@asheghanehaye_fatima
با دویست و چند تکه استخوانم دوستت دارم
و چند سال باید بگذرد
تا استخوانهای آدم بپوسند
و همهچیز را فراموش کنند ؟
با من بگو
بگو قلبها فراموشکارترند
یا استخوانها ؟
با من بگو
بگو مثل خواب
که گاهی از دستهایم شروع میشود
گاهی از پاهایم
فراموشی از قلبم آغاز میشود
یا استخوانهایم ؟
#ليلا_كردبچه
با دویست و چند تکه استخوانم دوستت دارم
و چند سال باید بگذرد
تا استخوانهای آدم بپوسند
و همهچیز را فراموش کنند ؟
با من بگو
بگو قلبها فراموشکارترند
یا استخوانها ؟
با من بگو
بگو مثل خواب
که گاهی از دستهایم شروع میشود
گاهی از پاهایم
فراموشی از قلبم آغاز میشود
یا استخوانهایم ؟
#ليلا_كردبچه
@asheghanehaye_fatima
تو
مى توانى
دريايى كه ماهيانش مرده اند را دريا بدانى
يا جنگلى كه پرندگانش پريده اند را جنگل،
من اما نمى توانم بعد از اين همه سال
به چيزى كه در سينه ات فقط مى تپد،
بگويم قلب!
#ليلا_كردبچه
تو
مى توانى
دريايى كه ماهيانش مرده اند را دريا بدانى
يا جنگلى كه پرندگانش پريده اند را جنگل،
من اما نمى توانم بعد از اين همه سال
به چيزى كه در سينه ات فقط مى تپد،
بگويم قلب!
#ليلا_كردبچه
@aSheghanehaye_fatima
درخت ها
بازیگران ماهری اند
آنقدر طبیعی جوانه می زنند
که نگاهت پشت تمام پنجره ها
سبز می شود
و سفیدی موهایت را
در هیچ آینه ای نمی بینی
لبخند می زنی
و فراموش می کنی بهار
فصل دخترانه ای ست
و شادترین رنگ هایش
با عبور از رگ های تو شیری می شود
لبخند می زنی
و فراموش می کنی
لباس های چارده سالگی ات را
برای دخترت کنار گذاشته ای ...
#ليلا_كردبچه
درخت ها
بازیگران ماهری اند
آنقدر طبیعی جوانه می زنند
که نگاهت پشت تمام پنجره ها
سبز می شود
و سفیدی موهایت را
در هیچ آینه ای نمی بینی
لبخند می زنی
و فراموش می کنی بهار
فصل دخترانه ای ست
و شادترین رنگ هایش
با عبور از رگ های تو شیری می شود
لبخند می زنی
و فراموش می کنی
لباس های چارده سالگی ات را
برای دخترت کنار گذاشته ای ...
#ليلا_كردبچه
@asheghanehaye_fatima
درخت ها
بازیگران ماهری اند
آنقدر طبیعی جوانه می زنند
که نگاهت پشت تمام پنجره ها
سبز می شود
و سفیدی موهایت را
در هیچ آینه ای نمی بینی
لبخند می زنی
و فراموش می کنی بهار
فصل دخترانه ای ست
و شادترین رنگ هایش
با عبور از رگ های تو شیری می شود
لبخند می زنی
و فراموش می کنی
لباس های چارده سالگی ات را
برای دخترت کنار گذاشته ای ...
#ليلا_كردبچه
درخت ها
بازیگران ماهری اند
آنقدر طبیعی جوانه می زنند
که نگاهت پشت تمام پنجره ها
سبز می شود
و سفیدی موهایت را
در هیچ آینه ای نمی بینی
لبخند می زنی
و فراموش می کنی بهار
فصل دخترانه ای ست
و شادترین رنگ هایش
با عبور از رگ های تو شیری می شود
لبخند می زنی
و فراموش می کنی
لباس های چارده سالگی ات را
برای دخترت کنار گذاشته ای ...
#ليلا_كردبچه
@asheghanehaye_fatima
من یک قلب قدیمیام
از آنهاییکه سخت عاشق میشوند
از آن ساختمانهای عجیبیکه
هرچه بیشتر میلرزند، محکمتر میشوند
و یکروز میبینی بهسختی میخندم
بهسختی گریه میکنم
و این، ابتدای سنگشدن است
#ليلا_كردبچه
من یک قلب قدیمیام
از آنهاییکه سخت عاشق میشوند
از آن ساختمانهای عجیبیکه
هرچه بیشتر میلرزند، محکمتر میشوند
و یکروز میبینی بهسختی میخندم
بهسختی گریه میکنم
و این، ابتدای سنگشدن است
#ليلا_كردبچه
@asheghanehaye_fatima
فردا صبح بیدار می شوم
و فراموش می کنم بارها
دوستت داشته ام
کنار پنجره می ایستم
به تماشای کودکانی که عادت دارند
هرصبح،
زنی سراغ «کوچه ی خوشبخت» را از آنان بگیرد
و با لبخندهای کوچکشان بگویند:
« تماشای آسمان
چشمان هیچ کس را آبی نخواهد کرد!»
#ليلا_كردبچه
فردا صبح بیدار می شوم
و فراموش می کنم بارها
دوستت داشته ام
کنار پنجره می ایستم
به تماشای کودکانی که عادت دارند
هرصبح،
زنی سراغ «کوچه ی خوشبخت» را از آنان بگیرد
و با لبخندهای کوچکشان بگویند:
« تماشای آسمان
چشمان هیچ کس را آبی نخواهد کرد!»
#ليلا_كردبچه
@asheghanehaye_fatima
با دویست و چند تکه استخوانم دوستت دارم
و چند سال باید بگذرد
تا استخوانهای آدم بپوسند
و همهچیز را فراموش کنند ؟
با من بگو
بگو قلبها فراموشکارترند
یا استخوانها ؟
با من بگو
بگو مثل خواب
که گاهی از دستهایم شروع میشود
گاهی از پاهایم
فراموشی از قلبم آغاز میشود
یا استخوانهایم ؟
#ليلا_كردبچه
با دویست و چند تکه استخوانم دوستت دارم
و چند سال باید بگذرد
تا استخوانهای آدم بپوسند
و همهچیز را فراموش کنند ؟
با من بگو
بگو قلبها فراموشکارترند
یا استخوانها ؟
با من بگو
بگو مثل خواب
که گاهی از دستهایم شروع میشود
گاهی از پاهایم
فراموشی از قلبم آغاز میشود
یا استخوانهایم ؟
#ليلا_كردبچه
@asheghanehaye_fatima
من
یک قلب قدیمیام
از آنهاییکه سخت عاشق میشوند
از آن ساختمانهای عجیبیکه هرچه بیشتر میلرزند،
محکمتر میشوند
و یکروز میبینی بهسختی میخندم
بهسختی گریه میکنم
و این،
ابتدای سنگشدن است...
#ليلا_كردبچه
من
یک قلب قدیمیام
از آنهاییکه سخت عاشق میشوند
از آن ساختمانهای عجیبیکه هرچه بیشتر میلرزند،
محکمتر میشوند
و یکروز میبینی بهسختی میخندم
بهسختی گریه میکنم
و این،
ابتدای سنگشدن است...
#ليلا_كردبچه
@asheghanehaye_fatima
چين دامنم كه مرتب شد ..
زنگ در را امتحان مى كنم
عطر چاى كه در خانه پيچيد
زنگ در را امتحان مى كنم
و همين كه زيبايی ام اعتماد آينه را جلب كرد،
زنگ در را امتحان مى كنم..
و اينهمه يعنى در اين خانه زنی ست،
كه حس زن بودن روزی چهار بار
رنگ لاكش را عوض مى كند.
مى خواهم زن باشم،
نگران عقربه هايی كه دير آمدنت را
خلاف چين هاى دامنم مى چرخند،
نگران صدای كفش هایی
كه ديرتر از عطر چای در خانه مى پيچد
مى خواهم زن باشم
درست در لحظه اى كه بايد زن باشم...
#ليلا_كردبچه
چين دامنم كه مرتب شد ..
زنگ در را امتحان مى كنم
عطر چاى كه در خانه پيچيد
زنگ در را امتحان مى كنم
و همين كه زيبايی ام اعتماد آينه را جلب كرد،
زنگ در را امتحان مى كنم..
و اينهمه يعنى در اين خانه زنی ست،
كه حس زن بودن روزی چهار بار
رنگ لاكش را عوض مى كند.
مى خواهم زن باشم،
نگران عقربه هايی كه دير آمدنت را
خلاف چين هاى دامنم مى چرخند،
نگران صدای كفش هایی
كه ديرتر از عطر چای در خانه مى پيچد
مى خواهم زن باشم
درست در لحظه اى كه بايد زن باشم...
#ليلا_كردبچه
@asheghanehaye_fatima
اگر اين شب ها
كسى به سراغت آمد
كه دود سيگارت را به آلودگى آسمان بكشاند،
پشت شيشه ى قهوه خانه منتظرت بايستد
تا شبانه اندامت را قدم بزند،
دستش را سفت بگير و بيا
چشم هاى من آنقدر سياه هستند
كه سال ها مخفيانه در آنها زندگى كنى
#ليلا_كردبچه
اگر اين شب ها
كسى به سراغت آمد
كه دود سيگارت را به آلودگى آسمان بكشاند،
پشت شيشه ى قهوه خانه منتظرت بايستد
تا شبانه اندامت را قدم بزند،
دستش را سفت بگير و بيا
چشم هاى من آنقدر سياه هستند
كه سال ها مخفيانه در آنها زندگى كنى
#ليلا_كردبچه
@asheghanehaye_fatima
.
با دویست و چند تکه استخوانم دوستت دارم
و چند سال باید بگذرد
تا استخوانهای آدم بپوسند
و همهچیز را فراموش کنند ؟
با من بگو
بگو قلبها فراموشکارترند
یا استخوانها ؟
با من بگو
بگو مثل خواب
که گاهی از دستهایم شروع میشود
گاهی از پاهایم
فراموشی از قلبم آغاز میشود
یا استخوانهایم ؟
#ليلا_كردبچه
.
با دویست و چند تکه استخوانم دوستت دارم
و چند سال باید بگذرد
تا استخوانهای آدم بپوسند
و همهچیز را فراموش کنند ؟
با من بگو
بگو قلبها فراموشکارترند
یا استخوانها ؟
با من بگو
بگو مثل خواب
که گاهی از دستهایم شروع میشود
گاهی از پاهایم
فراموشی از قلبم آغاز میشود
یا استخوانهایم ؟
#ليلا_كردبچه
@asheghanehaye_fatima
🗞
نه در جنگ جهانیِ بعدی،
نه در زمینلرزۀ احتمالیِ تهران،
نه در بسترِ سختِ بیماری،
من درکنار همین پنجره خواهم مُرد
روزیکه پس از سالها که نگاهِ خیابان کردهام،
به خودم میگویم: «کافیست دیگر!»
حقیقت دارد
اینکه میگویند: قلب، حافظۀ خودش را دارد
و چشم، گاهی زودتر از آدم کم میآورَد
حقیقت دارد
اینکه نگاهِ آدم جداگانه از نفس میافتد
و پیش از آنکه روی جنازهای را بپوشانند
ناچار میشوند
اول پلکهایش را چون ملافهای
روی خستگیِ چشمهایش بکشند
حقیقت دارد
که عشق آدم را تکهتکه میکند
و مرگ ناچار میشود
اجزای بیشتری را با خودش ببرد.
#ليلا_كردبچه
🗞
نه در جنگ جهانیِ بعدی،
نه در زمینلرزۀ احتمالیِ تهران،
نه در بسترِ سختِ بیماری،
من درکنار همین پنجره خواهم مُرد
روزیکه پس از سالها که نگاهِ خیابان کردهام،
به خودم میگویم: «کافیست دیگر!»
حقیقت دارد
اینکه میگویند: قلب، حافظۀ خودش را دارد
و چشم، گاهی زودتر از آدم کم میآورَد
حقیقت دارد
اینکه نگاهِ آدم جداگانه از نفس میافتد
و پیش از آنکه روی جنازهای را بپوشانند
ناچار میشوند
اول پلکهایش را چون ملافهای
روی خستگیِ چشمهایش بکشند
حقیقت دارد
که عشق آدم را تکهتکه میکند
و مرگ ناچار میشود
اجزای بیشتری را با خودش ببرد.
#ليلا_كردبچه
چين دامنم كه مرتب شد ..
زنگ در را امتحان مى كنم
عطر چاى كه در خانه پيچيد
زنگ در را امتحان مى كنم
و همين كه زيبايی ام اعتماد آينه را جلب كرد،
زنگ در را امتحان مى كنم..
و اينهمه يعنى در اين خانه زنی ست،
كه حس زن بودن روزی چهار بار
رنگ لاكش را عوض مى كند.
مى خواهم زن باشم،
نگران عقربه هايی كه دير آمدنت را
خلاف چين هاى دامنم مى چرخند،
نگران صدای كفش هایی
كه ديرتر از عطر چای در خانه مى پيچد
مى خواهم زن باشم
درست در لحظه اى كه بايد زن باشم...
#ليلا_كردبچه
@asheghanehaye_fatima
زنگ در را امتحان مى كنم
عطر چاى كه در خانه پيچيد
زنگ در را امتحان مى كنم
و همين كه زيبايی ام اعتماد آينه را جلب كرد،
زنگ در را امتحان مى كنم..
و اينهمه يعنى در اين خانه زنی ست،
كه حس زن بودن روزی چهار بار
رنگ لاكش را عوض مى كند.
مى خواهم زن باشم،
نگران عقربه هايی كه دير آمدنت را
خلاف چين هاى دامنم مى چرخند،
نگران صدای كفش هایی
كه ديرتر از عطر چای در خانه مى پيچد
مى خواهم زن باشم
درست در لحظه اى كه بايد زن باشم...
#ليلا_كردبچه
@asheghanehaye_fatima
که لبانت روزی گواه خوش سلیقگیِ دنیا بود،
و حالا جای پنج انگشت خسته بر غبار آینهها یعنی؛
در این خانه زنیست، که از چهرۀ خودش بیزار است ...
#ليلا_كردبچه
@asheghanehaye_fatima
و حالا جای پنج انگشت خسته بر غبار آینهها یعنی؛
در این خانه زنیست، که از چهرۀ خودش بیزار است ...
#ليلا_كردبچه
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
تو مرا میفهمیدی...
تو مرا صمیمانه میفهمیدی
و همین از تو اقلیتی
بزرگ میساخت؛
تو مهربان بودی
میان آنهمه ابروانِ درهم
و دستهای آویزان...
تو مهربان بودی
همچون پیامبری که
معجزهاش
لبخند است
و دستهایش
قسمتی از آغوش... !
#ليلا_كردبچه
تو مرا میفهمیدی...
تو مرا صمیمانه میفهمیدی
و همین از تو اقلیتی
بزرگ میساخت؛
تو مهربان بودی
میان آنهمه ابروانِ درهم
و دستهای آویزان...
تو مهربان بودی
همچون پیامبری که
معجزهاش
لبخند است
و دستهایش
قسمتی از آغوش... !
#ليلا_كردبچه
میدانی؟
من فکر میکنم رودخانهها حق دارند
از ریختن به باتلاق خسته شوند
حق دارند
بروند دنبال دریا بگردند
حق دارند
مسیر سرنوشتشان را عوض کنند
امّا تو باور میکنی؟
بغض خاطرهای در گلوی سرچشمه گیر نکرده باشد؟
تو
باور میکنی؟...
#ليلا_كردبچه
#يكشب_پرنده_اي🔻
@asheghanehaye_fatima🌸
من فکر میکنم رودخانهها حق دارند
از ریختن به باتلاق خسته شوند
حق دارند
بروند دنبال دریا بگردند
حق دارند
مسیر سرنوشتشان را عوض کنند
امّا تو باور میکنی؟
بغض خاطرهای در گلوی سرچشمه گیر نکرده باشد؟
تو
باور میکنی؟...
#ليلا_كردبچه
#يكشب_پرنده_اي🔻
@asheghanehaye_fatima🌸
@asheghanehaye_fatima
من یک قلب قدیمیام
از آنهاییکه
سخت عاشق میشوند
از آن ساختمانهای عجیبیکه
هرچه بیشتر میلرزند،
محکمتر میشوند
و یکروز میبینی
بهسختی میخندم
بهسختی گریه میکنم
و این،
ابتدای سنگشدن است...
#ليلا_كردبچه
𖠇𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═┅─
من یک قلب قدیمیام
از آنهاییکه
سخت عاشق میشوند
از آن ساختمانهای عجیبیکه
هرچه بیشتر میلرزند،
محکمتر میشوند
و یکروز میبینی
بهسختی میخندم
بهسختی گریه میکنم
و این،
ابتدای سنگشدن است...
#ليلا_كردبچه
𖠇𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═┅─
▫️
تو مرا میفهمیدی
تو مرا صمیمانه میفهمیدی
و همین از تو اقلیتی بزرگ میساخت
تو مهربان بودی، میان آنهمه ابروانِ درهم
و دستهای آویزان تو مهربان بودی
چون پیامبری که معجزهاش لبخند است
و دستهایش قسمتی از آغوش...
#ليلا_كردبچه
@asheghanehaye_fatima
تو مرا میفهمیدی
تو مرا صمیمانه میفهمیدی
و همین از تو اقلیتی بزرگ میساخت
تو مهربان بودی، میان آنهمه ابروانِ درهم
و دستهای آویزان تو مهربان بودی
چون پیامبری که معجزهاش لبخند است
و دستهایش قسمتی از آغوش...
#ليلا_كردبچه
@asheghanehaye_fatima
يك روز
پيراهنم رفته رفته رنگ مى بازد و سفيد مى شود
روزى كه انتظار دست هاى تو را
براى آخرين بار آه مى كشم
و براى اولين بار مى فهمم
دستى كه آخرين دكمه ها را باز مى كند
مى تواند
به بستن چشم ها آمده باشد
#ليلا_كردبچه
@asheghanehaye_fatima
پيراهنم رفته رفته رنگ مى بازد و سفيد مى شود
روزى كه انتظار دست هاى تو را
براى آخرين بار آه مى كشم
و براى اولين بار مى فهمم
دستى كه آخرين دكمه ها را باز مى كند
مى تواند
به بستن چشم ها آمده باشد
#ليلا_كردبچه
@asheghanehaye_fatima