کپشن خـــاص
64.5K subscribers
7.59K photos
15.1K videos
27 files
464 links
تعرفه تبلیغات👇👇

@ads_Captionkhas
Download Telegram
✿ کپشن خاص ✿

حالا نه
آنوقتی که دلت تنگ است و
کسی نیست پایِ حرفهایت بنشیند
و از بغضت گریه کند یادِ من می‌افتی...
امروز نه
آنشبی که دلت دیوانگی میخواهد و
کسی را پیدا نمیکنی که تا صبح پا به
پایت خیابان را گز کند و وسطِ زمستان
با گلویِ گرفته کنارت بستنی بخورد
یادِ من می افتی...
به همین زودی نه
تویِ سالهایِ دور،
وقتی زل میزنی به قاب عکست و
هر چه بیشتر میگردی کمتر ردِ
خوشبختی را تویِ چشمهایت پیدا میکنی
یادِ من می افتی...
این روزا که دورت تا دلت بخواهد
شلوغ است که نه
آنوقتی که دست دراز میکنی و
گرمی دستی را حس نمیکنی
که سرانگشتان کسی
خیسی گونه هایت را لمس نمیکند
یاد من می افتی؛
یادِ کسی که غمت غمش بود،
یادِ کسی که شانه به شانه ات تا
ته دنیا هم می آمد،
یادِ کسی که دلیلِ تمام
خوشی و خوشبختی هایت بود...
حالا نه
یک روز ولی یاد منی می‌افتی که
همیشه کنارت بودم
حتی وقت‌هایی که
هیچکسی نمیخواست که باشد...

#فاطمه_جوادی
@CaptionKhaas
توی حیاط خانه‌شان بود...
اولین بوسه‌ام را میگویم.
بعد از آن بارها بوسیده شدم،
توی جاهایی عاشقانه‌تر و زیباتر،
ولی ضربان قلبم توی حیاط آن خانه،
دیگر تکرار نشد...
توی حیاط ایستاده بودم،
رفته بود از توی خانه چیزی بیاورد،
صدای در آمده بود و من
برگشته بودم سمت در،
رو که برگرداندم به سمتِ راهی که از آن رفته بود،
گرمی نفس‌هایش را حس کردم
و قلبی که تا آن روز آنقدر تند نزده بود...
رو به روی برج ایفل،
توی یک هتل پنج ستاره،
اصلا توی خود بهشت،
با زیباترین و بهترین مرد و زن دنیا،
فرقی نمی‌کند...
مهم ضربان قلبت است که
یک بار تندتر از همیشه میزند،
فقط یکبار...
حتی شده توی حیاطِ یک خانه قدیمی...


#فاطمه_جوادی
✿ کپشن خاص ✿

توی حیاط خانه‌اشان بود...
اولین بوسه‌ام را میگویم؛
بعد از آن
بارها بوسیده شدم،
توی جاهایی
عاشقانه‌تر و زیباتر،
ولی ضربان قلبم
توی حیاط آن خانه...
دیگر تکرار نشد.
توی حیاط ایستاده بودم،
رفته بود از توی خانه
چیزی بیاورد،
صدای در آمده بود
و من برگشته بودم سمت در،
رو که برگرداندم
به سمتِ راهی که از آن رفته بود،
گرمی نفس‌هایش را
حس کردم...
و قلبی که
تا آن روز
آنقدر تند نزده بود...
رو به روی برج ایفل،
توی یک هتل پنج ستاره،
اصلا توی خود بهشت،
با زیباترین و
بهترین مرد و زن دنیا،
فرقی نمیکند...
مهم ضربان قلبت است
که یک بار
تندتر از همیشه میزند،
فقط یکبار...
حتی شده
توی حیاطِ
یک
خانه قدیمی

#فاطمه_جوادی

@CaptionKhaas
👍1
✿ کپشن خاص ✿

حالا نه
آنوقتی که دلت تنگ است
و کسی نیست پایِ حرفهایت بنشیند
و از بغضت گریه کند
یادِ من می افتی...
امروز نه
آنشبی که دلت دیوانگی میخواهد
و کسی را پیدا نمیکنی که تا صبح
پا به پایت خیابان را گز کند و وسطِ
زمستان با گلویِ گرفته کنارت بستنی بخورد
یادِ من می افتی...
به همین زودی نه
تویِ سالهایِ دور ،
وقتی زل میزنی به قاب عکست
و هر چه بیشتر میگردی کمتر ردِ خوشبختی را
تویِ چشمهایت پیدا میکنی
یادِ من می افتی...
این روزا که دورت
تا دلت بخواهد شلوغ است که نه
آنوقتی که دست دراز میکنی
و گرمی دستی را حس نمیکنی
که سرانگشتان کسی
خیسی گونه هایت را لمس نمیکند
یاد من می افتی؛
یادِ کسی که غمت غمش بود،
یادِ کسی که
شانه به شانه ات تا ته دنیا هم می آمد،
یادِ کسی که دلیلِ تمام خوشی و
خوشبختی هایت بود...
حالا نه
یک روز ولی
یاد منی می افتی که همیشه
کنارت بودم
حتی وقتهایی که
هیچکسی نمیخواست که باشد ...

#فاطمه_جوادی
@CaptionKhaas
✿ کپشن خاص ✿

عادی میشه،عادت میکنی،
به همه چیز ؛
به نبودنا،
عوض شدنا،
جایِ خالیا،
نخندیدنا،نخوابیدنا...
ولی مهم اینه چه جور عادت میکنی...
عادت میکنی بعد از هزار باری که صداش زدی و بعد یادت افتاده که دیگه نیست تا جوابتو بده...
عادت میکنی بعد از دوستت دارمی که گفتی و بغض کردی از اینکه از لباش دوستت دارم در نیومده مثلِ قبل...
عادت میکنی به صندلی خالی رو به روت، به شب بخیر نشنیدن، به فاصله بین انگشتات که خالیه...
عادت میکنی به درد کردنِ خنده هات، به یادِ حرفاش افتادن وسطِ گریه و کشیده شدنِ لبات و بیشتر شدنِ اشکات...
عادت میکنی به تا صبح زل زدن به سقف و مرور کردنِ همه چیز از اول و نفهمیدن اینکه چیشد که تهش اینجور شد...
عادت میکنیم، ولی به چه قیمتی؟

#فاطمه_جوادی
@CaptionKhaas
✿ کپشن خاص ✿

دستهایِ من را که ببینی
میفهمی من دیگر ناامید شدم از دوست داشته شدن
دستهای بی سرخی و سیاهیم که چفتِ هیچ دستانی نخواهد بود
دستمال های مچاله شده با سیاهی را که تویِ جیب هایم ببینی
میفهمی من از پاک شدن اشکهایم با دستانِ داغِ و امنِ کسی ناامیدم
از آنقدر خودم بودن با کسی که تنهایی هایم را بی هراس رویِ دوشش بگذارم
به چشم هایم که نگاه کنی
تا چشم کار میکند کِدری میبینی
عوض برقِ دوست داشتن یا دوست داشته شدن.
آدم از یک جا به بعد
اعضای بدنش خسته از هر چیز بودن را جیغ میزنند
پاهایش نخواستن برای هم قدم شدن با کسی
لبهایِ صورتی کمرنگ مایل به سفیدش
بی میل بودن به بوسیدن و بوسیده شدن
آغوشش زار زدن و گشاد و تنگ بودن برایِ قد و قواره ی هر آغوشی.
میدانی
من با تمامِ قوا و اعضا و هرچه کلمه توی دنیا هست و هرچه واژه بعدا به لغت نامه اضافه خواهد شد
یک چیز را فریاد میزنم:
من از دوست داشته شدن ناامیدم
از دوست داشتن دلگیر
و از
هرچیزی که سه حرفی عشق را
تویِ خودش جا داده
بیزار...

#فاطمه_جوادی
@CaptionKhaas
حذف کردن آدمها
نه دردناک است نه ترسناک!
فقط کافیست چشمانت را ببندی،
تک تک لحظات بدی که با حضورشان رقم زدند را یادت بیاوری...
فقط کافیست دست بکشی به سمت چپ سینه ات و از درد زخم هایی که به قلبت زدند صورتت مچاله شود...
فقط کافیست یاد روزها و شبهایی بیفتی که اشک مهمان صورتت بود و دلیلش فقط همان آدم بود و بس...
فقط کافیست یاد مهربانی هایی که جوابش شد دل شکستن و پشیمانی بیفتی...
حذف کردن آدمها نه دردناک است نه ترسناک،
فقط کمی دل و جرات میخواهد
و یک حافظه قوی...

#فاطمه_جوادی

@Captionkhaas
👍2
✿ کپشن خاص ✿

به نظرم مهم نیست چقدر دوستش داشته باشی و چه کارایی بکنی برای بودنش و موندنش...
مهم اینه اون این دوست داشتنو و این تلاشارو بخواد ببینه یا نه...
اگه بخواد ببینه که هیچی،ولی اگه نخواد تو از عشقش به کوه و بیابونم بزنی عین خیالش نیست...
یعنی تو،تو دنیاش جایی نداری که کارات مهم باشه براش...
خوبیش اینه که یه وقتی برمیگرده به پشت سرش نگاه میکنه و میگه دیدی؟؟؟
فلانی واقعا دوستم داشتا،از اون به بعد خودشو میزنه به آب و آتیش که همه چی بشه مثل قبلا...
بدیش اینه که،یه وقتی برمیگرده که هیچی مثل قبل نیست
نه حسِ تو،نه هیچ چیز دیگه...

#فاطمه_جوادی

@Captionkhaas
توضیح میدهی
و من میدانم که توجیه است..
آدم
وقتی میداند کارش اشتباه است ،
شروع میکند به بهانه تراشی
به خوب جلوه دادن غلطش ؛
آدم وقتی برایِ خوشبختی
خودش میرود ،
کم بودن لیاقتش را بهانه میکند
و دلیل میتراشد که قدِ من آنقدر بلند نیست که به آرزوهایت برسد !
دوباره برمیگردی
به جایی که بودی
و من میدانم
چیزِ تمام شده ،
همان وقت که حرف تمام شدنش تویِ
سرت جمله بندی شده ،
تمام شده و تمام!!
بعد از رفتنت دوباره برمیگردی
سرِ خطِ همه چیز
و اینبار جمله تویِ سرت شکل نگرفته
من نقطه میگذارم ته هر جمله و قصه و توضیحی که برسد به دوباره ما شدنمان.
نه توضیح ،
رفتن و نماندن ها را توجیه میکند ؛
نه دوباره برگشتن ها ،
قصه یِ تمام شده را شروع ،
و نه هیچ چیز ،
زخمِ رویِ تن،
جا مانده را ترمیم...

#فاطمه_جوادی

@Captionkhaas
آخر قصه ما اینجا نبود...
آخر قصه ما باید اونجایی میشد که سه تایی نشسته باشیم رو یه کاناپه
سر من رو شونه هات بود و دستت بندِ موهام و دستم تو دستِ یه کوچولو که وسطمون داره وول میخوره...
آخر قصه ما باید اونجایی میشد که روزا من کیفتو میدادم دستت و بوسه میکاشتم رو گونه ت،
اونجایی که صدات میپیچه تو خونه وقتی آهنگ میخونی و صدایِ خنده هام پر میکنه همه جارو وقتی سرتو میکنی تو موهام...
آخر قصه ما باید اونجایی میشد که شب آروم بگیرم تو امنِ شونه هات و نفس بکشم نعمتِ بودنتو...
آخر قصه ما باید میشد صدایِ گریه یه بچه که چشماش شبیه توئه و اسمش همونه که من گفتم...
آخر قصه ما باید اونجایی میشد که ردِ لبام حک شده باشه رو چشمای خندونت و بهشت وقتی باشه که دستتو دور کمرم گره میکنی و همه چی خلاصه میشه تو حصارِ تنت..
آخرِ قصه ما واقعی کردنِ رویاهامون بود
یه سقف مشترک که بویِ بوسه های وقت و بی وقتِ مردش و بویِ غذای ته گرفته زنش که کل حواسش پی بوسه های مردش هستو بده...
ولی تو؛
ولی تو یه نقطه گذاشتی ته قصه یِ ناتمومِ ما،
نقطه ای که قصه رو که هیچ
من و آرزوهامم تموم کرد...

#فاطمه_جوادی
@CaptionKhaas
👍1
💭
همانجا که تمام میشود
باید تمام کرد
رابطه تمام شده را...
ادامه که بدهی
تلخیِ نخواسته شدن‌ها
آنقدر زیر زبانت میرود
که فراموش میکنی
روزی
طعمِ روزهایت
شیرینی بوسه‌هایش بوده...

#فاطمه_جوادی
@CaptionKhaas
👍9
بچه تر که بودم و با مامان خرید میرفتم،
وقتی یه چیزی میخریدم،
مامان میگفت دیگه به ویترینا نگاه نکن،
فقط حواست و نگاهت به اونی باشه که تو دستته
اونی که انتخابش کردی،
چون انتخاب خودته،
خوب و بد انتخابت بوده پس باید به انتخابِ خودت احترام بذاری،
نه که تا چشمت خورد به یه چیز بهتر پشیمون شی از انتخاب قبلیت...
ولی من که دست تو دستِ دخترم برم خرید بهش میگم،
اول خوب نگاه کن دور و برتو،
بعد انتخاب کن...
یه چیزی رو انتخاب کن که حتی اگه هزار تا چیز بهترم دیدی باز اون به نظرت از همه بهتر بیاد،
نمیتونی بعد انتخاب کردنش جلوی چشماتو بگیری که نبینی چیزای بهترو
ولی میتونی یه چیزو انتخاب کنی
که چشمات نخواد بهتر از اونو ببینه حتی....

#فاطمه_جوادی
@Captionkhaas
👍37👏62
Forwarded from کپشن خـــاص (🌿ROYA🌸)
✿ کپشن خاص ✿

ما "دخترها" هیچوقت برایِ رسیدن به آرزوهایمان منتظر کسی نبودیم،
هیچوقت خودمان باورمان نشده جنس دومیم ضعیفیم،
هیچوقت نتوانستیم خودمان را قانع کنیم بخاطرِ نگاهِ کسی تویِ خیابان بلند نخندیم،
لباس های رنگی نپوشیم
آزادانه و با شوق رویِ جدول راه نرویم.
ما "دخترها" تا دلتان بخواهد چیزهایی که حقمان بوده را نداشتیم
به اسمِ "دختر" بودن کارهایی که دوست داشتیم را نکردیم
و برایِ چیزی به نام آبرو خیلی دخترانگی ها نکردیم؛
ولی هنوز
دلمان خوش است
به گل هایِ رویِ لباسمان،
به رنگِ چشمهایمان که آفتاب روشنترش میکند،
به خنده هایِ از ته دلمان وسطِ خیابان،
به قرمزی رویِ دستهایمان،
ما هنوز دلمان خوش است به خیلی چیزهایِ کوچک
چیزهای کوچکی که سهم ماست و کسی نمیتواند از ما دریغش کند...
ما دلخوشیم به اینکه تنها هم میتوانیم آرزوهایمان را لمس کنیم
و
خودمان باورمان شده محکمیم و به وقتش معنایِ مسلّمِ تکیه گاهیم
که ظریفِ شانه هایمان میتواند آرامش مطلق باشد...
ما هنوز دلمان خوش است
که میانِ اینهمه دلیل برایِ دوست نداشتنِ خودمان
هنوز افتخارمان
همین "دختر" بودنمان است...
#فاطمه_جوادی
#روز_دختر_مبارکتون_باشه🌸🌸🌸

@CaptionKhaas
👍2110👏1
.
اون وقتایی که اَخمات تو همه
اون وقتایی که کارات تو هم گره میخوره و با عصبانیت دست میکنی لایِ موهات
اون وقتایی که تو ترافیکی و زیرِ لب به همه بد و بیراه میگی
اون وقتایی که صدات از گلودرد گرفته
اون وقتایی که از خستگی با لباسِ بیرون رو تخت میخوابی
اون وقتایی که ته ریشت از بی حوصلگی شده ریش
اون وقتایی که آستین اَمن چهارخونه هات مرتب تا نشده
اون وقتا که لبت به قربون صدقه باز نمیشه
اون وقتایی که هیچ دلی از نگاهت نمی لرزه
و
قند تو دلِ کسی آب نمی کنه قد و بالات..
بدون یکی هست که،
پایِ عصبانیتات،
پایِ زیرِ لب حرف زدنات،
پایِ ناخوشیات،
پایِ خستگیات و پایِ تمومِ بی حوصلگیات
تموم قد وایساده... .


#فاطمه_جوادی
@Captionkhaas
10👍8
✿ کپشن خاص ✿

ما زود رسیدیم به تهش.
یعنی اون خواست که زود برسیم
وگرنه من هنوز کلی جای نرفته باهاش داشتم،
کلی آهنگ که براش نفرستاده بودم،
گوشیم پر بود از شعرایی که گفته بودم براش و وقت نشده بود بفرستم
و بگم ببین اینا فقط بازی با کلمه نیستا اینا حرفای دلمه...
دوربینم هنوز پر نشده بود از عکسایی که موقع حواس پرتی ازش گرفته باشم،
قلبم پر بود از حسایِ خوبی که باید باهاش تجربه میکردم،
و رو زبونم مونده بود هزار تا دوستت دارمی که باید بهش میگفتم...
ما زود رسیدیم تهش.

هنوز نخورده بودیم قهوه تو کافه ای که من دوست داشتم،
هنوز اونجور که دلم میخواست بغلش نکرده بودم،
هنوز لبام نخورده بود به صورتش،
هنوز اونقدر که بس باشه برای بقیه عمرم عطر تنشو نفس نکشیده بودم،
هنوز دستام نرقصیده بود لای اون موهاش، هنوز باهم نخونده بودیم رومئو ژولیتو،
وقت نشده بود بهم بگه چشمات اذیتت نمیکنه و من که قند توی دلم آب شده از جمله بعدیش،
ابرو بندازم بالا و اون آروم زیر گوشم بگه ولی پدر منو درآورده...
ما زود رسیدیم به تهش.
من تازه اولاش بودم،
اولای عاشقی،اولای حالِ خوب و حسِ ناب.
اولایِ زندگی کردن باهاش،
واقعا زنده بودن و زندگی کردن باهاش. ولی اون زود رسید به تهش،
به تهِ خواستن من،
به ته حال خوب با من،
به ته حسای ناب کنار من...
آخ که من همیشه متنفرم از تهِ همه چی...
از ته شیرین و فرهاد که اونجوری تموم شد بگیر تا ته خیارای بچگی که تلخ بود و ته خواستنش...
💙🙂
| #فاطمه_جوادی |


@CaptionKhaas
👍17👏41
مثلِ وقتهایی که بعد از چند ماه
دنبال آهنگی گشتن
توی تاکسی مى شنویش..
مثل وقتهایی که
کل خانه را زیر و رو میکنی برای
پیدا کردن چیزی
و شش ماه بعد زیر تخت
پیدایش میکنی..
مثلِ پوتینی که آخر زمستان حراج
میخورد
مثلِ لباسی که تازه
اندازه ات شده و دیگر مدلش
دلت را نمیلرزاند..
مثلِ سفری که پنج سال قبل
آرزویش را داشتی و حالا سهمت
شده
مثلِ کفشِ قرمزی که
پنج سال پیش دوستش داشتی
و حالا خاک میخورد بالای کمدت
مثلِ وقتی
ساعت ۳ صبح هوایِ دربند به
سرت میزند
و شش صبح که راهی شدی لبخند
هم روی لبت نداری...
مثلِ عکسی که برای پیدا کردنش
کل آلبوم ها را ورق زدی
و وقتی از سرت هوای دیدنش افتاد
لای کتاب پیدایش میکنی..

دوست داشتن های از دهن افتاده
دیدن هایِ خیلی دیر
برگشتن های بی موقع..
دردی دوا نمیکند!!
حسرت آن روزهایت را جبران نمیکند
و تو را به آن روزهایی که
اتفاق افتادنشان معجزه زندگیت بود برنمیگردانند..
فقط تمام زندگیت را پر از
این سوال میکند:
چرا همان موقع نه، چرا حالا..

#فاطمه_جوادی
@CaptionKhaas
👍449
✿ کپشن خاص ✿

ما "دخترها" هیچوقت برایِ رسیدن به آرزوهایمان منتظر کسی نبودیم،
هیچوقت خودمان باورمان نشده جنس دومیم ضعیفیم،
هیچوقت نتوانستیم خودمان را قانع کنیم بخاطرِ نگاهِ کسی تویِ خیابان بلند نخندیم،
لباس های رنگی نپوشیم
آزادانه و با شوق رویِ جدول راه نرویم.
ما "دخترها" تا دلتان بخواهد چیزهایی که حقمان بوده را نداشتیم
به اسمِ "دختر" بودن کارهایی که دوست داشتیم را نکردیم
و برایِ چیزی به نام آبرو خیلی دخترانگی ها نکردیم؛
ولی هنوز
دلمان خوش است
به گل هایِ رویِ لباسمان،
به رنگِ چشمهایمان که آفتاب روشنترش میکند،
به خنده هایِ از ته دلمان وسطِ خیابان،
به قرمزی رویِ دستهایمان،
ما هنوز دلمان خوش است به خیلی چیزهایِ کوچک
چیزهای کوچکی که سهم ماست و کسی نمیتواند از ما دریغش کند...
ما دلخوشیم به اینکه تنها هم میتوانیم آرزوهایمان را لمس کنیم
و
خودمان باورمان شده محکمیم و به وقتش معنایِ مسلّمِ تکیه گاهیم
که ظریفِ شانه هایمان میتواند آرامش مطلق باشد...
ما هنوز دلمان خوش است
که میانِ اینهمه دلیل برایِ دوست نداشتنِ خودمان
هنوز افتخارمان
همین "دختر" بودنمان است...
#فاطمه_جوادی
#روز_دختر_مبارکتون_باشه🌸🌸🌸

@CaptionKhaas
31👍9🕊2💋2
مثلِ وقتهایی که بعد از چند ماه
دنبال آهنگی گشتن
توی تاکسی مى شنویش..
مثل وقتهایی که
کل خانه را زیر و رو میکنی برای
پیدا کردن چیزی
و شش ماه بعد زیر تخت
پیدایش میکنی..
مثلِ پوتینی که آخر زمستان حراج
میخورد
مثلِ لباسی که تازه
اندازه ات شده و دیگر مدلش
دلت را نمیلرزاند..
مثلِ سفری که پنج سال قبل
آرزویش را داشتی و حالا سهمت
شده
مثلِ کفشِ قرمزی که
پنج سال پیش دوستش داشتی
و حالا خاک میخورد بالای کمدت
مثلِ وقتی
ساعت ۳ صبح هوایِ دربند به
سرت میزند
و شش صبح که راهی شدی لبخند
هم روی لبت نداری...
مثلِ عکسی که برای پیدا کردنش
کل آلبوم ها را ورق زدی
و وقتی از سرت هوای دیدنش افتاد
لای کتاب پیدایش میکنی..

دوست داشتن های از دهن افتاده
دیدن هایِ خیلی دیر
برگشتن های بی موقع..
دردی دوا نمیکند!!
حسرت آن روزهایت را جبران نمیکند
و تو را به آن روزهایی که
اتفاق افتادنشان معجزه زندگیت بود برنمیگردانند..
فقط تمام زندگیت را پر از
این سوال میکند:
چرا همان موقع نه، چرا حالا..

#فاطمه_جوادی
@CaptionKhaas
👍273💯2
🧡🤍
آدمی با بهانه‌های کوچک است
که زنده می‌ماند!
عطری،
پیراهنی،
امید برگشتنی؛
دوباره دوستت دارم شنیدنی
چیزی ...


#فاطمه_جوادی


@captionkhaas
👍27💔8❤‍🔥3👌2
مثلِ وقتهایی که بعد از چند ماه
دنبال آهنگی گشتن
توی تاکسی مى شنویش..
مثل وقتهایی که
کل خانه را زیر و رو میکنی برای
پیدا کردن چیزی
و شش ماه بعد زیر تخت
پیدایش میکنی..
مثلِ پوتینی که آخر زمستان حراج
میخورد
مثلِ لباسی که تازه
اندازه ات شده و دیگر مدلش
دلت را نمیلرزاند..
مثلِ سفری که پنج سال قبل
آرزویش را داشتی و حالا سهمت
شده
مثلِ کفشِ قرمزی که
پنج سال پیش دوستش داشتی
و حالا خاک میخورد بالای کمدت
مثلِ وقتی
ساعت ۳ صبح هوایِ دربند به
سرت میزند
و شش صبح که راهی شدی لبخند
هم روی لبت نداری...
مثلِ عکسی که برای پیدا کردنش
کل آلبوم ها را ورق زدی
و وقتی از سرت هوای دیدنش افتاد
لای کتاب پیدایش میکنی..

دوست داشتن های از دهن افتاده
دیدن هایِ خیلی دیر
برگشتن های بی موقع..
دردی دوا نمیکند!!
حسرت آن روزهایت را جبران نمیکند
و تو را به آن روزهایی که
اتفاق افتادنشان معجزه زندگیت بود برنمیگردانند..
فقط تمام زندگیت را پر از
این سوال میکند:
چرا همان موقع نه، چرا حالا..

#فاطمه_جوادی

@CaptionKhaas
👌20💔15👍3❤‍🔥1🥰1