در زمستان آمدی گرمای دنیایم شدی
دستهایم را گرفتی مرد رویایم شدی
چشمهایم غیر تو دیگر نمیبیند کسی
چشمهایت دیدم و آهوی صحرایم شدی
غرق در آغوش تو لبریز از عشق و نیاز
ذره ، ذره آمدی ماهی دریایم شدی
در هیاهوی خیالت گم شدم ای خوب من
در میان آسمانم ماه زیبایم شدی
یک #شبی از تو نوشتم بر در دیوان عشق
نامت آمد بر زبانم شام یلدایم شدی
@ashqonh🥀🍃❤
دستهایم را گرفتی مرد رویایم شدی
چشمهایم غیر تو دیگر نمیبیند کسی
چشمهایت دیدم و آهوی صحرایم شدی
غرق در آغوش تو لبریز از عشق و نیاز
ذره ، ذره آمدی ماهی دریایم شدی
در هیاهوی خیالت گم شدم ای خوب من
در میان آسمانم ماه زیبایم شدی
یک #شبی از تو نوشتم بر در دیوان عشق
نامت آمد بر زبانم شام یلدایم شدی
@ashqonh🥀🍃❤
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
هیچ#شبی
پایان زندگی نیست
از ورای هر شب دوبارہ
خورشید طلوع میڪند
و بشارت صبحی دیگر میدهد
این یعنی امید هرگز نمیمیرد
#شبتون_درپناه_خدا.
Join 👇♥️
〰@ashqonh🥀🍃❤
هیچ#شبی
پایان زندگی نیست
از ورای هر شب دوبارہ
خورشید طلوع میڪند
و بشارت صبحی دیگر میدهد
این یعنی امید هرگز نمیمیرد
#شبتون_درپناه_خدا.
Join 👇♥️
〰@ashqonh🥀🍃❤
🤍🫧🤍
#شبی، همراه این اندوه جانکاه،
مرا با شوخ چشمی گفتگو بود.
نه چون من، های و هوی شاعری داشت
ولی، شعر مجسّم: چشم او بود!
به هر لبخند، یک «حافظ» غزل داشت.
به هر گفتار، یک «سعدی» سخن بود.
من از آن شب خموشی پیشه کردم
که شعر او، خدای شعر من بود!
#شبتون_در_جوار_یار
ℒℴνℯ ♥️
@ashqonh
#شبی، همراه این اندوه جانکاه،
مرا با شوخ چشمی گفتگو بود.
نه چون من، های و هوی شاعری داشت
ولی، شعر مجسّم: چشم او بود!
به هر لبخند، یک «حافظ» غزل داشت.
به هر گفتار، یک «سعدی» سخن بود.
من از آن شب خموشی پیشه کردم
که شعر او، خدای شعر من بود!
#شبتون_در_جوار_یار
ℒℴνℯ ♥️
@ashqonh