به نام خدا
آنچه از امام آموخته ایم (۲۰۸)
#با شمایم
#ای_موبایل_به_کفان!
خواسته یا ناخواسته امروزه #تلفن_همراه جزو ضروری ترین وسایل منقول یک فرد محسوب می شود. اگر یک روز به افراد در حال تردد پیاده روها توجه کنید، می بینید خیلی از افراد دارند با تلفن همراه صحبت می کنند و یا اگر در جایی مثل مطب دکتر و یا در سالن انتظار پایانه ها نشسته ای، به افراد بنگری، می بینی آنقدر غرق محتویات موبایلند که اگر همین قدر در درس خواندنشان غرق شدن به خرج می دادند، الان جملگی می شدیم ابوریحان بیرونی و یا زکریای رازی و شاید هم ابوعلی سینا و یا خدا را چه دیدی، می شدیم فارابی...🤔
یک خواهشی دارم از همۀ شما عزیزان!
راست اش را بخواهید، من از پدیدۀ موبایل راضی ام.
به نظر من از تلویزیون و سینما با ارزش تر است؛ چرا؟ چون سطح مطالعه افراد را خیلی بالا برده است، به خصوص ما ایرانیان را که در خواندن خیلی عقب تر از سایر کشورهای در حال پیشرفت بودیم و الان هم هستیم.
و اما #خواهشم!
این پدیدۀ خوب (البته به دید من)، نباید کاری کند که ارتباط کلامی ما ضعیف شود.
خوب نیست در نوشتن و خواندن قوی شویم ولی از آن طرف در نقالی و مصاحبت و گفت و گو ضعیف؛ به خصوص ارتباط کلامی مان در کانون #گرم خانواده به #سردی بگراید.
بیائیم وقتی در خانه نشسته ایم، مطالب خوبی را که در طول روز خوانده ایم، برای خانواده مان هم بخوانیم.
من هم یادداشت های خودم را برای اهل خانه، بلند بلند می خوانم و هم گاهی در ویرایش مطالب از آنها کمک می گیرم. (دخترم کار استخراج معنای لغت را به عهده دارد و همسرم نیز در املای مطالب مرا یاری می رساند)
البته مطالب خوب دیگران را نیز برای خانواده می خوانم و گاهی نیز آنها را در #خندیدن خودم که بعد خواندن یک جوک، بهم دست می دهد؛ شریک می کنم.
این ها را برای تان نوشته ام تا بگویم.
#هیچ مصاحبتی با ارزش تر از گپ و گفتِ #خانوادگی نیست!
@asleaval🍃🇮🇷
کد:888
آنچه از امام آموخته ایم (۲۰۸)
#با شمایم
#ای_موبایل_به_کفان!
خواسته یا ناخواسته امروزه #تلفن_همراه جزو ضروری ترین وسایل منقول یک فرد محسوب می شود. اگر یک روز به افراد در حال تردد پیاده روها توجه کنید، می بینید خیلی از افراد دارند با تلفن همراه صحبت می کنند و یا اگر در جایی مثل مطب دکتر و یا در سالن انتظار پایانه ها نشسته ای، به افراد بنگری، می بینی آنقدر غرق محتویات موبایلند که اگر همین قدر در درس خواندنشان غرق شدن به خرج می دادند، الان جملگی می شدیم ابوریحان بیرونی و یا زکریای رازی و شاید هم ابوعلی سینا و یا خدا را چه دیدی، می شدیم فارابی...🤔
یک خواهشی دارم از همۀ شما عزیزان!
راست اش را بخواهید، من از پدیدۀ موبایل راضی ام.
به نظر من از تلویزیون و سینما با ارزش تر است؛ چرا؟ چون سطح مطالعه افراد را خیلی بالا برده است، به خصوص ما ایرانیان را که در خواندن خیلی عقب تر از سایر کشورهای در حال پیشرفت بودیم و الان هم هستیم.
و اما #خواهشم!
این پدیدۀ خوب (البته به دید من)، نباید کاری کند که ارتباط کلامی ما ضعیف شود.
خوب نیست در نوشتن و خواندن قوی شویم ولی از آن طرف در نقالی و مصاحبت و گفت و گو ضعیف؛ به خصوص ارتباط کلامی مان در کانون #گرم خانواده به #سردی بگراید.
بیائیم وقتی در خانه نشسته ایم، مطالب خوبی را که در طول روز خوانده ایم، برای خانواده مان هم بخوانیم.
من هم یادداشت های خودم را برای اهل خانه، بلند بلند می خوانم و هم گاهی در ویرایش مطالب از آنها کمک می گیرم. (دخترم کار استخراج معنای لغت را به عهده دارد و همسرم نیز در املای مطالب مرا یاری می رساند)
البته مطالب خوب دیگران را نیز برای خانواده می خوانم و گاهی نیز آنها را در #خندیدن خودم که بعد خواندن یک جوک، بهم دست می دهد؛ شریک می کنم.
این ها را برای تان نوشته ام تا بگویم.
#هیچ مصاحبتی با ارزش تر از گپ و گفتِ #خانوادگی نیست!
@asleaval🍃🇮🇷
کد:888
#عاشقانه_شهدا
زمانی که #صادق در مورد ازدواج با #مادرشان صحبت می کند، تنها یک شرط می گذارد و عنوان می کند که باید همسرم "سیده" باشد.
آشنایی ما هم از طریق #واسطه صورت گرفت. در آن روزها من درگیر کنکور ارشد بودم و #تمایل زیادی به ازدواج نداشتم. به همین دلیل خانواده ام هم اجازه نمی دادند که خواستگار به منزل بیاید.
یک هفته قبل از #خواستگاریِ مادرِ صادق، من به #جدم حضرت زهرا (س) متوسل شدم. نماز استغاثه به حضرت را خوانده و زندگی و ادامه تحصیلم را به ایشان سپردم.
مادر من و #زن عموی صادق، فرهنگی بودند. زن عموی شان برایش خواهری می کند و واسطه ازدواج ما شدند. وقتی مادرم شرایط صادق را مطرح کردند، موافقت کردم که به خواستگاری بیایند.
اول اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۱ بود. در جلسه اول خواستگاری، صادق سؤال خاصی نپرسیدند، ولی من سئوالات زیادی پرسیدم.
در مقابل، صادق #جواب های عجیبی می دادند؛ مثلا من از ایشان پرسیدم که وقتی #عصبانی می شوید، چه عکس العملی دارید که گفتند :
#خوشبختانه یا متأسفانه من عصبی نمی شوم اگر هم #عصبی شوم، عکس العمل خاصی ندارم و محیط را ترک می کنم و با صلوات خودم را آرام می کنم. باور این مسئله در آن لحظه برایم سخت بود.
بعد از عقد من خود کاملاً به این موضوع واقف شدم که صادق به #هیچ وجه عصبی نمی شود؛ تجربه زندگی با ایشان نشان داد که همچون نامشان در #گفتارشان صادق هستند.
[[ به روایت همسر شهیدصادق عدالت اکبری ]]
✅ اصل اول، لشگر فرشتگان:
🆔 @asleaval
کد:213
زمانی که #صادق در مورد ازدواج با #مادرشان صحبت می کند، تنها یک شرط می گذارد و عنوان می کند که باید همسرم "سیده" باشد.
آشنایی ما هم از طریق #واسطه صورت گرفت. در آن روزها من درگیر کنکور ارشد بودم و #تمایل زیادی به ازدواج نداشتم. به همین دلیل خانواده ام هم اجازه نمی دادند که خواستگار به منزل بیاید.
یک هفته قبل از #خواستگاریِ مادرِ صادق، من به #جدم حضرت زهرا (س) متوسل شدم. نماز استغاثه به حضرت را خوانده و زندگی و ادامه تحصیلم را به ایشان سپردم.
مادر من و #زن عموی صادق، فرهنگی بودند. زن عموی شان برایش خواهری می کند و واسطه ازدواج ما شدند. وقتی مادرم شرایط صادق را مطرح کردند، موافقت کردم که به خواستگاری بیایند.
اول اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۱ بود. در جلسه اول خواستگاری، صادق سؤال خاصی نپرسیدند، ولی من سئوالات زیادی پرسیدم.
در مقابل، صادق #جواب های عجیبی می دادند؛ مثلا من از ایشان پرسیدم که وقتی #عصبانی می شوید، چه عکس العملی دارید که گفتند :
#خوشبختانه یا متأسفانه من عصبی نمی شوم اگر هم #عصبی شوم، عکس العمل خاصی ندارم و محیط را ترک می کنم و با صلوات خودم را آرام می کنم. باور این مسئله در آن لحظه برایم سخت بود.
بعد از عقد من خود کاملاً به این موضوع واقف شدم که صادق به #هیچ وجه عصبی نمی شود؛ تجربه زندگی با ایشان نشان داد که همچون نامشان در #گفتارشان صادق هستند.
[[ به روایت همسر شهیدصادق عدالت اکبری ]]
✅ اصل اول، لشگر فرشتگان:
🆔 @asleaval
کد:213