@asheghanehaye_fatima
ازدواج کنی، پشیمان میشوی؛ ازدواج نکنی هم پشیمان میشوی؛ یا ازدواج میکنی یا ازدواج نمیکنی، به هرحال پشیمان خواهی شد... به زنی اعتماد کنی، پشیمان میشوی؛ به زنی اعتماد نکنی هم پشیمان میشوی؛ یا به زنی اعتماد میکنی یا به او اعتماد نمیکنی؛ به هرحال پشیمان خواهی شد. خود را حلقآویز کنی یا نکنی، به هرحال پشیمان خواهی شد. این آقای محترم که میبینید خدایِ فلسفه است و عصارهی همهی تاریخِ فلسفه. این نهفقط در لحظههای معینی است که من همه چیز را، به قول اسپینوزا، از منظر ابدیت مینگرم، بلکه من پیوسته از منظرِ ابدیت "زندگی میکنم". خیلیها هستند که خیال میکنند اینطوری زندگی میکنند، چون بعد از آنکه یکی از دو کاری را میتوانستند بکنند، انجام دادند، این اضداد را با هم ترکیب میکنند یا میانشان وساطت میکنند. ولی این بدفهمی است؛ چرا که ابدیتِ حقیقی نه در پسِ یا این/یا آن بلکه در برابرِ آن ایستاده است. بدین قرار ابدیتِ آنان چیزی نخواهد بود الّا توالیِ ملالانگیزِ لحظههای زمان؛ چراکه آنان گرفتارِ حسرتی مضاعف خواهند شد. فلسفهی من دستکم آسانفهم است و دستیاب، آخر من فقط یک اصل دارم و بس؛ حتی از آن هم پایم را فراتر نمیگذارم... من از هیچ اصلی آغاز نمیکنم و پا پیش نمیگذارم؛ که اگر میگذاشتم پشیمان میشدم. پس اگر شنوندهی محترمی خیال برش دارد که در گفتههای من چیزِ بهدردبخوری هست معلوم میشود که هیچ استعدادِ فلسفه ندارد؛ اگر هم خیال کند در بحثِ من هیچ حرکتِ رو به جلویی هست، نتیجه همان است که گفتم... ولی از آنجا که من هرگز آغاز نمیکنم، هرگز نمیتوانم توقف کنم...
کتاب : یا این/یا آن
#سورن_کییرکگور
ازدواج کنی، پشیمان میشوی؛ ازدواج نکنی هم پشیمان میشوی؛ یا ازدواج میکنی یا ازدواج نمیکنی، به هرحال پشیمان خواهی شد... به زنی اعتماد کنی، پشیمان میشوی؛ به زنی اعتماد نکنی هم پشیمان میشوی؛ یا به زنی اعتماد میکنی یا به او اعتماد نمیکنی؛ به هرحال پشیمان خواهی شد. خود را حلقآویز کنی یا نکنی، به هرحال پشیمان خواهی شد. این آقای محترم که میبینید خدایِ فلسفه است و عصارهی همهی تاریخِ فلسفه. این نهفقط در لحظههای معینی است که من همه چیز را، به قول اسپینوزا، از منظر ابدیت مینگرم، بلکه من پیوسته از منظرِ ابدیت "زندگی میکنم". خیلیها هستند که خیال میکنند اینطوری زندگی میکنند، چون بعد از آنکه یکی از دو کاری را میتوانستند بکنند، انجام دادند، این اضداد را با هم ترکیب میکنند یا میانشان وساطت میکنند. ولی این بدفهمی است؛ چرا که ابدیتِ حقیقی نه در پسِ یا این/یا آن بلکه در برابرِ آن ایستاده است. بدین قرار ابدیتِ آنان چیزی نخواهد بود الّا توالیِ ملالانگیزِ لحظههای زمان؛ چراکه آنان گرفتارِ حسرتی مضاعف خواهند شد. فلسفهی من دستکم آسانفهم است و دستیاب، آخر من فقط یک اصل دارم و بس؛ حتی از آن هم پایم را فراتر نمیگذارم... من از هیچ اصلی آغاز نمیکنم و پا پیش نمیگذارم؛ که اگر میگذاشتم پشیمان میشدم. پس اگر شنوندهی محترمی خیال برش دارد که در گفتههای من چیزِ بهدردبخوری هست معلوم میشود که هیچ استعدادِ فلسفه ندارد؛ اگر هم خیال کند در بحثِ من هیچ حرکتِ رو به جلویی هست، نتیجه همان است که گفتم... ولی از آنجا که من هرگز آغاز نمیکنم، هرگز نمیتوانم توقف کنم...
کتاب : یا این/یا آن
#سورن_کییرکگور
بدان هربار که تکرار میکنی مرا از سودای جانت دوست میداری،
گویی آنرا برای اولین بار میشنوم،و دُرُست مانند مردی که مالکِ جهان است و به یک عمر زمان نیاز دارد تا عظمتِ داراییاش را بازبیند
،انگار من هم به عمری زمان نیاز دارم تا گنجهای نهانِ عشقِ تو را دَریابم.
بدان! هربار که با اُبُهت و وقار اطمینان میدهی که همیشه،همینگونه خوب،در شادی و ناشادیام،دوستم میداری،روحی را از برزخ رهایی میبخشی.
آنگاه که اندوهگینم بیشتر دوستم داری چون میدانی که اندوه،دلتنگیِ خدایی است و هر نیکی در نَهادِ آدمی،فرزندِ اندوه.
#سورن_کییرکگور
@asheghanehaye_fatima
گویی آنرا برای اولین بار میشنوم،و دُرُست مانند مردی که مالکِ جهان است و به یک عمر زمان نیاز دارد تا عظمتِ داراییاش را بازبیند
،انگار من هم به عمری زمان نیاز دارم تا گنجهای نهانِ عشقِ تو را دَریابم.
بدان! هربار که با اُبُهت و وقار اطمینان میدهی که همیشه،همینگونه خوب،در شادی و ناشادیام،دوستم میداری،روحی را از برزخ رهایی میبخشی.
آنگاه که اندوهگینم بیشتر دوستم داری چون میدانی که اندوه،دلتنگیِ خدایی است و هر نیکی در نَهادِ آدمی،فرزندِ اندوه.
#سورن_کییرکگور
@asheghanehaye_fatima
بزرگترین تهدید، خطرِ از دست رفتنِ «خود» است،
بهقدری بیسروصدا رخ میدهد که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است...
#سورن_کییرکگور
- بیماری بهسوی مرگ
@asheghanehaye_fatima
بهقدری بیسروصدا رخ میدهد که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است...
#سورن_کییرکگور
- بیماری بهسوی مرگ
@asheghanehaye_fatima