📚 #حکایت_پند ❣
روزی ” عارفی” در جاده ای می رفت. او با گدایی برخورد کرد که زیر درختی خوابیده بود. لباس های مرد گدا پاره و کثیف و پاهایش گل آلود بودند. سادو واسوانی با دست های خود بدن آن مرد را شست و پیراهنش را به او بخشید. مرد گدا به کلاهی که بر سر عارف بود اشاره کرد و عارف بدون کو چکترین درنگ و تردیدی کلاهش را نیز به آن مرد بخشید و گفت:” این پیراهن، کلاه و هرچه دارم همه به من امانت داده شده تا آنان را به کسانی که بیش از من به آنها نیازمند هستند بدهم.
🌹 ” به راستی که هر چه در تملک ماست، #زمان ، #استعداد ، #تحصیلات ، #قدرت ، #ثروت ، دارایی هایمان، سلامت، #نیرو و حتی خود #زندگی ❤️
امانت هایی هستند که به ما سپرده شده اند تا به کسانی بدهیم که بیشتر به آنها نیاز دارند.😉
@besharatezohoor🌼🍃
روزی ” عارفی” در جاده ای می رفت. او با گدایی برخورد کرد که زیر درختی خوابیده بود. لباس های مرد گدا پاره و کثیف و پاهایش گل آلود بودند. سادو واسوانی با دست های خود بدن آن مرد را شست و پیراهنش را به او بخشید. مرد گدا به کلاهی که بر سر عارف بود اشاره کرد و عارف بدون کو چکترین درنگ و تردیدی کلاهش را نیز به آن مرد بخشید و گفت:” این پیراهن، کلاه و هرچه دارم همه به من امانت داده شده تا آنان را به کسانی که بیش از من به آنها نیازمند هستند بدهم.
🌹 ” به راستی که هر چه در تملک ماست، #زمان ، #استعداد ، #تحصیلات ، #قدرت ، #ثروت ، دارایی هایمان، سلامت، #نیرو و حتی خود #زندگی ❤️
امانت هایی هستند که به ما سپرده شده اند تا به کسانی بدهیم که بیشتر به آنها نیاز دارند.😉
@besharatezohoor🌼🍃