درخت کریسمس و تاثیر آن بر کودکان
#یادداشت_مهمان
#سارا_بوربور
دکترای علوم کامپیوتر، دنور، کلرادو
https://tttttt.me/K1inUSAmedia/281
در اواخر ماه دسامبر، همزمان با کریسمس، همه جا پر میشه از درختهای تزئین شدهی کریسمس. علاوه بر خیابانها، مغازهها هم کالاهای زیادی در این خصوص میفروشند. کارتونهای زیادی هم در این رابطه ساخته شده که در کنار اسباببازیها، کریسمس رو تبلیغ میکنند.
با چند نفر از دوستانم که فرزندانی هم سن و سال فرزندان من دارند، در خصوص تاثیر تبلیغات کریسمس بر بچهها صحبت میکردم. همه ناراحت بودند از اینکه ما جایگزینی برای کریسمس نداریم و این باعث ایجاد دردسر برای آنها میشه.
دوستم میگفت دخترهاش که کوچکتر بودند، همزمان با کریسمس، با اصرار درخت کریسمس میخواستند و وقتی مامانشون گفته اون مال مسیحیهاست گفتند ما هم میخوایم مسیخی! بشیم. یعنی حتی نمیتونستند کلمهی «مسیحی» رو درست تلفظ کنند، ولی دلشون درخت کریسمس میخواست.
دوست دیگرم هم میگفت دختر سه سالهاش اینقدر اصرار کرده که نهایتاً مجبور شده یک روز به خونهی همسایه ببردش تا دخترش بتونه درخت کریسمس ببینه.
صد البته در دنیای امروز کریسمس نمادی از حضرت عیسی علیهالسلام نیست ولی از این نماد استفادهی زیادی در جهت ترویج فرهنگ غربی و فروش کالاهاشون انجام میگیره. البته نمیشه منکر زیبایی شهر در ایام کریسمس شد. به عبارت دیگه، هم این نماد زیباست و هم تبلیغات زیادی برای ترویجش انجام میگیره. خب در این شرایط بدیهی هست که تاثیر زیادی بر بچهها هم میگذاره.
داشتم فکر میکردم کاش ما هم برای اعیاد بزرگمون مثل عید غدیر یا ولادت امام زمان یک نماد درست میکردیم و اون ایام همه جای شهر رو از اون پر میکردیم تا برای بچههامون هم باعث شادی بشه و هم تو ذهنشون این مناسبتها نهادینه بشه.
مشاهدات و روزنوشتههای دانشجویان مسلمان ایرانی🇮🇷 از امریکا🇺🇸
@K1inUSA
به ما بپیوندید: https://tttttt.me/joinchat/AAAAADwnejmuoSjHfYDniw
@bultannews
#یادداشت_مهمان
#سارا_بوربور
دکترای علوم کامپیوتر، دنور، کلرادو
https://tttttt.me/K1inUSAmedia/281
در اواخر ماه دسامبر، همزمان با کریسمس، همه جا پر میشه از درختهای تزئین شدهی کریسمس. علاوه بر خیابانها، مغازهها هم کالاهای زیادی در این خصوص میفروشند. کارتونهای زیادی هم در این رابطه ساخته شده که در کنار اسباببازیها، کریسمس رو تبلیغ میکنند.
با چند نفر از دوستانم که فرزندانی هم سن و سال فرزندان من دارند، در خصوص تاثیر تبلیغات کریسمس بر بچهها صحبت میکردم. همه ناراحت بودند از اینکه ما جایگزینی برای کریسمس نداریم و این باعث ایجاد دردسر برای آنها میشه.
دوستم میگفت دخترهاش که کوچکتر بودند، همزمان با کریسمس، با اصرار درخت کریسمس میخواستند و وقتی مامانشون گفته اون مال مسیحیهاست گفتند ما هم میخوایم مسیخی! بشیم. یعنی حتی نمیتونستند کلمهی «مسیحی» رو درست تلفظ کنند، ولی دلشون درخت کریسمس میخواست.
دوست دیگرم هم میگفت دختر سه سالهاش اینقدر اصرار کرده که نهایتاً مجبور شده یک روز به خونهی همسایه ببردش تا دخترش بتونه درخت کریسمس ببینه.
صد البته در دنیای امروز کریسمس نمادی از حضرت عیسی علیهالسلام نیست ولی از این نماد استفادهی زیادی در جهت ترویج فرهنگ غربی و فروش کالاهاشون انجام میگیره. البته نمیشه منکر زیبایی شهر در ایام کریسمس شد. به عبارت دیگه، هم این نماد زیباست و هم تبلیغات زیادی برای ترویجش انجام میگیره. خب در این شرایط بدیهی هست که تاثیر زیادی بر بچهها هم میگذاره.
داشتم فکر میکردم کاش ما هم برای اعیاد بزرگمون مثل عید غدیر یا ولادت امام زمان یک نماد درست میکردیم و اون ایام همه جای شهر رو از اون پر میکردیم تا برای بچههامون هم باعث شادی بشه و هم تو ذهنشون این مناسبتها نهادینه بشه.
مشاهدات و روزنوشتههای دانشجویان مسلمان ایرانی🇮🇷 از امریکا🇺🇸
@K1inUSA
به ما بپیوندید: https://tttttt.me/joinchat/AAAAADwnejmuoSjHfYDniw
@bultannews
جانم فدای ایران
یک خانمِ هموطنِ دلنگران، ساکن آمریکا
#یادداشت_مهمان
یکی از اساتید قدیمی و سن و سالدار ایرانی هست که شاید نامش برای خیلی از دوستان آشنا باشد. من به اسم و رسم این بزرگوار کاری ندارم، فقط همین بس که از فعالان قدیمی آزادیخواهی در ایران بودند که از نظر منش مذهبی و باورهای دینی با جریان حاکم بر ایران زاویه دارند. ایشان هنوز هم علیرغم سالها زندگی و عملکرد آکادمیک در خاک آمریکا، عشق ایران در صحبتها و نگاههایش غیرقابلکتمان است و سالی چندین نوبت به ایران سفر میکند و تا جاییکه بتواند خدمت هموطن میکنند.
من این بزرگوار را در روزهای اول مهاجرتم به اینجا ملاقات کردم. لبخند معناداری به حجابم زد و گفت: "حالا من باید به تو دست بدم یا نه؟!" و خندید. من هم به چهرهی سالخورده و نگاه مهربانش خیره شدم و با خنده گفتم: "امر، امر شماست استاد، هرجور شما امر کنید، من شاگردی میکنم!" گفتن ندارد که ایشان دستشان را پیش نیاوردند و به عقیدهی من احترام گذاشتند و ذرهای خلل هم در روابطمان ایجاد نشد.
اینهایی که گفتم همه مقدمه بود برای اینکه بگویم این بزرگوار در همان نشست دوستانهای که با هم داشتیم، اولین و بیشترین موضوعی را که برای بحث انتخاب کرد "سردار سلیمانی" بود. از من و همسرم میپرسید که به عنوان آدمهایی که تازه از ایران آمدهایم، نگاه مردم به این "قهرمان ملی" را چطور ارزیابی میکنیم. در تکتک کلمات و جملاتش احترام نسبت به این به قول خودش "قهرمان ملی" موج میزد و خوشحال بود که بالاخره بعد از سالها، ایران یک "قهرمان" دوباره پیدا کردهاست.
من در آن جلسه و بعد از آن، خیلی زیاد به این حقیقت فکر کردم که حس "میهنپرستی" و "غرور ملی" چیزی نیست که با زاویهداشتن با دین حاکم بر یک جامعه تحتالشعاع قرار بگیرد. غیرت نسبت به تمامیت ارضی ایران و عشق به هموطن چیزی بود که واضحاً در گفتار و کردار این مرد بزرگ قابل مشاهده بود. مردی که تعصب دینگریزی در او، باعث نشدهبود برای ایران بد بخواهد یا بیرحمانه چشمانتظار آشوب و جنگداخلی و خارجی مجددی باشد که شاید از درونش، حکومت سکولاری باب دل او بیرون بیاید!
امروز که از گوشهوکنار و از راه دور، فیلم شعارهای گاهوبیگاه مردم کلافهی کشورم را میبینم، یا وقتی در فضای مجازی، یا در محفلهای واقعی، اعتراض عوامانهی مردم را نسبت به جنگ سوریه و لبنان مینگرم، بیشتر از هر وقت دیگری به آن ملاقات و تاثیرش بر خودم فکر میکنم. انگار لقلقهی زبان مردم شده باشد که به جای خرج کردن پول کشور در سوریه و لبنان و عراق، بیایید به داد ملت برسید! نه به حرفی که میزنند فکر میکنند و نه به فلسفهای که پشت این جنگهاست.
من نه گرفتاری و فشار اقتصادیای که بر شانهی نحیف مردم سنگینی میکند را کتمان میکنم و نه راستش صرفاً رنگ و لعاب مذهب و مقدسات به جنگ سوریه زدن و غافل شدن از سایر ابعاد مهم این اقدام نظامی را در این اشتباه مردم بیتاثیر میدانم! ولی اگر علت و معلول و حواشی را کنار بگذاریم، به این نتیجه میرسیم که واقعیت یک چیز است و آن "قهرمان ملی" بودن "سردار سلیمانی" و "مدافعان حرم" است. اینکه بخواهیم با نگاه بابشدهی دین گریزی و دینستیزی، ارزش و اعتبار کار "مدافعان حرم" را، فقط به صرف پسوند "حرم" آن زیر سوال ببریم، نه تنها به دور از انصاف، که حتی به دور از عقل و درایت سیاسی است.
کمی از برداشتها و حرفهای عوامانه بیرون بیاییم و به دور از عقدهها و تعصبها، این گربهی خموده در نقشهی جغرافیا را به دید خریدار بنگریم. باور کنیم که آن روشنفکر مدعو به هیاهو و هرجومرج، لزوماً عاشق میهن و هموطن نیست. هیاهوی حواشی را کنار بگذاریم و ببینیم آیا غیر از این است که "مدافعان حرم" و "سردار سلیمانی" برای حفظ وجببهوجب این گربه است که خودشان را به آتش و خاک و خون زدهاند؟!
فهمیدن این حقیقت که ایران، در مرزی دورتر با دشمنی میجنگد که اگر این مرز را رد کند، به راحتی و بهچشمبرهمزدنی، ماشهی تفنگش را بر روی مرزهای ما باز میکند، انقدر سخت و سنگین است؟! حتی اگر از دین خستهایم، از ایران خسته نباشیم و حقایق را ببینیم که به قول سعدی بزرگوار ایرانزمین:
حقایق سرایی است آراسته
هوی و هوس گرد برخاسته
نبینی که جایی که برخاست گرد
نبیند نظر گرچه بیناست مرد
همه، مسئولان و مردم، مراقب این گردوخاکها باشیم...
مشاهدات و روزنوشتههای دانشجویان و دانشآموختگان مسلمان ایرانی🇮🇷 از امریکا🇺🇸
@bultannews
یک خانمِ هموطنِ دلنگران، ساکن آمریکا
#یادداشت_مهمان
یکی از اساتید قدیمی و سن و سالدار ایرانی هست که شاید نامش برای خیلی از دوستان آشنا باشد. من به اسم و رسم این بزرگوار کاری ندارم، فقط همین بس که از فعالان قدیمی آزادیخواهی در ایران بودند که از نظر منش مذهبی و باورهای دینی با جریان حاکم بر ایران زاویه دارند. ایشان هنوز هم علیرغم سالها زندگی و عملکرد آکادمیک در خاک آمریکا، عشق ایران در صحبتها و نگاههایش غیرقابلکتمان است و سالی چندین نوبت به ایران سفر میکند و تا جاییکه بتواند خدمت هموطن میکنند.
من این بزرگوار را در روزهای اول مهاجرتم به اینجا ملاقات کردم. لبخند معناداری به حجابم زد و گفت: "حالا من باید به تو دست بدم یا نه؟!" و خندید. من هم به چهرهی سالخورده و نگاه مهربانش خیره شدم و با خنده گفتم: "امر، امر شماست استاد، هرجور شما امر کنید، من شاگردی میکنم!" گفتن ندارد که ایشان دستشان را پیش نیاوردند و به عقیدهی من احترام گذاشتند و ذرهای خلل هم در روابطمان ایجاد نشد.
اینهایی که گفتم همه مقدمه بود برای اینکه بگویم این بزرگوار در همان نشست دوستانهای که با هم داشتیم، اولین و بیشترین موضوعی را که برای بحث انتخاب کرد "سردار سلیمانی" بود. از من و همسرم میپرسید که به عنوان آدمهایی که تازه از ایران آمدهایم، نگاه مردم به این "قهرمان ملی" را چطور ارزیابی میکنیم. در تکتک کلمات و جملاتش احترام نسبت به این به قول خودش "قهرمان ملی" موج میزد و خوشحال بود که بالاخره بعد از سالها، ایران یک "قهرمان" دوباره پیدا کردهاست.
من در آن جلسه و بعد از آن، خیلی زیاد به این حقیقت فکر کردم که حس "میهنپرستی" و "غرور ملی" چیزی نیست که با زاویهداشتن با دین حاکم بر یک جامعه تحتالشعاع قرار بگیرد. غیرت نسبت به تمامیت ارضی ایران و عشق به هموطن چیزی بود که واضحاً در گفتار و کردار این مرد بزرگ قابل مشاهده بود. مردی که تعصب دینگریزی در او، باعث نشدهبود برای ایران بد بخواهد یا بیرحمانه چشمانتظار آشوب و جنگداخلی و خارجی مجددی باشد که شاید از درونش، حکومت سکولاری باب دل او بیرون بیاید!
امروز که از گوشهوکنار و از راه دور، فیلم شعارهای گاهوبیگاه مردم کلافهی کشورم را میبینم، یا وقتی در فضای مجازی، یا در محفلهای واقعی، اعتراض عوامانهی مردم را نسبت به جنگ سوریه و لبنان مینگرم، بیشتر از هر وقت دیگری به آن ملاقات و تاثیرش بر خودم فکر میکنم. انگار لقلقهی زبان مردم شده باشد که به جای خرج کردن پول کشور در سوریه و لبنان و عراق، بیایید به داد ملت برسید! نه به حرفی که میزنند فکر میکنند و نه به فلسفهای که پشت این جنگهاست.
من نه گرفتاری و فشار اقتصادیای که بر شانهی نحیف مردم سنگینی میکند را کتمان میکنم و نه راستش صرفاً رنگ و لعاب مذهب و مقدسات به جنگ سوریه زدن و غافل شدن از سایر ابعاد مهم این اقدام نظامی را در این اشتباه مردم بیتاثیر میدانم! ولی اگر علت و معلول و حواشی را کنار بگذاریم، به این نتیجه میرسیم که واقعیت یک چیز است و آن "قهرمان ملی" بودن "سردار سلیمانی" و "مدافعان حرم" است. اینکه بخواهیم با نگاه بابشدهی دین گریزی و دینستیزی، ارزش و اعتبار کار "مدافعان حرم" را، فقط به صرف پسوند "حرم" آن زیر سوال ببریم، نه تنها به دور از انصاف، که حتی به دور از عقل و درایت سیاسی است.
کمی از برداشتها و حرفهای عوامانه بیرون بیاییم و به دور از عقدهها و تعصبها، این گربهی خموده در نقشهی جغرافیا را به دید خریدار بنگریم. باور کنیم که آن روشنفکر مدعو به هیاهو و هرجومرج، لزوماً عاشق میهن و هموطن نیست. هیاهوی حواشی را کنار بگذاریم و ببینیم آیا غیر از این است که "مدافعان حرم" و "سردار سلیمانی" برای حفظ وجببهوجب این گربه است که خودشان را به آتش و خاک و خون زدهاند؟!
فهمیدن این حقیقت که ایران، در مرزی دورتر با دشمنی میجنگد که اگر این مرز را رد کند، به راحتی و بهچشمبرهمزدنی، ماشهی تفنگش را بر روی مرزهای ما باز میکند، انقدر سخت و سنگین است؟! حتی اگر از دین خستهایم، از ایران خسته نباشیم و حقایق را ببینیم که به قول سعدی بزرگوار ایرانزمین:
حقایق سرایی است آراسته
هوی و هوس گرد برخاسته
نبینی که جایی که برخاست گرد
نبیند نظر گرچه بیناست مرد
همه، مسئولان و مردم، مراقب این گردوخاکها باشیم...
مشاهدات و روزنوشتههای دانشجویان و دانشآموختگان مسلمان ایرانی🇮🇷 از امریکا🇺🇸
@bultannews
درگیری با طرفداران بزدل پهلوی
#یادداشت_مهمان
#نوید_فتوحی
https://tttttt.me/K1inUSAmedia/312
امروز بعد از دیدن یک فراخوان فیسبوکی که "از تمامی سازمانها و مردمی که دلشان برای ایران و ایرانی میتپد با تمام دیدگاه ها" دعوت به تجمع در مقابل کاخ سفید کرده بود، با دوستم به محل تجمع رفتم. با خودم یک پرچم رسمی ایران بردم با تابلویی که روی آن نوشته بود
"No sanction No war".
به محض رسیدن روبروی کاخ سفید، پرچم ایران را بالا بردم. عدهای که پرچم شیر و خورشید دستشان بود شروع کردند به عربدهکشی و فریاد زدند «مرگ بر خامنهای» و «shame on you». مضافاً چند فحش ناموسی هم نثار ما کردند. من هم در جواب لبخند زدم و گفتم ممنون...
بعد از این بود که یک خانم با چند نفر دیگر به من و دوستم حمله فیزیکی کردند و طوری من را با چوب کتک زدند که سر و صورتم پر از خون شد. پلیس متوجه ماجرا شد و مداخله کرد و من و دوستم را از زیر دست و پا در آورد.
پلیس از من پرسید که آیا هوشیارم و آیا میتوانم کسانی که به من حمله کردهاند را از میان جمعیت شناسایی کنم که جوابم مثبت بود. با پلیس به میان جمعیت رفتم و خانمی که به من حمله کرده بود را شناسایی کردم.
این خانم ابتدا مشتش را بالا برد و فریاد زد «مرگ بر جمهوری اسلامی». پلیس با کمی خشونت دستانش را از پشت دستبند زد که این خانم ناگهان گریهاش گرفت و فریاد زد که من از ترامپ حمایت میکنم، چرا مرا دستگیر میکنی؟
"I support Trump, why are you arresting me?"
پلیس این تبهکار را دستگیر کرد و برد. یک نفر دیگر از تبهکاران که من را با چوب زده بود هم شناسایی و بازداشت کرد. بعد از آن هم من به بیمارستان رفتم و سرم دو بخیه خورد. قرار است به زودی برای شناسایی و تایید هویت این مجرمین به اداره پلیس بروم.
نکتهی جالب ماجرا اینجاست افرادی که برای آزادی به این تجمع آمده بودند، آزادی را فقط برای خود محترم میدانند و نه تنها برای بقیه، حتی در این حد آزادی قائل نیستند که پرچم کشورشان را در دست بگیرند، بلکه از اعمال هیچ وحشیگری علیه مخالفان خود ابایی ندارند. برای اینان، آزادی یعنی ابزاری برای رسیدن به اهداف خود، ولو با آزار دیگران.
فیلم پیوست: بازداشت یکی از تبهکاران توسط پلیس واشنگتن
مشاهدات و روزنوشتههای دانشجویان مسلمان ایرانی🇮🇷 از امریکا🇺🇸
@bultannews
#یادداشت_مهمان
#نوید_فتوحی
https://tttttt.me/K1inUSAmedia/312
امروز بعد از دیدن یک فراخوان فیسبوکی که "از تمامی سازمانها و مردمی که دلشان برای ایران و ایرانی میتپد با تمام دیدگاه ها" دعوت به تجمع در مقابل کاخ سفید کرده بود، با دوستم به محل تجمع رفتم. با خودم یک پرچم رسمی ایران بردم با تابلویی که روی آن نوشته بود
"No sanction No war".
به محض رسیدن روبروی کاخ سفید، پرچم ایران را بالا بردم. عدهای که پرچم شیر و خورشید دستشان بود شروع کردند به عربدهکشی و فریاد زدند «مرگ بر خامنهای» و «shame on you». مضافاً چند فحش ناموسی هم نثار ما کردند. من هم در جواب لبخند زدم و گفتم ممنون...
بعد از این بود که یک خانم با چند نفر دیگر به من و دوستم حمله فیزیکی کردند و طوری من را با چوب کتک زدند که سر و صورتم پر از خون شد. پلیس متوجه ماجرا شد و مداخله کرد و من و دوستم را از زیر دست و پا در آورد.
پلیس از من پرسید که آیا هوشیارم و آیا میتوانم کسانی که به من حمله کردهاند را از میان جمعیت شناسایی کنم که جوابم مثبت بود. با پلیس به میان جمعیت رفتم و خانمی که به من حمله کرده بود را شناسایی کردم.
این خانم ابتدا مشتش را بالا برد و فریاد زد «مرگ بر جمهوری اسلامی». پلیس با کمی خشونت دستانش را از پشت دستبند زد که این خانم ناگهان گریهاش گرفت و فریاد زد که من از ترامپ حمایت میکنم، چرا مرا دستگیر میکنی؟
"I support Trump, why are you arresting me?"
پلیس این تبهکار را دستگیر کرد و برد. یک نفر دیگر از تبهکاران که من را با چوب زده بود هم شناسایی و بازداشت کرد. بعد از آن هم من به بیمارستان رفتم و سرم دو بخیه خورد. قرار است به زودی برای شناسایی و تایید هویت این مجرمین به اداره پلیس بروم.
نکتهی جالب ماجرا اینجاست افرادی که برای آزادی به این تجمع آمده بودند، آزادی را فقط برای خود محترم میدانند و نه تنها برای بقیه، حتی در این حد آزادی قائل نیستند که پرچم کشورشان را در دست بگیرند، بلکه از اعمال هیچ وحشیگری علیه مخالفان خود ابایی ندارند. برای اینان، آزادی یعنی ابزاری برای رسیدن به اهداف خود، ولو با آزار دیگران.
فیلم پیوست: بازداشت یکی از تبهکاران توسط پلیس واشنگتن
مشاهدات و روزنوشتههای دانشجویان مسلمان ایرانی🇮🇷 از امریکا🇺🇸
@bultannews
Telegram
K1inUSA MultiMedia
زندگی رئال ما
#یادداشت_مهمان
#عطیه_پژوهی، پزشک، فارغالتحصیل دانشگاه علومپزشکیتهران، ساکن آمریکا
چند شب پیش داشتم با همسرم در مورد این حرف میزدم که برخلاف خیلی از ایرانیهای اینجا، من موافق نیستم که یک روزی برای دل بچهی نداشتهمان درخت کریسمس بگیریم و ... . استدلالم این بود که اینجا انقدر فضای کریسمس و جَوَش پررنگ هست که حتی بیتشریفات داخل خانه، بچه به اندازهی کافی درگیر این فرهنگ و مناسباتش میشود که ناخواسته نوروز برایش کمرنگتر و بیجانتر خواهد بود.
از فکر اینکه بچهی من شاید به اندازهی من از نوروز و ایران و تکتک مناسبات سنتی و مذهبیمان خاطره نداشته باشد، دلم گرفته بود و بغض کرده بودم. همسرم، از آنجا که بسیار منطقی و عاقل است، سعی کرد توجیهام کند که دور از ذهن نیست اگر بچهی ما روزی از ما درخت کریسمس بخواهد و شاید با توجه به اقتضای سن و فضای اطرافش، درست نباشد که ما خیلی هم در این مورد جبهه بگیریم. نمیدانم چه شد که من بیهوا، وسط یک بحث که موضوعیتش به سالها بعد برمیگشت، بغضم ترکید و رفتم توی اتاق خودم را حبس کردم و مثل ابربهار اشک ریختم. 😂
تنها چیزی هم که تکرار میکردم این بود که من درخت کریسمس نمیخواهم! همسرم، از ته دل میخندید و هی تکرار میکرد که دلیل گریهی مرا نمیفهمد! حق هم داشت! بعدتر که آرامم کرد، خودم تا ته شب انقدر به وضع پیشآمده خندیدم که دلم درد گرفت! همسرم میگفت: "من نمیدونستم درخت کریسمس انقدر بده، ولی گویا خیلی بده!" و میخندید؛ من هم!
اینها را گفتم که بگویم آدمها در غربت، هزار و یک غصه و دغدغهی جدید پیدا میکنند. از قویترینشان گرفته تا احساساتیترینشان، گاهی انقدر دلتنگ و مچاله میشوند که آشناها هم نمیشناسندشان. اینها را گفتم که بگویم دوستیها در غربت سخت شکل میگیرد، چون آدمهای همزبان اطرافت محدود میشوند، ولی اگر پیدا شوند، به خاطر درک کردن همین احساسات مشترک، خیلی زیاد و عجیب به هم نزدیک میشوند. اینها را گفتم که بگویم حال آدمها اینجا، متغیرتر از چیزی است که فکرش را بکنید.
من پزشکم و خواندهام در درسهایم که استرس ناشی از مهاجرت، همردیف استرس ناشی از خداینکرده سوگ از دست دادن عزیز و طلاقگرفتن است! این یعنی آدمهای این سوی دنیا، درست مثل یک تازه مصیبتدیده که همه دورش را شلوغ میکنند که مرگ عزیزش یادش برود، آسیبپذیرتر از چیزی هستند که به نظر میآید.
اینها را گفتم که شاید غیر از رنگ و لعاب و خوبیهای غیرکتمان زندگی در اینجا، واقعیتهای ظریف و انکارناپذیرش را هم گفته باشم. واقعیتهایی که شاید کمتر کسی تعریفش کند، چون شاید فکر کند تعریف کردنش از او تصویر یک آدم شکستهی ضعیف روانپریش را منعکس کند؛ در حالیکه اینطور نیست: اینجا هم زندگی زیباییهای خودش را دارد، آدمها، سرحال و پر از انگیزه و انرژی، رشتهی زندگیشان را در دست میگیرند و آنرا به سمت اهداف و خواستههایشان هدایت میکنند. ولی هرچه باشد، غربت غربت است و دلتنگی دلتنگی...
مشاهدات و روزنوشتههای دانشجویان و دانشآموختگان مسلمان ایرانی🇮🇷 از امریکا🇺🇸
@bultannews
#یادداشت_مهمان
#عطیه_پژوهی، پزشک، فارغالتحصیل دانشگاه علومپزشکیتهران، ساکن آمریکا
چند شب پیش داشتم با همسرم در مورد این حرف میزدم که برخلاف خیلی از ایرانیهای اینجا، من موافق نیستم که یک روزی برای دل بچهی نداشتهمان درخت کریسمس بگیریم و ... . استدلالم این بود که اینجا انقدر فضای کریسمس و جَوَش پررنگ هست که حتی بیتشریفات داخل خانه، بچه به اندازهی کافی درگیر این فرهنگ و مناسباتش میشود که ناخواسته نوروز برایش کمرنگتر و بیجانتر خواهد بود.
از فکر اینکه بچهی من شاید به اندازهی من از نوروز و ایران و تکتک مناسبات سنتی و مذهبیمان خاطره نداشته باشد، دلم گرفته بود و بغض کرده بودم. همسرم، از آنجا که بسیار منطقی و عاقل است، سعی کرد توجیهام کند که دور از ذهن نیست اگر بچهی ما روزی از ما درخت کریسمس بخواهد و شاید با توجه به اقتضای سن و فضای اطرافش، درست نباشد که ما خیلی هم در این مورد جبهه بگیریم. نمیدانم چه شد که من بیهوا، وسط یک بحث که موضوعیتش به سالها بعد برمیگشت، بغضم ترکید و رفتم توی اتاق خودم را حبس کردم و مثل ابربهار اشک ریختم. 😂
تنها چیزی هم که تکرار میکردم این بود که من درخت کریسمس نمیخواهم! همسرم، از ته دل میخندید و هی تکرار میکرد که دلیل گریهی مرا نمیفهمد! حق هم داشت! بعدتر که آرامم کرد، خودم تا ته شب انقدر به وضع پیشآمده خندیدم که دلم درد گرفت! همسرم میگفت: "من نمیدونستم درخت کریسمس انقدر بده، ولی گویا خیلی بده!" و میخندید؛ من هم!
اینها را گفتم که بگویم آدمها در غربت، هزار و یک غصه و دغدغهی جدید پیدا میکنند. از قویترینشان گرفته تا احساساتیترینشان، گاهی انقدر دلتنگ و مچاله میشوند که آشناها هم نمیشناسندشان. اینها را گفتم که بگویم دوستیها در غربت سخت شکل میگیرد، چون آدمهای همزبان اطرافت محدود میشوند، ولی اگر پیدا شوند، به خاطر درک کردن همین احساسات مشترک، خیلی زیاد و عجیب به هم نزدیک میشوند. اینها را گفتم که بگویم حال آدمها اینجا، متغیرتر از چیزی است که فکرش را بکنید.
من پزشکم و خواندهام در درسهایم که استرس ناشی از مهاجرت، همردیف استرس ناشی از خداینکرده سوگ از دست دادن عزیز و طلاقگرفتن است! این یعنی آدمهای این سوی دنیا، درست مثل یک تازه مصیبتدیده که همه دورش را شلوغ میکنند که مرگ عزیزش یادش برود، آسیبپذیرتر از چیزی هستند که به نظر میآید.
اینها را گفتم که شاید غیر از رنگ و لعاب و خوبیهای غیرکتمان زندگی در اینجا، واقعیتهای ظریف و انکارناپذیرش را هم گفته باشم. واقعیتهایی که شاید کمتر کسی تعریفش کند، چون شاید فکر کند تعریف کردنش از او تصویر یک آدم شکستهی ضعیف روانپریش را منعکس کند؛ در حالیکه اینطور نیست: اینجا هم زندگی زیباییهای خودش را دارد، آدمها، سرحال و پر از انگیزه و انرژی، رشتهی زندگیشان را در دست میگیرند و آنرا به سمت اهداف و خواستههایشان هدایت میکنند. ولی هرچه باشد، غربت غربت است و دلتنگی دلتنگی...
مشاهدات و روزنوشتههای دانشجویان و دانشآموختگان مسلمان ایرانی🇮🇷 از امریکا🇺🇸
@bultannews
Forwarded from K1 in USA (کیوان ابراهیمی)
گلزار شهدا عجب صفایی دارد!
#محسن_نصراللهی
فوق لیسانس الکترونیک از دانشگاه ایالتی ارگان، طراحی و تست مدارهای مجتمع در شرکت اینتل
#یادداشت_مهمان
https://tttttt.me/K1inUSAmedia/348
یکی از مکانهایی که دلتنگ آن میشوم گلزار شهداست. بعد از گذشت ۱۵ سال زندگی در امریکا هنوز نتوانستهام مکانی را در اینجا پیدا کنم که روح و صفای معنوی گلزار شهدا را داشته باشد. نمی توانم با کلمات این احساس را بیان کنم ولی بسیار دلنشین و آرامبخش است. این احساس هم محدود به مکان و شهر خاصی در ایران نبوده، در هر کجا که شهیدی را به دل خاک سپردند این احساس را داشتهام.
عکسهای زیر از «یادوارهی زندهی سربازان ویتنام» در پرتلند اورگان است. با وجود سنگنوشتههایی که به زنده بودن اين مكان اشاره و تاکید میکند هیچ حس و رابطه عاطفی نمیتوانم با مکان یا افرادی که اسمشان بر روی سنگها حک شده بر قرار کنم. یاد این آیهی شریفهی سورهی مبارکه آل عمران میافتم:
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ [آل عمران: ۱۶۹]
(ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مرده اند! بلکه زنده اند، و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.
فرق است بین کشتهشدگان در راه خدا و کشتهشدگان در راه جهانگشایی و سیطره بر مردم جهان؛ هر چند نام آن را دموکراسی بگذارند...
مشاهدات و روزنوشتههای دانشجویان و دانشآموختگان مسلمان ایرانی🇮🇷 از امریکا🇺🇸
@K1inUSA
به ما بپیوندید: https://tttttt.me/joinchat/AAAAADwnejmuoSjHfYDniw
#محسن_نصراللهی
فوق لیسانس الکترونیک از دانشگاه ایالتی ارگان، طراحی و تست مدارهای مجتمع در شرکت اینتل
#یادداشت_مهمان
https://tttttt.me/K1inUSAmedia/348
یکی از مکانهایی که دلتنگ آن میشوم گلزار شهداست. بعد از گذشت ۱۵ سال زندگی در امریکا هنوز نتوانستهام مکانی را در اینجا پیدا کنم که روح و صفای معنوی گلزار شهدا را داشته باشد. نمی توانم با کلمات این احساس را بیان کنم ولی بسیار دلنشین و آرامبخش است. این احساس هم محدود به مکان و شهر خاصی در ایران نبوده، در هر کجا که شهیدی را به دل خاک سپردند این احساس را داشتهام.
عکسهای زیر از «یادوارهی زندهی سربازان ویتنام» در پرتلند اورگان است. با وجود سنگنوشتههایی که به زنده بودن اين مكان اشاره و تاکید میکند هیچ حس و رابطه عاطفی نمیتوانم با مکان یا افرادی که اسمشان بر روی سنگها حک شده بر قرار کنم. یاد این آیهی شریفهی سورهی مبارکه آل عمران میافتم:
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ [آل عمران: ۱۶۹]
(ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مرده اند! بلکه زنده اند، و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.
فرق است بین کشتهشدگان در راه خدا و کشتهشدگان در راه جهانگشایی و سیطره بر مردم جهان؛ هر چند نام آن را دموکراسی بگذارند...
مشاهدات و روزنوشتههای دانشجویان و دانشآموختگان مسلمان ایرانی🇮🇷 از امریکا🇺🇸
@K1inUSA
به ما بپیوندید: https://tttttt.me/joinchat/AAAAADwnejmuoSjHfYDniw
دلایل مسلمان شدن مسیحیان در غرب
#یادداشت_مهمان
#مجتبی_ایمانی (کانال نویسنده: @MojtabaInFrance)
دانشجوی فوق لیسانس رشته کامپیوتر و کارآفرینی - گرایش محاسبات ابری در دانشگاه رن فرانسه
بعد از دیدن ویدئوهای متعدد از مصاحبه با مسیحیانی که مسلمان شدهاند میتوان دید که این محورها، مهمترین دلایل علاقهمندی و تشرف آنها به دین اسلام است:
- معجزات قرآن و حقایق علمی در قرآن و برخی پیشگوییهای قرآن.
- اینکه ملاک برتری در اسلام تقوای انسانهاست نه پول و قدرت و رنگ پوست.
- تعالیم اسلام دربارهی احترام به انسانها، ارزش خانواده و اهمیت دوست و همسایه.
- این موضوع که ممنوعیت خوردن خوک و شراب حتی در انجیل هم آمده ولی مسیحیان به آن عمل نمیکنند و مسلمانان عمل میکنند.
- اینکه پیشگویی ظهور پیامبر اسلام در انجیل و تورات هم آمده بود.
- آشنا شدن با امام حسین علیه السلام و فداکاریهایی که در روز عاشورا برای حفظ دین اسلام کردند و آشنایی با پیادهروی اربعین به عنوان بزرگترین گردهمایی انسانها در طول تاریخ.
- شناخت حضرت مهدی علیه السلام و اینکه به زودی ظهور خواهند کرد و حضرت عیسی علیه السلام هم به همراه ایشان خواهد آمد.
- اینکه انسان در روز قیامت نتیجهی اعمال خوب و بد خودش را دریافت خواهد کرد و هرکس مسئولیت اعمال خودش را خواهد داشت و فرق اسلام با مسیحیت که اعتقاد دارند حضرت عیسی برای آمرزش گناهان مسیحیان به صلیب رفت و وجود این تلقی که مسیحیان آزادند هر گناهی مرتکب شوند.
- دیگر ارزشهای اسلامی که برای غیرمسلمانان جالب و امیدوار کننده است و آنها را از پوچی و تاریکی بیرون میآورد.
همین نکات ساده و اولیه برای بسیاری از افراد در دنیا ناشناخته است و به دلیل یکسونگری رسانهها، تنها تصویری که از اسلام دارند خلاصه در داعش و خشونت است. ویدئوهای متعددی از مصاحبهها و صحبتهای این مسیحیان تازه مسلمان شده وجود دارد که میتوانید در اینترنت و یوتیوب و کانالهای تلگرامی پیدا کنید.
یک ایدهی خوب این است که هر کسی یک متن دو سه صفحهای به زبانهای انگلیسی و فرانسوی و دیگر زبانها در دسترس داشته باشد که به صورت خیلی خلاصه به این نکات دین اسلام اشاره کند. اگر کسی را دید که علاقهمند بود یک شناخت اجمالی و سریع از دین اسلام پیدا کند آن را برایش بفرستد...
مشاهدات و روزنوشتههای دانشجویان و دانشآموختگان مسلمان ایرانی🇮🇷 از امریکا🇺🇸
@bultannews
#یادداشت_مهمان
#مجتبی_ایمانی (کانال نویسنده: @MojtabaInFrance)
دانشجوی فوق لیسانس رشته کامپیوتر و کارآفرینی - گرایش محاسبات ابری در دانشگاه رن فرانسه
بعد از دیدن ویدئوهای متعدد از مصاحبه با مسیحیانی که مسلمان شدهاند میتوان دید که این محورها، مهمترین دلایل علاقهمندی و تشرف آنها به دین اسلام است:
- معجزات قرآن و حقایق علمی در قرآن و برخی پیشگوییهای قرآن.
- اینکه ملاک برتری در اسلام تقوای انسانهاست نه پول و قدرت و رنگ پوست.
- تعالیم اسلام دربارهی احترام به انسانها، ارزش خانواده و اهمیت دوست و همسایه.
- این موضوع که ممنوعیت خوردن خوک و شراب حتی در انجیل هم آمده ولی مسیحیان به آن عمل نمیکنند و مسلمانان عمل میکنند.
- اینکه پیشگویی ظهور پیامبر اسلام در انجیل و تورات هم آمده بود.
- آشنا شدن با امام حسین علیه السلام و فداکاریهایی که در روز عاشورا برای حفظ دین اسلام کردند و آشنایی با پیادهروی اربعین به عنوان بزرگترین گردهمایی انسانها در طول تاریخ.
- شناخت حضرت مهدی علیه السلام و اینکه به زودی ظهور خواهند کرد و حضرت عیسی علیه السلام هم به همراه ایشان خواهد آمد.
- اینکه انسان در روز قیامت نتیجهی اعمال خوب و بد خودش را دریافت خواهد کرد و هرکس مسئولیت اعمال خودش را خواهد داشت و فرق اسلام با مسیحیت که اعتقاد دارند حضرت عیسی برای آمرزش گناهان مسیحیان به صلیب رفت و وجود این تلقی که مسیحیان آزادند هر گناهی مرتکب شوند.
- دیگر ارزشهای اسلامی که برای غیرمسلمانان جالب و امیدوار کننده است و آنها را از پوچی و تاریکی بیرون میآورد.
همین نکات ساده و اولیه برای بسیاری از افراد در دنیا ناشناخته است و به دلیل یکسونگری رسانهها، تنها تصویری که از اسلام دارند خلاصه در داعش و خشونت است. ویدئوهای متعددی از مصاحبهها و صحبتهای این مسیحیان تازه مسلمان شده وجود دارد که میتوانید در اینترنت و یوتیوب و کانالهای تلگرامی پیدا کنید.
یک ایدهی خوب این است که هر کسی یک متن دو سه صفحهای به زبانهای انگلیسی و فرانسوی و دیگر زبانها در دسترس داشته باشد که به صورت خیلی خلاصه به این نکات دین اسلام اشاره کند. اگر کسی را دید که علاقهمند بود یک شناخت اجمالی و سریع از دین اسلام پیدا کند آن را برایش بفرستد...
مشاهدات و روزنوشتههای دانشجویان و دانشآموختگان مسلمان ایرانی🇮🇷 از امریکا🇺🇸
@bultannews