عاشقانه های فاطیما
818 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima
.
غروب بود و خیابان، من و تو با یک چتر، قدم زدیم، خیابان ادامه پیدا کرد
شب از مکالمه ی ما شروع شد، کم کم، در این مکالمه باران ادامه پیدا کرد


: درختها همه رفتند از افق بالا...بگو که عاشق من می شوی همین حالا!
تو مکث کردی و رفتی به خواب...لا لا لا...و باز رشدِ درختان ادامه پیدا کرد...
.

: چه گفتگوی غریبی ست...ما فرو رفتیم! ستاره ای ابدی بود، سمت او رفتیم
هزار سال خیابان گذشت از ما بعد، هزار سال بیابان ادامه پیدا کرد
.

: چه گفتگوی غریبی ست...زیرِ دریاییم، و ماهیان کلماتند یا خود ماییم؟
هزار سال گذشت از من و تو، باز از ما، عبورِ ماهی و مرجان ادامه پیدا کرد


تو چشمهات به سمت ستاره ی ابدی، و من به سمت تو...-با من چقدر حرف زدی؟
شب از مکالمه ی ما گذشت یادت هست کجای حرف تو باران ادامه پیدا کرد؟
.

: ستاره ی ابدی زیر پای ماست ببین: درون چشم تو یک قطره اشک توست زمین!
درون چشم تو...یادم نرفته...رقصیدی..‌‌.و آن ستاره ی لرزان ادامه پیدا کرد...
.

.
.
به انتظار تو چیدیم صندلیها را، قرار بود بیایند مردم دنیا
و ماهِ زرد گرامافونی قدیمی شد، و آن ترانه ی پنهان ادامه پیدا کرد:


به انتظار تو چیدیم صندلیها را...مدام از آینه مهمان و چتر می آمد
غروب بود تو تأخیر داشتی تا صبح...ولی رسیدنِ مهمان ادامه پیدا کرد :
.

بیا به آینه برگشته اند مهمانها! اتاق پر شده از چترهای رنگارنگ
تو فلس از آینه کی ریختی پری قشنگ-که موج آمد و طوفان ادامه پیدا کرد؟


دو جفت کفش: کتانی و مشکیِ ورنی: برقص ماه من امشب ستاره ی قرنی!
: تو کفشهات چرا کهنه شد؟که پیر شدم- و رقص نور و صدامان ادامه پیدا کرد؟


برقص رقص تو زیباست ماه من بی تن! برقص زیر قدمهات می دود سرِ من!
هنوز رقص سر و پای ماست سرور من! که در میانه ی میدان ادامه پیدا کرد..‌.
.

: نگاه کن به کجا رفته اند پاهامان! برقص تا که بیفتیم توی فردامان!
برقص و گوش کن آنسوتر از صداهامان، صدای خنده ی شیطان ادامه پیدا کرد...
.

: برقص! جنس تو از چیست؟ شعر؟ الکل؟ زن؟ چه شد که فاصله ی من شروع شد از من؟
چقدر زندگیَم نقطه چین شد از رفتن...چقدر نقطه ی پایان ادامه پیدا کرد...
.

برقص رقص تو زیباست... من زمین خوردم! مرا ببخش به گرداب آتشین خوردم
نگاه کن که تو را بی تو تا کجا بردم! و تا کجا مه و طوفان ادامه پیدا کرد...

@asheghanehaye_fatima

#محمّد_سعید_میرزائی
@asheghanehaye_fatima

.
غروب بود و خیابان، من و تو با یک چتر، قدم زدیم، خیابان ادامه پیدا کرد
شب از مکالمه ی ما شروع شد، کم کم، در این مکالمه باران ادامه پیدا کرد


: درختها همه رفتند از افق بالا...بگو که عاشق من می شوی همین حالا!
تو مکث کردی و رفتی به خواب...لا لا لا...و باز رشدِ درختان ادامه پیدا کرد...
.

: چه گفتگوی غریبی ست...ما فرو رفتیم! ستاره ای ابدی بود، سمت او رفتیم
هزار سال خیابان گذشت از ما بعد، هزار سال بیابان ادامه پیدا کرد
.

: چه گفتگوی غریبی ست...زیرِ دریاییم، و ماهیان کلماتند یا خود ماییم؟
هزار سال گذشت از من و تو، باز از ما، عبورِ ماهی و مرجان ادامه پیدا کرد


تو چشمهات به سمت ستاره ی ابدی، و من به سمت تو...-با من چقدر حرف زدی؟
شب از مکالمه ی ما گذشت یادت هست کجای حرف تو باران ادامه پیدا کرد؟

@asheghanehaye_fatima

: ستاره ی ابدی زیر پای ماست ببین: درون چشم تو یک قطره اشک توست زمین!
درون چشم تو...یادم نرفته...رقصیدی..‌‌.و آن ستاره ی لرزان ادامه پیدا کرد...
.

.
.
به انتظار تو چیدیم صندلیها را، قرار بود بیایند مردم دنیا
و ماهِ زرد گرامافونی قدیمی شد، و آن ترانه ی پنهان ادامه پیدا کرد:


به انتظار تو چیدیم صندلیها را...مدام از آینه مهمان و چتر می آمد
غروب بود تو تأخیر داشتی تا صبح...ولی رسیدنِ مهمان ادامه پیدا کرد :
.

بیا به آینه برگشته اند مهمانها! اتاق پر شده از چترهای رنگارنگ
تو فلس از آینه کی ریختی پری قشنگ-که موج آمد و طوفان ادامه پیدا کرد؟


دو جفت کفش: کتانی و مشکیِ ورنی: برقص ماه من امشب ستاره ی قرنی!
: تو کفشهات چرا کهنه شد؟که پیر شدم- و رقص نور و صدامان ادامه پیدا کرد؟


برقص رقص تو زیباست ماه من بی تن! برقص زیر قدمهات می دود سرِ من!
هنوز رقص سر و پای ماست سرور من! که در میانه ی میدان ادامه پیدا کرد..‌.
.

: نگاه کن به کجا رفته اند پاهامان! برقص تا که بیفتیم توی فردامان!
برقص و گوش کن آنسوتر از صداهامان، صدای خنده ی شیطان ادامه پیدا کرد...
.

: برقص! جنس تو از چیست؟ شعر؟ الکل؟ زن؟ چه شد که فاصله ی من شروع شد از من؟
چقدر زندگیَم نقطه چین شد از رفتن...چقدر نقطه ی پایان ادامه پیدا کرد...
.

برقص رقص تو زیباست... من زمین خوردم! مرا ببخش به گرداب آتشین خوردم
نگاه کن که تو را بی تو تا کجا بردم! و تا کجا مه و طوفان ادامه پیدا کرد...


#محمد_سعید_میرزائی
@asheghanehaye_fatima


جهانم در غمت شب شد؛ بخند و آفتابش کن
دلم امشب یک آدم برفی تنهاست... آبش کن
.
ببین در حسرت انگور چشمان خمارت ماه
شبیه شیشه ای خالیست...لبریز شرابش کن
.
درون ایستگاه آخرِ دنیای تو مردی ست
خودت از بین خیل عاشقانت انتخابش کن
.
سوار زخمی ات در جاده های بی کسی گم شد...
خودت پیدا کن و عاشق کن و پا در رکابش کن
.
مبادا جان دهد این شمع در اشک خودش بانو!
خودت فکری برای لحظه های التهابش کن
.
قرار عاشقت یک لحظه آن سوی ابد با تو
اگر یک لحظه از آن دیرتر آمد جوابش کن
.
دلم از دوری ات بی خواب شد امشب خودت با او
بگو فردا می آیی با همین افسانه خوابش کن...
.
#محمد_سعید_میرزائی
@asheghanehaye_fatima





همیشه بیشتر از قبل دوستت دارم، همیشه بیشتر از پیش عاشقت هستم
به من بگو که نباشم تو باز هم هستی، به من بگو که بمیرم موافقت هستم

منم که پشت زمانها نشسته منتظرت، تمام ساعتها را شکسته منتظرت
منم در آخرِ ساعاتِ خسته منتظرت، من انتهای تمام دقایقت هستم

هزار مرتبه گفتم که دوستت دارم، هزار مرتبه گفتم من از تو ناچارم
ولی نه اینکه بگویم تو را سزاوارم، ولی نه اینکه بگویم که لایقت هستم

برقص و شعر بخوان من صدات خواهم شد، صدای سبزترین لحظه هات خواهم شد
مرا به شعله بکش من فدات خواهم شد! مرا بِکُش به خدا من مشوّقت هستم!

عقاب خسته‌پرِ قله ی مه آلودم، همیشه عاشق آهوی چشمتان بودم
نگاهدار تمام مراتعت بودم، نگاهبان تمام مناطقت هستم

چه افتخار بزرگی که شاعرت باشم، تو بانوی غزلم من معاصرت باشم
به این دلیل بمان تا به خاطرت «باشم»، اگر چه عاشقِ بی هیچ منطقت هستم

چه افتخاری اگر اوج خواندنت باشم، و خانه ای که سزاوارِ ماندنت باشم
اگر نه شاعرِ فردای روشنت باشم، همیشه عاشقِ غمگینِ سابقت هستم

همیشه بیشتر از پیش... بی تو دلتنگم
همیشه بیشتر از پیش... بی تو می میرم
همیشه بیشتر از قبل... دوستت دارم
همیشه بیشتر از پیش....

#محمد_سعید_میرزائی
@asheghanehaye_fatima




همیشه بیشتر از قبل دوستت دارم، همیشه بیشتر از پیش عاشقت هستم
به من بگو که نباشم تو باز هم هستی، به من بگو که بمیرم موافقت هستم

منم که پشت زمانها نشسته منتظرت، تمام ساعتها را شکسته منتظرت
منم در آخرِ ساعاتِ خسته منتظرت، من انتهای تمام دقایقت هستم

هزار مرتبه گفتم که دوستت دارم، هزار مرتبه گفتم من از تو ناچارم
ولی نه اینکه بگویم تو را سزاوارم، ولی نه اینکه بگویم که لایقت هستم

برقص و شعر بخوان من صدات خواهم شد، صدای سبزترین لحظه هات خواهم شد
مرا به شعله بکش من فدات خواهم شد! مرا بِکُش به خدا من مشوّقت هستم!

عقاب خسته‌پرِ قله ی مه آلودم، همیشه عاشق آهوی چشمتان بودم
نگاهدار تمام مراتعت بودم، نگاهبان تمام مناطقت هستم

چه افتخار بزرگی که شاعرت باشم، تو بانوی غزلم من معاصرت باشم
به این دلیل بمان تا به خاطرت «باشم»، اگر چه عاشقِ بی هیچ منطقت هستم

چه افتخاری اگر اوج خواندنت باشم، و خانه ای که سزاوارِ ماندنت باشم
اگر نه شاعرِ فردای روشنت باشم، همیشه عاشقِ غمگینِ سابقت هستم

همیشه بیشتر از پیش... بی تو دلتنگم
همیشه بیشتر از پیش... بی تو می میرم
همیشه بیشتر از قبل... دوستت دارم
همیشه بیشتر از پیش....

#محمد_سعید_میرزائی
@asheghanehaye_fatima




مرز تن تو با وطن من زیاد نیست
ویزای سرزمین تن من زیاد نیست

دریای من! تمام مرا در خودت بگیر
سطحِ جزیره‌ی بدن من زیاد نیست

مشکل گشودنِ گرهِ گیسوان توست
چون دکمه های پیرهن من زیاد نیست

یاد تو، عشق تو، غم تو، آرزوی تو
تعداد مردم وطن من زیاد نیست

صیاد پیرم آه پری فرق تور تو
با رشته رشته‌ی کفن من زیاد نیست

من مثل روح شعر غریبم مرا بخوان
در این زمانه هم سخن من زیاد نیست

فانوس خسته‌ی شب این ساحلم سحر
برگرد! عمر سوختن من زیاد نیست...


#محمد_سعید_میرزائی
@asheghanehaye_fatima


بانوی من! یک مرد عاشق در کنار توست
مردی که هم با توست، هم در انتظار توست

بی تو پر از گریه است اما با تو می‌خندد
هم می‌دهد آرامشت، هم بیقرار توست

آغوش او باز است بر تو، اشک او جاری
هم صخره تنهایی‌ات، هم آبشار توست

مردی که از افسانه‌های دور می‌آید
مردی که باید حس کنی در روزگار توست

بر شانه‌اش زخم خیانت‌های دیرین است
با او وفا کن، بستنِ این زخم، کار توست

بانوی دریا این بلوط سختِ کوهستان
با ریشه‌هایش رهسپار جویبار توست

بر سینه‌اش داغ از تبار عاشقان دارد
داغی که تا روز قیامت یادگار توست

دیریست این تنها عقاب قله برفی
ای برّه روشن به سودای شکار توست

سروی که صدبارش به تیغ و ارّه افکندند
در حسرت باز ایستادن در بهار توست

زیباترین آوازها را در دلت خوانده‌ست
اما غزل‌هایش یقیناً وامدار توست

دروازه‌های قصر خود را باز کن بانو!
این گردبادِ خسته خونین، سوار توست!

یا بگذرد از کوه یا از خویشتن، تا تو
این آخرین مردِ تبرزن از تبار توست

#محمد_سعید_میرزائی
@asheghanehaye_fatima



و ای زنان پریشان! شما که موهاتان
به باد می رود، آنگاه: آرزوهاتان

فریب صومعۀ زهد کاهنان مخورید
مگر شراب ندارید در سبوهاتان؟

شما تبار پری های آبها هستید
اگر چه حل شده در اشک، گفتگوهاتان

به انتظار چه هستید؟ مرکبی از ابر؟
در ایستگاه مه آلود جستجوهاتان؟-

که چشمهای شما سنگِ سرمۀ شب شد
و برفِ دهکدۀ صبح شد گلوهاتان

و کفش پاشنه دار شما چرا نرسید
به شاهزادۀ غمگین آرزوهاتان

و دل دهید، از آن پیشتر که تاریکی
به دارتان بزند با طناب موهاتان!

#محمد_سعید_میرزائی
@asheghanehaye_fatima




نوشتم بر بخار شیشه‌ی شب: دوستت دارم
بخوان آن را فقط یک‌بار، من تا صبح بیدارم

تو گفتی دوستت دارم نگفتی؟ در دلت گفتی
فقط یک بار، امّا من: همیشه دوستت دارم

نه- تو اصلاً نگفتی دوستت دارم فقط خواندی
ولی من دوستت دارم، ولی من سخت ناچارم

فقط یک دوستت دارم بیاور با خودت کافی است
برای من که بیمارم که محتاج پرستارم

بیا بنشین مپرس اصلاً کجایم- دوستت دارم
ردیفِ صندلیِ بیت هایم: دوستت دارم

پرستارم شدی یعنی که بیمارت منم باشد
مریضت می شوم هر شب می آیم دوستت دارم

ببین با هر ده انگشتم: عزیزم عاشقت هستم
خودم با هر دو دستم هر دو پایم دوستت دارم

سرنگت را بزن در سینه ی من خون قلبم را
بکش محلول کن در اشک هایم دوستت دارم

مرا تزریق کن در پوستِ خاکستریِ ماه
نگاهم کن: شبی بی انتهایم: دوستت دارم

من از این تخت می ترسم از اینجا دور شو اما
لبت را پست کن لطفاً برایم: دوستت دارم

تو را می بوسم از پشت غبار سربی تهران
من انسانم، و محتاج هوایم: دوستت دارم

نوشتم بر بخار شیشه ی شب دوستت دارم
کنار آن کشیدم جای دو لب- دوستت دارم

تو خونم را گرفتی پس یقیناً عاشقت هستتم
تو نبضم را گرفتی پس مرتّب: دوس... تت... دا ...رم!

تو خونم را درون شیشه کردی ای پری بنویس
به روی نسخه ام با این مرکّب دوستت دارم

بکش تعمید کن تکفیر کن تقدیس کن بشکن!
عوض کن تا سحر هفتاد مذهب دوستت دارم

برقصی با شیاطین مقدّس: عاشقت هستم!
بسوزی با رسولان مقرّب: دوستت دارم!

صدایت قطع شد: یک کهکشان سرد خاموشم
من از پشت هزار ابرِ مخاطب دوستت دارم

تو را می بوسم از پشت غبار سربی تهران
تو را می خوانم از سنگین ترین شب: دوستت دارم

الو اورژانس؟ من قلبم پر از خون است! ر گهایِ-
صدایم را زدم! من مردم از تب! دوستت دارم!

نشانی؟ - نه، نمی دانم، ولی اینجا - همین حالا
نوشتم بر بخار شیشه ی شب:دوستت دارم

برشی از کتاب #یک_زن_کامل
اثر #محمد_سعید_میرزائی
فرشتۀ شبِ عاشق شدن! خداحافظ!
ستارۀ سحرم...عشق من! خداحافظ!
.
دو تکّه ابر شدیم و تو یک لباس عروس-
شدی و رفتی و...من یک کفن...خداحافظ!
.
از این به بعد، شبِ شعر عاشقانۀ ما
حکایتی ست به هر انجمن- خداحافظ
.
از این به بعد، گل من! کسی نمی داند
که می روی به کدامین چمن؟ خداحافظ!
.
از این به بعد، که از پاکی تو خواهد خواند؟
سرود ناب! شراب کهن! خداحافظ!
.
همیشه پاکترین مهربانترین بودی
فراتر از من و دنیای من!- خداحافظ!
.
و جاودانه شدن حق عشق توست عزیز!
نه مرگ روح در آوارِ تن،-خداحافظ!
.
عجب امید غریبانه ای عطا کردی
به این غریبترین در وطن...خداحافظ!.
.
خودت دوباره می آیی؟...نه-باورش سخت است
خودم قبول کنم؟ –واقعاً خداحافظ؟...
.
دوباره وقت سفر شد...سفربخیر...اما
قرار بود نگویی به من خداحافظ...


.
#محمد_سعید_میرزائی
@asheghanehaye_fatima