بهترین باشیم....
195 subscribers
10.7K photos
3.74K videos
107 files
287 links
@behtarinbashim11
کانال فرهنگی اجتماعی بهترین باشیم..
مادرانه ..
پدرانه ...
همسرانه ...
کودکانه ...
دخترانه ...
پسرانه ....
عاشقانه...
هرچی بخوای کانال ماداره ....

ارتباط باادمین ..
انتقاد ،پیشنهاد، درخواست اهنگ و...
@AAm2259818
Download Telegram
در نهایت یه روزی يه جايی ميفهمی که هر بحثی ارزش اینو نداره که خودت رو واردش كنی!
هر آدمی اونقدری اهميت نداره که به خاطر رفتارش اعصابت رو بهم بريزی!
هر حرفی لايقِ توجهِ تو نیست!
هر جايی جای بودنِ تو نیست!
هر محتوايی نياز به واکنش تو نداره!
در نهایت اونجايی که ارزشِ آرامش رو درک میکنی و متوجه اهمیتِ خودت میشی ديگه خيلی چيزا برات اهمیت قبل رو نخواهند داشت.
همونجاست که خودت رو الويت قرار ميدی.
👏1
حال خوب یعنی آشتی با لحظه‌ای که در آن ایستاده‌ای، بی‌حسرت گذشته، بی‌اضطراب آینده.
یعنی درک این حقیقت که خوشبختی مقصدی دوردست نیست، بلکه جرقه‌ای در اکنون است.

حال خوب یعنی رهایی از قید و بندهایی که خودت ساخته‌ای، آن‌هم در جهانی که هیچ چیزش قطعی نیست.
یعنی فهمیدن اینکه آرامش، نه در نبود طوفان، بلکه در رقصیدن زیر باران است.
یعنی پذیرفتن ناپایداری دنیا و با این حال، دوست داشتن، خندیدن و زیستن.
حال خوب یعنی به جای جنگیدن با جریان زندگی، هم‌مسیر شدن با آن.
و در نهایت، یعنی رسیدن به این آگاهی که خودِ بودن، کافی‌ست.

🌴‍امروز با خود عهد میبندم آنچنان قوی باشم که هیچ چیز نتواند آرامش درونم را به هم بریزد؛ من لایق یک زندگی شاد و زیبا هستم و این هدیه الهی را پاس میدارم
👏2
بیدار شو پنجره را بگشا
بشنو خدا صدایت میزند
بخند ڪه خدا
لبخند بنده اش را
دوست دارد ڪه این
عین شڪرگزاریست
شاد باش و عشق بورز
عشق به هستے
عشق به زندگے، عشق به خدا
سلام.صبحتون زیبا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
  ‌❉্᭄͜͡   ‌❉্᭄͜͡   ‌❉্᭄͜͡   ‌❉্᭄͜͡
ازش پرسیدم:
بعد از ۶۰ سال کار تو بازار مهمترین درسی که گرفتی چیه؟
گفت:
آدم بی استعداد ولی منظم میلیاردر میشه. ولی آدم باهوش بی نظم تهش هیچی نمیشه

داشت به زبون خودش میگفت نظم و دیسیپلین هست که فرق می سازه همیشه.


🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
👍1
هر کسی که قدم به زندگی شما می‌گذارد، یک معلم است.
حتی اگر شما را عصبی کند باز هم درسی به شما آموخته است،زیرا محدودیت‌های شما را نشان‌تان داده است.
پس آگاهانه و با آرامش با اطرافيان رفتار كنيد و از تنش و درگيرى و بحث بپرهيزيد.

هرگز فکر نکنید که اگر فلان مرحله‌ی زندگی بگذرد، همه‌چیز درست می‌شود.
از همه‌ی چالش‌ها لذت ببرید؛
هنر زندگی، دوست‌داشتنِ مسیر زندگی است. خوشبختی در مسیر است، نه در مقصد!🍃🍃🍃

#اشو
2
هر فکری ... انرژی هست.
هر فکری ... مثل خودش رو جذب میکنه.
هر فکری ... بر سلامتی شما تاثیر میزاره!
هر فکری ... دارای قدرته.
هر فكری ... مهمه!
هر فکری ... مغناطیسی هست.
هر فکری... واقعی میشه.
هر فکری ... خلق میکنه...
هر فکری ... به شما باز خواهد گشت.
مراقب افکار خود باشیم..

💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#شماره 19

بکرترین مناطق گردشی اردبیل🥰


#اردبیل


🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰
😍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#شماره 20

📍در استان گیلان، منطقه‌ای به‌نام گیسوم وجود دارد که به‌واسطه‌ی ترکیب بی‌نظیر جنگل و دریا، یکی از منحصربه‌فردترین چشم‌اندازهای طبیعی ایران را رقم زده است.


#گیلان
#گیسوم


🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰
😍1
کل آب اقیانوس نمیتواند یک قایق را غرق کند

مگر آنکه خود قایق سوراخ باشد......!

💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
👍41
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برآی ای آفتاب صبح امید
که در دست شب هجران اسیرم

بگیسوی تو خوردم دوش سوگند
که من از پای تو سر بر نگیرم

حافظ
صبح چهارشنبه تون بخیر🌞🌻
🙏2
عتیقه فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه ای افتاده و گربه در آن آب میخورد، دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت میشود و قیمت گرانی بر آن می نهد، لذا گفت: عمو جان چه گربه قشنگی داری آیا حاضری آن را به من بفروشی؟ رعیت گفت چند می خری؟ گفت: یک درهم. رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه فروش داد و گفت: خیرش را ببینی. عتیقه فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه اش شود بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی! رعیت گفت: قربان من با این وسیله تا به حال پنج گربه فروخته ام. کاسه فروشی نیست، عتیقه است.!

*دیگران را احمق فرض نکنیم !


🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
👏3
‍ پدر پیر و دیوار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پدرم دیگر پیر شده بود. هنگام راه‌رفتن، اکثراً به دیوار تکیه می‌داد. به‌تدریج، آثار انگشتانش روی دیوارها نمایان می‌شد — آثاری که نشانه‌ای از ضعف و ناتوانی‌اش بود.

همسرم از این نشانه‌ها ناراحت می‌شد. او زیاد شکایت می‌کرد که دیوارها کثیف شده‌اند.
روزی پدرم سردرد شدید داشت. روغن به سرش مالید و طبق عادت به دیوار تکیه داد، که باعث شد لکه‌های روغن روی دیوار بیفتد.

زنم از این کار ناراحت شد و با لحنی تند به پدرم گفت:
"لطفاً به دیوار دست نزنید!"

پدرم خاموش شد. در چشمانش اندوه عمیقی دیده می‌شد.
شب گذشته بین من و همسرم مشاجره‌ای صورت گرفته بود، بخاطر همین چیزی نگفتم.
یعنی، از رفتار بی‌ادبانه‌ی همسرم خجالت کشیدم، ولی چیزی نگفتم.

از آن روز به بعد، پدرم دیگر به دیوار تکیه نداد.
تا این‌که یک روز تعادلش را از دست داد و افتاد. استخوان رانش شکست. عمل جراحی انجام شد، اما به‌طور کامل خوب نشد و بعد از چند روز ما را گریان تنها گذاشت.

احساس پشیمانی شدیدی در دلم بود. نگاه خاموش پدرم هنوز هم مرا رها نمی‌کند. نه می‌توانم او را فراموش کنم، نه خودم را ببخشم.

مدتی بعد تصمیم گرفتیم خانه را رنگ کنیم.
وقتی نقاش‌ها آمدند، پسرم که پدربزرگش را بسیار دوست داشت، نگذاشت دیوارهایی که نشانه‌های انگشتان پدربزرگش را داشتند رنگ شوند.

نقاش‌ها آدم‌های فهمیده‌ای بودند. دور آن نشانه‌ها دایره‌های زیبایی کشیدند، طوری‌که گویی دیوارها اثر هنری زیبایی بودند.

به‌تدریج، آن نشانه‌ها به نشانه‌ی خانه‌ی ما تبدیل شدند.
هر که می‌آمد، حتماً از آن دیوار تعریف می‌کرد، اما هیچ‌کس نمی‌دانست که پشت آن زیبایی، یک حقیقت دردناک نهفته است.

زمان گذشت، و من نیز اکنون پیر شده‌ام.
روزی هنگام راه‌رفتن به دیوار تکیه دادم. همان لحظه گذشته به خاطرم آمد — برخورد همسرم با پدرم، سکوت او، و رنج او. خواستم بدون تکیه قدم بزنم.

پسرم که همه چیز را می‌دید، فوراً پیش آمد و گفت:
"بابا، لطفاً به دیوار تکیه بدهید، وگرنه ممکن است بیفتید!"

سپس نوه ام دوان‌دوان آمد و گفت:
"ددی، می‌توانید از شانه‌ی من بگیرید!"

با شنیدن این حرف‌ها چشمانم پر از اشک شد.
کاش… کاش من هم با پدرم همین‌گونه مهربانی کرده بودم — شاید هنوز چند روزی بیشتر با ما می‌ماند.

پسرم و نوه ام مرا به آرامی تا گوشه ای رساندند. بعد نوه ام کتاب رسم خود را آورد. نشانم داد که معلمش از یکی از نقاشی‌هایش زیاد تعریف کرده — آن تصویر، تصویر همان دیواری بود که آثار انگشتان پدرم را داشت.

در پایین آن تصویر، معلم نوشته بود:
"چه خوب است اگر هر کودک با بزرگان خود چنین مهربانی داشته باشد!"

رفتم به اتاقم، و در حالی‌که در یاد پدر مرحومم آهسته آهسته گریه می‌کردم، از خداوند طلب بخشش نمودم.

---

پیام پایانی:

ما همه روزی پیر خواهیم شد.
بزرگانی که امروز در کنار ما هستند، نماد زنده‌ی زحمت‌ها، قربانی‌ها، و مهربانی‌های گذشته‌اند.
قدم‌های لرزان‌شان تمسخر نمی‌خواهند، بلکه تکیه‌گاه می‌خواهند.
صدای لرزان‌شان خاموشی نمی‌خواهد، بلکه جواب محبت‌آمیز می‌طلبد.

یاد داشته باشید:
محبتی که امروز به بزرگان‌تان می‌کنید، فردا فرزندان‌تان همان محبت را به شما خواهند کرد.

اگر در خانه‌تان بزرگ‌تری دارید...
امروز دست‌شان را بگیرید — شاید فردا دیر شود.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#شماره 21

منطقه زیبای کیجابورِ بابل 🌱

این منطقه ۳ آبشار با فاصله کمتر از ۱ ساعت پیاده روی از هم دارد که در با شروع فصل گرما میزبان علاقمندان به طبیعتگردی است.

آبشار کیجابور نزدیک روستای شیخ موسی هست که نزدیک آبشار بخار و کنارش آبشار شیخ موسی است.

📍 مازندران بابل روستای شیخ موسی

#مازندران
#آبشار کیجابورِ


🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰