🍁چنــــــــار🙌
642 subscribers
10.1K photos
2.35K videos
86 files
1.92K links
روستا ریشه است...

ارتباط با ادمین ها جهت ارسال مطالب 👇👇


@Chenartlg

@aliYYp

@S_barati_110
Download Telegram
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾

#تاریخ_معاصر_روستا

#بخش_سوم

با سلام خدمت همه دوستان
در بخشهای قبلی به نکاتی از زندگی دوران ارباب رعیتی که دورانی بود پر از ظلم و ستم و معمولا این رعیت بود که بیشتر از همه مورد ستم قرار میگرفت اشاره کردیم
در بخش زیر به خاطره ای از آن دوران می پردازیم
به نقل از پدرم 👇👇
سلام خدمت هم ولایتی ها
شاید خیلی ها ندونن که ما از بچگی چون قلعه #چوگان زندگی کردیم خیلی از حوادث تلخ آن دوران را درک و با چشمان خود مشاهده کردیم ؛ به دلیل هم سن بودن و رابطه دوستی من با شهریار پسر اکبر میرزا بیشتر مواقع من در کنار انها حضور داشتم ضمن اینکه به دلیل حضور پدرم در قلعه ما اونجا زندگی میکردیم... که احتمالا همه در جریان میباشند

دقیقا خاطرم هست دو نفر بودن به نامهای سلطان محمد چناری و سعید چناری که همیشه با یدالله خان مشکل داشته و چون افراد شجاع و نترسی بودن معمولا با یدالله خان درگیر بودند البته بودن افرادیکه که گاهی با یدالله خان درگیر میشدن از جمله یکی از آنها هم مرحوم حاج حسین محمدی برزونی بود که در قسمت بعدی به خاطره ای از این مرحوم خواهیم پرداخت .... به هر حال
خوب خاطرم نیست که به چه دلیل اما یک بار یدالله خان سلطان محمد و سعید چناری رو میگیره
هر دوی اینها همیشه در حال جنگ با یدالله خان بودن اینها افرادی بودن که از یدالله خان نمی ترسیدن و همیشه باهاش مشکل داشتن اما یدالله خان هم به هر حال ارباب بود و کلی قدرت داشت
خلاصه یادمه اینها رو دستگیر کردن و یک طویله ای هم بود که برای زندانی و مجازات افرادی که حالا عملی بر خلاف میل ارباب مرتکب میشدند در ان طویله ان افراد را زندانی میکردن ؛
عوامل یدالله خان این دو نفر را دستگیر و در طویله زندانی میکنن ؛
خلاصه یه روز این دو نفر رو میارن و یه درخت توت بزرگ داخل قلعه و دقیقا جلوی حمام اربابی ما داشتیم که البته خشک شد ، اینها رو زیر اون درخت فلک میکنن و دست و پاهاشون رو میبندن ؛
یدالله خان دو نفر رو مامور کتک زدن اینها میکنه که بر حسب اتفاق یکی از اینها شد پدر من یعنی مرحوم حاج اسماعیل ؛ دقیقا خاطرم هست که ارباب به دست هر دو نفر چوبی داد و دستور داد تا کتک زدن رو شروع کنند ؛ پدرم چوب رو محکم بلند میکرد اما خیلی آرام چوب رو پایین میاورد و میزد روی پاهای این دو نفر
یدالله خان با مشاهده این صحنه به یک باره عصبانی شد و چوب رو از دست پدرم گرفت و ابتدا چند ضربه محکم به پاهای پدرم زد شروع کرد فریاد زدن که : اسماعیل یاد بگیر ( تکیه کلام یدالله خان هم پدر سوخته بود ) اینطوری میزنن ، چندین ضربه خودش اول میزنه و بعد چوب رو میده دست یکی دیگه که از آوردن نامش معذورم....🙏
خلاصه به قدری این بنده های خدا اون روز کتک خوردن که دیگه توان راه رفتن روی پاهاشون رو نداشتن و روی زانوهاشون حرکت میکردن
اما سعید چناری در همان حال و اون وضعیت ساکت نمیشد
که من دقیقا یادمه مرحوم سعید چناری اون لحظه
قرانی از جیب خود بیرون آورد و رو کرد به آسمون که ای خدا ای صاحب قران بین من امیر بختیار خودت حکم کن ؛ که یدالله خان از این حرکت سعید عصبانی میشه و خودش چوب رو میگره و چندین ضربه به پای سعید میزنه ؛ که این بار پدر بزرگم چوب رو از دست یدالله خان میگیره و میگه : آقا نزن ؛ این بیجاره پاش شکست دیگه کافیه که یدالله خان بی خیال میشه ؛ اما سعید باز ساکت نشده و دوباره رو میکنه به سمت یدالله خان و میگه امیر من هیچ ترسی از تو ندارم و من فقط از خدا میترسم من مقابل ظلم تو می ایستم و خودم رو فدای چناریها میکنم ؛ که یدالله خان در جواب با یه فحش بهش میگه خودتو فدا کن چون پدرت هم فدای چناریها شد .....

من دقیقا این جملات رو که اون دوره بین اینها رد و بدل میشد رو هیچ وقت فراموش نکردم....
به هر حال این غائله هم اینجا تموم میشه و اون دو نفر رو راهی چنار میکنن ...
اینم یک گوشه از ظلم های ارباب بود که من با چشم خودم شاهد این اتفاق بودم ...
امیدوارم که براتون جالب بوده باشه

@borzania

🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾

پی نوشت اَدْمـــین👇

دست مریزاد به اقای احمدی بابت این قلم توانا، با ارزوی توفیق بیشتر برای ایشون🌹
با توجه به واکنش های خوب شماعزیزان معلومه که خوشبختانه این قبیل دستنوشته ها طرفداران زیادی پیداکرده از بین همراهان کانال وخیلیها دوست دارند از گذشته و اصل و نسب خودشون و زادگاهشون و اتفاقاتی که دراون دوران رخ داده مطلع باشن!

اگر از بین شما همراهان عزیز دوستانی هستند که خاطراتی بکرو شنیدنی از بزرگان چناری دارن، یا خاطرات جذابی که از قول پدربزرگ ها و پدرها هست درارتباط با هرموردی در چنار،میتونن برای ما ارسال کنند تا به اشتراک بگذاریم،حتی درصورت تمایل میتونید وویس بفرستید و خاطره ها رو نقل کنید، ما جمع آوری میکنیم و به نوشتاردرج میکنیم.

سپاس از همراهی و همکاری شما

@chenaariha