آغوش تو
تنها پرتگاه امن زمین است
به مرز دست هایت که می رسم
حواسم از تمام دنیا
پرت می شود ..
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
آغوش تو
تنها پرتگاه امن زمین است
به مرز دست هایت که می رسم
حواسم از تمام دنیا
پرت می شود ..
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehayr_fatima
.
از هر راهی بروم
تو روبه رویم ایستاده ای
و چقدر غم انگیز است
همیشه زخم
پیش از من دهان باز می کند!
بگذار با طعم خون بگویم "دوستت دارم"
که در روزگار ما
پیوند قلب ها کار دشواری ست
بگذار پشت به خودم بایستم
مثل آینه ای
که هرگز خودش را ندید
و تو قول بده
دستی که به شانه ام می زند
برای شکستنم نیامده باشد !
بگذار
بگذار
بگذار
با دهان بسته هم
حرفی برای تو داشته باشم
#پریسا_صالحی
.
از هر راهی بروم
تو روبه رویم ایستاده ای
و چقدر غم انگیز است
همیشه زخم
پیش از من دهان باز می کند!
بگذار با طعم خون بگویم "دوستت دارم"
که در روزگار ما
پیوند قلب ها کار دشواری ست
بگذار پشت به خودم بایستم
مثل آینه ای
که هرگز خودش را ندید
و تو قول بده
دستی که به شانه ام می زند
برای شکستنم نیامده باشد !
بگذار
بگذار
بگذار
با دهان بسته هم
حرفی برای تو داشته باشم
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
نمیخواستم از دستت بدهم
بارانی بیپناه بودم
که نمیدانستم
از دریا جدا ماندهام
یا آسمان...
گودالی برای خودم کندم
و تصویرِ تو را
برای همیشه از قلبم عبور دادم
#پریسا_صالحی
نمیخواستم از دستت بدهم
بارانی بیپناه بودم
که نمیدانستم
از دریا جدا ماندهام
یا آسمان...
گودالی برای خودم کندم
و تصویرِ تو را
برای همیشه از قلبم عبور دادم
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
حدس بزن
چند تیغ را
از رگ های غروب بیرون آوردم و
باز هم شب فرا رسید
می ترسم
از چرخش های اجباری زمین
از خون
از سرم
که روی مجسمه ای چوبی می چرخد
می دانی
اگر به عقب برگردم
چند پرنده جیغ می کشند؟
و آدم
مگر چند انگشت دارد
که در گوش هایش فرو کند!؟
زمان
رنگ به صورت ندارد
و حالا که می خواهم به زنده بودنم اعتراف کنم
نمی داند این دست و پا زدن در لحظه های آخر است
به سمت باد ایستاده ام
عزیزم
برای بار آخر تکانم بده
و از من دور شو
همیشه خون پاییز
گردن درختی می افتد
که نمی تواند فرار کند
#پریسا_صالحی
حدس بزن
چند تیغ را
از رگ های غروب بیرون آوردم و
باز هم شب فرا رسید
می ترسم
از چرخش های اجباری زمین
از خون
از سرم
که روی مجسمه ای چوبی می چرخد
می دانی
اگر به عقب برگردم
چند پرنده جیغ می کشند؟
و آدم
مگر چند انگشت دارد
که در گوش هایش فرو کند!؟
زمان
رنگ به صورت ندارد
و حالا که می خواهم به زنده بودنم اعتراف کنم
نمی داند این دست و پا زدن در لحظه های آخر است
به سمت باد ایستاده ام
عزیزم
برای بار آخر تکانم بده
و از من دور شو
همیشه خون پاییز
گردن درختی می افتد
که نمی تواند فرار کند
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
پرنده ای
به ناگهان می پَرَد از درخت
و دست های افسرده ی زن
با هیچ طوفانی باز نمی شود
تکان نمی خورَد
شاخه ای از شاخه ام
میوه های نرسیده
داستانِ غمگین تری دارند
دارد نوک می زند به دانه های ریخته
پرنده ای که بازنگشته
باد می آید
باد می آید
و زن
به آفرینش اعتقاد دارد
#پریسا_صالحی
پرنده ای
به ناگهان می پَرَد از درخت
و دست های افسرده ی زن
با هیچ طوفانی باز نمی شود
تکان نمی خورَد
شاخه ای از شاخه ام
میوه های نرسیده
داستانِ غمگین تری دارند
دارد نوک می زند به دانه های ریخته
پرنده ای که بازنگشته
باد می آید
باد می آید
و زن
به آفرینش اعتقاد دارد
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
به چشم های غمگین من نگاه کن!
دوست داشتن از کجای آدم شروع می شود؟
و چشمه ای که خودش تشنه است،
از کدامین ِ ابرها
آب می خورد؟
لعنت به من
که تو را دوست دارم و
استخوان هایم هنوز قد می کشند،
قلبم
سایه اش را از سرم کم نمی کند
و پوستم
در برابر آفتاب لجاجت می کند
می خواهم خودم را سر بکشم و
اضافه ی این زندگی را
مثل لیوان شکسته ای دور بریزم
من تشنه ام
و لب های تو،بسم الله...
گناه کارم
و گلوی تو،بسم الله...
خیانت از کجای آدم شروع می شود؟
زبانت را تیز کن و
حرف های برنده تری به من بزن
آنقدر عریانم
که پوستم را کنار بزنی و
دهلیزهای خشک شده را ببینی
ماهیان سرخی
که خون مرا می خورند و
هر شب به یک بوسه دعوتم می کنند
کسی که کمترین معجزه اش،
دوست داشتن است
از جهنم نمی ترسد
آخرین قطره ام را حیف کن و
بیا با هم به درک بریزیم...
#پریسا_صالحی
به چشم های غمگین من نگاه کن!
دوست داشتن از کجای آدم شروع می شود؟
و چشمه ای که خودش تشنه است،
از کدامین ِ ابرها
آب می خورد؟
لعنت به من
که تو را دوست دارم و
استخوان هایم هنوز قد می کشند،
قلبم
سایه اش را از سرم کم نمی کند
و پوستم
در برابر آفتاب لجاجت می کند
می خواهم خودم را سر بکشم و
اضافه ی این زندگی را
مثل لیوان شکسته ای دور بریزم
من تشنه ام
و لب های تو،بسم الله...
گناه کارم
و گلوی تو،بسم الله...
خیانت از کجای آدم شروع می شود؟
زبانت را تیز کن و
حرف های برنده تری به من بزن
آنقدر عریانم
که پوستم را کنار بزنی و
دهلیزهای خشک شده را ببینی
ماهیان سرخی
که خون مرا می خورند و
هر شب به یک بوسه دعوتم می کنند
کسی که کمترین معجزه اش،
دوست داشتن است
از جهنم نمی ترسد
آخرین قطره ام را حیف کن و
بیا با هم به درک بریزیم...
#پریسا_صالحی
جایی برای رفتن نداشتیم،
ما را بسته بندی کردند
بین چند تکه استخوان سخت
که هر روز
به مجسمه ای ماندگار فکر می کردم
مرگ ما آنقدر طبیعی بود
که کنار هم لبخند زدیم و
عکس یادگاری گرفتیم
رنج و اندوه
ما را تراشیده بود،
هرچه سعی می کردم بیرون بزنم
ترک های روی پوستم بیشتر می شد
زندگی بر ما سخت گرفت
آنقدر که
کف دستمان
دنبال راه های فرار بودیم
حالا چطور می خواهی
از روی لبخندم مرا بشناسی؟
آنقدر دست به دست شده ام
که حتی تو را به یاد نیاورم
من از هر چیز سخت می ترسم
این تکه سنگ را بردار و
به عمیق ترین جای رودخانه
پرت کن...
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
ما را بسته بندی کردند
بین چند تکه استخوان سخت
که هر روز
به مجسمه ای ماندگار فکر می کردم
مرگ ما آنقدر طبیعی بود
که کنار هم لبخند زدیم و
عکس یادگاری گرفتیم
رنج و اندوه
ما را تراشیده بود،
هرچه سعی می کردم بیرون بزنم
ترک های روی پوستم بیشتر می شد
زندگی بر ما سخت گرفت
آنقدر که
کف دستمان
دنبال راه های فرار بودیم
حالا چطور می خواهی
از روی لبخندم مرا بشناسی؟
آنقدر دست به دست شده ام
که حتی تو را به یاد نیاورم
من از هر چیز سخت می ترسم
این تکه سنگ را بردار و
به عمیق ترین جای رودخانه
پرت کن...
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
.
خودش را به هر دری می زند
سر از خیابانی بی انتها در می آورد
فکر کن
چقدر تنهاست!
که به سایه ی نداشته اش می خندد و
دست می اندازد دور گردن تمام رهگذرها
سرگردانم!
چون بادهایی که معلوم نیست
از کجا دل کنده اند
و به کجا می روند.
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
خودش را به هر دری می زند
سر از خیابانی بی انتها در می آورد
فکر کن
چقدر تنهاست!
که به سایه ی نداشته اش می خندد و
دست می اندازد دور گردن تمام رهگذرها
سرگردانم!
چون بادهایی که معلوم نیست
از کجا دل کنده اند
و به کجا می روند.
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
مجبور بودم
سرم را به دوست داشتن گرم کنم
تا یادم نیاید
چقدر دوستت دارم
مجبور بودم
دیوارها را رنگ بزنم
دستم را به میله ها بگیرم
و فکرم را میان زانوهایم خفه کنم
درختی که یادش برود میوه بدهد،
به درد عصای پیری هم نمی خورد
و من
اگر سایه ام را بغل نمی کردم
چطور می توانستم
در صورت خورشید نگاه کنم؟!
مجبور بودم
خاک کنم پاهایم را
تا بفهمم
رفتن همیشه هم رسیدن نیست
دوستت دارم
دوستش دارم
و سری که درد نمی کند را
دستمال بسته ام
مبادا یادم برود
خاطراتی را
که زنده نگهم داشته اند
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
سرم را به دوست داشتن گرم کنم
تا یادم نیاید
چقدر دوستت دارم
مجبور بودم
دیوارها را رنگ بزنم
دستم را به میله ها بگیرم
و فکرم را میان زانوهایم خفه کنم
درختی که یادش برود میوه بدهد،
به درد عصای پیری هم نمی خورد
و من
اگر سایه ام را بغل نمی کردم
چطور می توانستم
در صورت خورشید نگاه کنم؟!
مجبور بودم
خاک کنم پاهایم را
تا بفهمم
رفتن همیشه هم رسیدن نیست
دوستت دارم
دوستش دارم
و سری که درد نمی کند را
دستمال بسته ام
مبادا یادم برود
خاطراتی را
که زنده نگهم داشته اند
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
جایی برای رفتن نداشتیم،
ما را بسته بندی کردند
بین چند تکه استخوان سخت
که هر روز
به مجسمه ای ماندگار فکر می کردم
مرگ ما آنقدر طبیعی بود
که کنار هم لبخند زدیم و
عکس یادگاری گرفتیم
رنج و اندوه
ما را تراشیده بود،
هرچه سعی می کردم بیرون بزنم
ترک های روی پوستم بیشتر می شد
زندگی بر ما سخت گرفت
آنقدر که
کف دستمان
دنبال راه های فرار بودیم
حالا چطور می خواهی
از روی لبخندم مرا بشناسی؟
آنقدر دست به دست شده ام
که حتی تو را به یاد نیاورم
من از هر چیز سخت می ترسم
این تکه سنگ را بردار و
به عمیق ترین جای رودخانه
پرت کن...
#پریسا_صالحی
جایی برای رفتن نداشتیم،
ما را بسته بندی کردند
بین چند تکه استخوان سخت
که هر روز
به مجسمه ای ماندگار فکر می کردم
مرگ ما آنقدر طبیعی بود
که کنار هم لبخند زدیم و
عکس یادگاری گرفتیم
رنج و اندوه
ما را تراشیده بود،
هرچه سعی می کردم بیرون بزنم
ترک های روی پوستم بیشتر می شد
زندگی بر ما سخت گرفت
آنقدر که
کف دستمان
دنبال راه های فرار بودیم
حالا چطور می خواهی
از روی لبخندم مرا بشناسی؟
آنقدر دست به دست شده ام
که حتی تو را به یاد نیاورم
من از هر چیز سخت می ترسم
این تکه سنگ را بردار و
به عمیق ترین جای رودخانه
پرت کن...
#پریسا_صالحی
Audio
.
تو خدا نیستی
که سکوتت،
برگها را به راه بیاندازد
و درختها را سبک کند
که پاییز بیاید
و نفهمی چرا همیشه گریه راه آخر است
با من حرف بزن
میخواهم تمامِ چشمهها را به خشکی بدهم
دهانم را بگذارم بر چشمانت
و سالها نگفتن را
نرسیدن را
نفهمیدن را
یکجا سر بکشم
تو خدا نیستی
که همیشه بخواهمت
گرم است و
شقیقههای من از این اضطراب
که سایهای ندارند،
در هم کوفته میشوند
مرا در آغوشت بگیر
مثل آفتابی وسطِ زمستان
و بگذار کنارت
وجود داشته باشم
از خودم میترسم
بیشتر از خدا
و طوفان که راه میافتد
و باران که میزند
و سایهها که خودشان را پنهان میکنند
میدانم
کارم تمام است...
.
شعر و دکلمه #پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
تو خدا نیستی
که سکوتت،
برگها را به راه بیاندازد
و درختها را سبک کند
که پاییز بیاید
و نفهمی چرا همیشه گریه راه آخر است
با من حرف بزن
میخواهم تمامِ چشمهها را به خشکی بدهم
دهانم را بگذارم بر چشمانت
و سالها نگفتن را
نرسیدن را
نفهمیدن را
یکجا سر بکشم
تو خدا نیستی
که همیشه بخواهمت
گرم است و
شقیقههای من از این اضطراب
که سایهای ندارند،
در هم کوفته میشوند
مرا در آغوشت بگیر
مثل آفتابی وسطِ زمستان
و بگذار کنارت
وجود داشته باشم
از خودم میترسم
بیشتر از خدا
و طوفان که راه میافتد
و باران که میزند
و سایهها که خودشان را پنهان میکنند
میدانم
کارم تمام است...
.
شعر و دکلمه #پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
اگر رفتن چاره بود
به آن پرندهی زخمی میگفتم
که شانههای من
از تکاندنِ خودم هم ابایی ندارند
تو پاییزِ مرا دیدهای و
باز هم کنارم ماندهای
اگر رسیدن چاره بود
تو را با ریشههایم در آغوش میکشیدم
و به شاخههایم
پرواز کردن را میآموختم...
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
به آن پرندهی زخمی میگفتم
که شانههای من
از تکاندنِ خودم هم ابایی ندارند
تو پاییزِ مرا دیدهای و
باز هم کنارم ماندهای
اگر رسیدن چاره بود
تو را با ریشههایم در آغوش میکشیدم
و به شاخههایم
پرواز کردن را میآموختم...
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
اگر رفتن چاره بود
به آن پرندهی زخمی میگفتم
که شانههای من
از تکاندنِ خودم هم ابایی ندارند
تو پاییزِ مرا دیدهای و
باز هم کنارم ماندهای
اگر رسیدن چاره بود
تو را با ریشههایم در آغوش میکشیدم
و به شاخههایم
پرواز کردن را میآموختم...
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
به آن پرندهی زخمی میگفتم
که شانههای من
از تکاندنِ خودم هم ابایی ندارند
تو پاییزِ مرا دیدهای و
باز هم کنارم ماندهای
اگر رسیدن چاره بود
تو را با ریشههایم در آغوش میکشیدم
و به شاخههایم
پرواز کردن را میآموختم...
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
.
پرنده ها؛
عادت دارند
روی درخت های خشکیده لانه کنند
اما من نمی دانم
چطور می شود به یک آدم تنها فهماند
کسی که به او دل بسته
فقط
جایی برای رفتن نداشته است؟!
@asheghanehaye_fatima
#پریسا_صالحی
پرنده ها؛
عادت دارند
روی درخت های خشکیده لانه کنند
اما من نمی دانم
چطور می شود به یک آدم تنها فهماند
کسی که به او دل بسته
فقط
جایی برای رفتن نداشته است؟!
@asheghanehaye_fatima
#پریسا_صالحی
از هر راهی بروم
تو روبه رویم ایستاده ای
و چقدر غم انگیز است
همیشه زخم
پیش از من دهان باز می کند!
بگذار با طعم خون بگویم "دوستت دارم"
که در روزگار ما
پیوند قلب ها کار دشواری ست
بگذار پشت به خودم بایستم
مثل آینه ای
که هرگز خودش را ندید
و تو قول بده
دستی که به شانه ام می زند
برای شکستنم نیامده باشد !
بگذار
بگذار
بگذار
با دهان بسته هم
حرفی برای تو داشته باشم
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
تو روبه رویم ایستاده ای
و چقدر غم انگیز است
همیشه زخم
پیش از من دهان باز می کند!
بگذار با طعم خون بگویم "دوستت دارم"
که در روزگار ما
پیوند قلب ها کار دشواری ست
بگذار پشت به خودم بایستم
مثل آینه ای
که هرگز خودش را ندید
و تو قول بده
دستی که به شانه ام می زند
برای شکستنم نیامده باشد !
بگذار
بگذار
بگذار
با دهان بسته هم
حرفی برای تو داشته باشم
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
.
میترسم از دلم،
از این کودک
که هر لحظه دلتنگی میکند
و دستهای تو،
رودخانهای
که همین امروز خشک میشود
گریه میکنم
همچون زنی که فرزندش را به آب میسپارد و
می داند
هیچ کاخی در انتظارش نیست.
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
میترسم از دلم،
از این کودک
که هر لحظه دلتنگی میکند
و دستهای تو،
رودخانهای
که همین امروز خشک میشود
گریه میکنم
همچون زنی که فرزندش را به آب میسپارد و
می داند
هیچ کاخی در انتظارش نیست.
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
مرا برای روز مبادا کنار بگذار؛
مثل مسافرخانه ای متروکه ام
در جاده ای سوت و کور،
یک روز
خسته از راه می رسی
و جز آغوش من
برایت پناهی نیست ...
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
مثل مسافرخانه ای متروکه ام
در جاده ای سوت و کور،
یک روز
خسته از راه می رسی
و جز آغوش من
برایت پناهی نیست ...
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
خودش را به هر دری میزند
سر از خیابانی بیانتها در میآورد
فکر کن
چقدر تنهاست!
که به سایهی نداشتهاش میخندد و
دست میاندازد دور گردن تمام رهگذرها
سرگردانم!
چون بادهایی که معلوم نیست
از کجا دل کندهاند
و به کجا میروند.
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
سر از خیابانی بیانتها در میآورد
فکر کن
چقدر تنهاست!
که به سایهی نداشتهاش میخندد و
دست میاندازد دور گردن تمام رهگذرها
سرگردانم!
چون بادهایی که معلوم نیست
از کجا دل کندهاند
و به کجا میروند.
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
به چشم های غمگین من نگاه کن!
دوست داشتن از کجای آدم شروع می شود؟
و چشمه ای که خودش تشنه است،
از کدامین ِ ابرها
آب می خورد؟
لعنت به من
که تو را دوست دارم و
استخوان هایم هنوز قد می کشند،
قلبم
سایه اش را از سرم کم نمی کند
و پوستم
در برابر آفتاب لجاجت می کند
می خواهم خودم را سر بکشم و
اضافه ی این زندگی را
مثل لیوان شکسته ای دور بریزم
من تشنه ام
و لب های تو،بسم الله...
گناه کارم
و گلوی تو،بسم الله...
خیانت از کجای آدم شروع می شود؟
زبانت را تیز کن و
حرف های برنده تری به من بزن
آنقدر عریانم
که پوستم را کنار بزنی و
دهلیزهای خشک شده را ببینی
ماهیان سرخی
که خون مرا می خورند و
هر شب به یک بوسه دعوتم می کنند
کسی که کمترین معجزه اش،
دوست داشتن است
از جهنم نمی ترسد
آخرین قطره ام را حیف کن و
بیا با هم به درک بریزیم...
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
دوست داشتن از کجای آدم شروع می شود؟
و چشمه ای که خودش تشنه است،
از کدامین ِ ابرها
آب می خورد؟
لعنت به من
که تو را دوست دارم و
استخوان هایم هنوز قد می کشند،
قلبم
سایه اش را از سرم کم نمی کند
و پوستم
در برابر آفتاب لجاجت می کند
می خواهم خودم را سر بکشم و
اضافه ی این زندگی را
مثل لیوان شکسته ای دور بریزم
من تشنه ام
و لب های تو،بسم الله...
گناه کارم
و گلوی تو،بسم الله...
خیانت از کجای آدم شروع می شود؟
زبانت را تیز کن و
حرف های برنده تری به من بزن
آنقدر عریانم
که پوستم را کنار بزنی و
دهلیزهای خشک شده را ببینی
ماهیان سرخی
که خون مرا می خورند و
هر شب به یک بوسه دعوتم می کنند
کسی که کمترین معجزه اش،
دوست داشتن است
از جهنم نمی ترسد
آخرین قطره ام را حیف کن و
بیا با هم به درک بریزیم...
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima