و دستشو سمت کمرم برد.
با قرار گیری دستش روی کش بالای تنها تیکه ایی که تنم بود ناخوداگاه به مچ دستش #چنگ زدم که در کمال آرامش مچ #دستمو گرفت و روی #شکمم گذاشتش.
_ دستت از اینجا تکون نمیخوره.
همون تیکه هم پایین کشیدو پایین مبل انداخت. به رون پام چنگ زد و از هم بازشون کرد....
https://tttttt.me/joinchat/o56bp0U9ZsplMzA8
https://tttttt.me/joinchat/o56bp0U9ZsplMzA8
حتما توی کانال زاپاس رمانمون جوین باشین☝️