عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


دخترم هم مثل من پیشونی نداره، یه دختر ترگل و ورگل بود که یه خرمن گیس توی پشتش خابیده بود و از لباش خون می چکید. اول صیغه ی عبدالخالق دلال شد - یه مرتیکه ی تریاکی گند دماغی بود که نگو - مرغ هر چی چاق تره کونش تنگ تره!
با وجودیکه پولش از پارو بالا می رفت از اونا بود که از آب روغن می گرفت. خب تا همچین نباشه که پول جمع نمیشه. از کله ی سحر مثل سگ سوزن خورده دنبال پول می دوید.
از هفته ی دوم دیدم یه صیغه ی دیگه هم آورده توی خونه ول کرده، با خودم شرط کردم پیسی به سرش بیارم که توی داستان ها بنویسند.
عاقبت طلاقش رو گرفتم، ولی دستم به جایی بند نبود. آخر حاضر شد مهریه ش رو با یک تومن مصالحه بکنه. من هزار جور کلفت بارش کردم گفتم این پول رو برو ماست بخر به سرت بمال مرتیکه ی بی حیا ! فقط می خاستی آب کمرتو توی دل دختر من خالی بکنی؟!


#علویه_خانم
#صادق_هدایت
دخترم هم مثل من پیشونی نداره، یه دختر ترگل و ورگل بود که یه خرمن گیس توی پشتش خابیده بود و از لباش خون می چکید. اول صیغه ی عبدالخالق دلال شد - یه مرتیکه ی تریاکی گند دماغی بود که نگو - مرغ هر چی چاق تره کونش تنگ تره!
با وجودیکه پولش از پارو بالا می رفت از اونا بود که از آب روغن می گرفت. خب تا همچین نباشه که پول جمع نمیشه. از کله ی سحر مثل سگ سوزن خورده دنبال پول می دوید.
از هفته ی دوم دیدم یه صیغه ی دیگه هم آورده توی خونه ول کرده، با خودم شرط کردم پیسی به سرش بیارم که توی داستان ها بنویسند.
عاقبت طلاقش رو گرفتم، ولی دستم به جایی بند نبود. آخر حاضر شد مهریه ش رو با یک تومن مصالحه بکنه. من هزار جور کلفت بارش کردم گفتم این پول رو برو ماست بخر به سرت بمال مرتیکه ی بی حیا ! فقط می خاستی آب کمرتو توی دل دختر من خالی بکنی؟!


#علویه_خانم
#صادق_هدایت

@asheghanehaye_fatima
جیران خانم همینطور که تسبیح میانداخت گفت : خانوم این درسه، دختر نباد خونه بمونه، خودش خودشو میخوره، تب لازمی میشه - دخترم ربابه همینکه پاشو گذش تو ده، برای اینکه بختش واز بشه نذر و نیازی نبود که نکردم، از زیر توپ مرواری ردش کردم، بردمش حموم جوهودها، چادرشو از تو روده گوسبند رد کردم، مییون دو نماز پیرهن مراد براش دوختم، آخرش گفتم هرچی باشه خویش و قوم وصلیه جون هسن، اگه گوشت  همو بخورن اسخون همو دور نمیریزن - شفتش کردم، کردمش تو حلق پسر عموش اوستا یوسف بنا.

#صادق_هدایت
#علویه_خانم

@asheghanehaye_fatima