رسانه‌شهربهبهان
1.68K subscribers
13.2K photos
1.33K videos
193 files
12.2K links
کانال تلگرامی شهربهبهان (بهبهو)
https://tttttt.me/behbahoo

پیج های اینستاگرام شهربهبهان(بهبهان گرام) را دنبال کنید
https://instagram.com/behbahangram.ir
https://instagram.com/behbahooo

تبلیغات، انتقادات و پیشنهادات ؛ ارسال تصاویر:
Download Telegram
*حکایتهای محل پر*

نگارنده : *دکتر بهـــرام دادمــــــهر*

حکایت : *سوم*

@behbahan_farda
*" تَمْبِکو "*

چفیه اش راضربدری روی سرش انداخت و راه دکان" همه چیز فروشی" اش رادرپیش گرفت،هوا بشدت "پغُلمه"بود،تش بادی که به صورت استخوانی اش میخورد دست کمی از خاکسترداغ نداشت،ولی چاره ای نداشت ،چندین سر عائله را بایدسیر می کرد.
به خیابان ابن سینا که رسید، دوطرف خیابان را ورانداز کردوآرام رد شدوبه جلوی مغازه رسید، دست در جیب شلوارش کرد و کلید زنگ زده ای را که به تکه پارچه ای سبز بسته بود درآورد،
@behbahan_farda
-بسم الله الرحمن الرحیم، خدایا به امید تو نه به امید خلق روزگار،
تکیه کلام بیشتر کاسب کارها همین بود،کلید را که میله ای مارپیچ بود چندین بار در قفل قدیمی چرخاند و کرکره در را که بالا زد، دوباره 'الهی به امید' تو گفت و قفل را به "میخ حِیْله" ای که به دیوار کوبیده بود آویزان کرد.
قوطی خالی زنگ زده ی روغن یک کیلویی قو را که سالها بود نگه داشته بود برداشت و از جوی آب جلوی مغازه چندین بار آب برداشت و جلوی مغازه را آبپاشی کرد، چند پلاستیک که جنسهای فله اش را درون آن ریخته بود، یکی یکی جلوی مغازه به پیشخوان چوبی زیواردررفته آبی رنگش تکیه داد.
توی پلاستیکها "بُرْمَیْ"، "بِنَیْ"،"سِفیدُو"، "اُنیمولَی"،"پِرِکُنا"، "رونْگَی"و چیزهایی ار این قبیل قرار داشت، چند"بَندیله"هم آورد به دو طرف مغازه آویزان کردکه شامل کیسه حمام، فتیله علاءدین،توری چراتوری، بادکنک،"توپ اَزمَن"و غیره بود.
@behbahan_farda
کارراه انداختن مغازه که تمام شد، قلیانش را برداشت و آبش را خالی کرد، مثل همیشه "نِیْبلولک" قلیان به داخل بن قلیان افتاد که با تکه پارچه ای آنرا سرجایش محکم کرد، قلیان راکه آب کرد در نی قلیان چند بار فوت کرد تاآب اضافی خارج شده و خوب چاق شود، تنباکو را از شب قبل توی آب نمک خیسانده بود ، با چندبار آبکشی زهرش را گرفت تا دودش شیرین شود، چندحبه ذغال را توی آتش گردان گذاشت و چند برگ از دفتری را کند و دورو زیر ذغالها چپاند و کبریتی را زد،تا ذغالها کمی آماده شود دفتر را ورق زد ،دفتر مشق پسر بچه ای بود که بهش داده بود،آنروزها بچه محصلها دفترمشقهایشان که پر می شد آنرا به دکاندارها می دادند و دکاندارها هم استکانی "بُرمَی"یا "بِنَی" به آنها می دادند و آز برگ دفترها برای پیچاندن برمی ،بنی ، چای خشک وغیره استفاده می کردند.
آتشگردان راچندین بار دورانی در هوا چرخاند و ذغالها که "تَشِ لِیک"شد روی سرقلیان گذاشت و روی صندلی که با شانه تخم مرغ درست کرده بود نشست وشروع کرد به "هُرْتْ"زدن.
قلیان که می کشید چشمش به چندین کارتن تنباکوی پاکتی افتاد که روی دستش باد کرده بود،هنوز مردم از تنباکوی "بوغی" استفاده می کردند و تنباکوی پاکتی باب نشده بود و او چندین کارتن تنباکو رو دستش مانده بود.
@behbahan_farda
کاکا احمد آدم زرنگی بود،همیشه برای هر مشکلی راهی پیدا می کرد،خیلی آرام و خوش اخلاق بود و سخت ترین مشکلات را با ساده ترین راهکارها حل می کرد.
بحبوحه انقلاب بود و خیلی از اجناس کمیاب یا نایاب شده بود .
باید فکری می کرد، این همه تنباکو را باید یه جوری می فروخت.
آرامش و تفکر همراه با قلیان کار خود را کرد و راه فروختن تنباکو هارا پیدا کرد.
دمدمای ظهر بود که یک مشتری برای خرید یک پاکت تنباکو آمد:
-اَوال کاکا احمد
-اَوال خوت رودَم
-کاکا تَمبِکو پاکِتیتْ هِه
-ها کاکا هِسَم اُمو...
-اُمو چِه؟نِکُه تَمبِکو هم کِم وُبیدِه
-وُلُه چه بگم؟نِمتنَم چی بگم،
قانونا بهَد یَه پاکتیت هُدَم اُمو دپاکتِتْ میدَم بشرطی ک اَ کسی نِگَه ک مِمْ تَمبِکو هِه.
دو پاکت تنباکو را در پاکتی کاغذی که از پاکت سیمان و سریش درستش می کردند گذاشت و به دست مشتری داد و مشتری هم بسرعت دور شد.

نیم ساعت نگذشته بود که صفی طولانی جلوی دکان کاکا احمدبرای گرفتن تنباکو ایجاد شده بودو کاکا احمد با لبخند ملیحی داد میزد:

*خدا رحمت کُه دیشُه و باشُه که نوبت رعایت بکُه*

ادامه دارد...

⚠️هشدار⚠️
پخش و نشر با ذکر نام #کانال_بهبهان_فردا مجاز است قابل توجه کانال هایی که فقط کپی و به نام خودشون نشر میدهند.

کانال تلگرامی بهبهان فردا
https://tlgrm.me/joinchat/BgTX-j-vno7wdO_JNVmCqA

@behbahan_farda
🎯پیگیری #کانال_بهبهان _فردا و #شهردار_بهبهان جواب داد.......
تا ساعتی دیگر.....منتشر میشود
#شعر
#شاعران_بهبهانی
#شعر_گویش_محلی
💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟

یکی نبی

یکی نبی که دل ماستاره بارو که
یکی که شو دل توریک ما چراغو که

یکی نبی که تِه دسِ ی نفس-نفس بزنم
یکی که زحمت جوکندنِ مه آسو که

یکی نبی که تِه چشمِ ی گپ دلم بزنم
یکی که خلوت ما سیرِعطرشب بو که

یکی نبی که دل ما وسنگ یه یوک ی*
تِه دسکِ ی بگره ، زلفک ی پریشو که

یکی نبی که زمی جمنک ی تِه نومدوغم
دل خراب خراب مه دشت ارغو* که

یکی نبی که نفس- بند برگ کال ی بم
یکی که تال بلندی سه ما هلیدو که

یکی نبی که اَ لیلی بگو دلم سیوس
یکی که حسرت مجنون خسه واگوکه

یکی نبی که نشونه ی سحر تِه دس ی بو
یکی نبی که دلم مس و عقل حیرو که

یکی نبی که اَ شعرخلم غلط بگره
یکی که قافیه دیم ردیف میزو که

بلی عباس ، یکی هه، که چشم سی مسی
دوارتِه هور* خراب دلت گلسو که

#عباس_سلطانی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
انتشار با ذکر نام #کانال_بهبهان_فردا بلامانع است.
کانال تلگرامی بهبهان فردا
https://tlgrm.me/joinchat/BgTX-j-vno7wdO_JNVmCqA
@behbahan_farda
بهبهان فردا:
#انگیزشی
اگر 👱مردی را تعلیم دهی، یک 👤مرد را تعلیم داده ای؛
اگر 👩زنی را تعلیم دهی، یک 👥نسل را تعلیم داده ای.
- بریگام یانگ

کانال تلگرامی بهبهان فردا
https://tlgrm.me/joinchat/BgTX-j-vno7wdO_JNVmCqA

tlgrm.me/behbahan_farda