عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@SherGianianIran




 در حالی که پرستار مشغول تزریق بود، ورونیکا دوباره پرسید: «چقدر وقت دارم؟»
- « بیست و چهار ساعت، شاید کمتر»
ورونیکا سرش را پایین انداخت و لبش را گزید. اما توانست بر خودش غلبه کند.
- «می خواهم دو خواهش کنم. اول دارویی به من بدهید تزریقی یا هر طور دیگر تا بتوانم بیدار بمانم و از هر لحظه باقی مانده زندگی ام لذت ببرم. من خیلی خسته ام اما نمی خواهم بخوابم. کارهای زیادی دارم کارهایی که همیشه در روزهایی که فکر می کردم زندگی تا ابد ادامه دارد به آینده موکول کرده ام. کارهایی که وقتی به این فکر افتادم که زندگی ارزش زیستن ندارد، علاقه به آن ها را از دست دادم.»
- «و خواهش دوم چیست؟»
-«می خواهم اینجا را ترک کنم تا خارج از اینجا بمیرم. می خواهم قلعه لیوبلینا را ببینم. همیشه آنجا بودم و هیچوقت کنجکاو نبوده ام که بروم و از نزدیک ببینمش. می خواهم با زنی که در زمستان شاه بلوط و در تابستان گل می فروشد صحبت کنم. بارها از کنار هم رد شده ایم و هیچوقت از او نپرسیده ام حالش چطور است. می خواهم بدون کت بیرون بروم و در برف قدم بزنم. می خواهم بفهمم سرمای بیش از حد یعنی چه؟ من که همیشه گرم می پوشیدم و از سرماخوردگی می ترسیدم.
خلاصه دکتر! می خواهم باران را روی صورتم احساس کنم، به هر مردی که خوشم می آید لبخند بزنم، تمام قهوه هایی را که ممکن است مردها برایم بخرند بپذیرم.
می خواهم مادرم را ببوسم و بگویم دوستش دارم. می خواهم در دامنش گریه کنم بدون این که از نشان دادن احساسم خجالت بکشم. احساسات من همیشه بوده اند... فقط پنهانشان می کردم...»

#پائولو_کوئلیو
کتاب #ورونیکا_تصمیم_میگیرد_بمیرد


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima





یک بار زنی را دیدم که لباس خیلی کوتاهی پوشیده بود،
نگاه آتشینی در چشمهایش بود و در دمای پنج درجه زیر صفر،
در خیابانهای لیوبلیانا قدم میزد.
فکر کردم باید مست باشد، و رفتم تا کمکش کنم. اما حاضر نشد بالا پوشم را بپذرید.
شاید در دنیای او تابستان بود و بدنش از اشتیاق کسی که منتظرش بود، گرم میشد.
حتی اگر هم آن شخص فقط در هذیان های او بود،
آن زن این حق را داشت که مطابق میلش زندگی کند و بمیرد،
موافق نیستی؟

#پائولو_کوئیلو
کتاب #ورونیکا_تصمیم_میگیرد_بمیرد
نوع بشر این طوری است.
تقریبا تمام احساسات خودمان را با ترس عوض کرده ایم


📕 #ورونیکا_تصمیم_میگیرد_بمیرد
#پائولو_کوئیلو
@asheghanehaye_fatima
«من فقط می گویم دیوانگی، ناتوانی در به اشتراک گذاشتن افکارت است. مثل این است که در یک کشور بیگانه باشی، بتوانی همه چیز را ببینی و درک کنی اما در شرح دادن نیازهایت و چیزهایی که برای انجام آن ها به کمک نیاز داری، ناتوان باشی، چون تو زبان آن ها را بلد نیستی.»
- «همه ی ما آن را تجربه کرده ایم.»
- «همه ی ما به نوعی دیوانه هستیم.» 🌾

📚#برشی_از_کتاب
📝#ورونیکا_تصمیم_میگیرد_بمیرد
👤#پائولو_کوئیلو✍🏻
@asheghanehaye_fatima
مارکو : از بوسه من خوشت نیومد؟
ورونیکا : کاش گناه نبود تا کاملاً لذت می‌بردم ...
مارکو : ما گناه می‌کنیم تا خدا بخشنده بمونه ...

✍🏻#ورونیکا_تصمیم_میگیرد_بمیرد
👤#پائولو_کوئیلو

@asheghanehaye_fatima