عاشقانه های فاطیما
818 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
خفته بودی .... که لبت بوسیدم

قند دزدی چقدر شیرین است


#ایرج_میرزا

@asheghanehaye_fatima
‌‌‌‌
@asheghanehaye_fatima



صبح نتابیده هنوز آفتاب
وا نشده دیده‌ی نرگس ز خواب

تازه‌گل آتشی مشک‌بوی
شسته ز شبنم به چمن دست و روی

منتظر حوله ی باد سحر
تا که کند خشـــک، بِدان، رویِ تـر



#ایرج_میرزا
@asheghanehaye_fatima

.
.

مگر نه در دهات و بین ایلات
همه روباز باشند این جمیلات؟

چرا بی‌عصمتی در كارشان نیست؟
رواج عشوه در بازارشان نیست؟

زنان در شهر‌ها چادر نشین‌اند
ولی چادر نشینان غیر این‌اند


#ایرج_میرزا
❤️❤️:❤️❤️

از لبِ من
بوسہ مُکرّر بگیر
چون کہ بہ آخر رِسد از سَر بگیر


#ایرج_میرزا


@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خفته بودی که لبت بوسیدم
قندِ دزدی چقدر شیرین است ...

#ایرج_میرزا

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




۲۲ اسفند ماه سالمرگ #ایرج_میرزا

در سردر کاروان‌سرایی
تصویر زنی به گچ کشیدند

ارباب عمائم این خبر را
از مخبر صادقی شنیدند

گفتند که واشریعتا! خلق
روی زن بی‌نقاب دیدند

آسیمه‌سر از درون مسجد
تا سردر آن سرا دویدند

ایمان و امان به سرعت برق
می‌رفت که مؤمنین رسیدند

این آب آورد آن یکی خاک
یک پیچه ز گِل بر او بریدند

ناموس به باد رفته‌ای را
با یک دو سه مشت گِل خریدند

چون شرع نبی از این خطر جَست
رفتند و به خانه آرمیدند

غفلت شده بود و خلق وحشی
چون شیر درنده می‌جهیدند

بی پیچه زن گشاده‌رو را
پاچین عفاف می‌دریدند

لب‌های قشنگ خوشگلش را
مانند نبات می‌مکیدند

بالجمله تمام مردم شهر
در بحر گناه می‌تپیدند

درهای بهشت بسته می‌شد
مردم همه می‌جهنمیدند

می‌گشت قیامت آشکارا
یک‌باره به صور می‌دمیدند

طیر از وکرات و وحش از حجر
انجم ز سپهر می‌رمیدند

این است که پیش خالق و خلق
طلاب علوم روسفیدند

با این علما هنوز مردم
از رونق ملک ناامیدند





#ایرج_میرزا
@asheghanehaye_fatima





پسر رو قدر مادر دان که دایم
کشد رنج پسر بیچاره مادر

برو بیش از پدر خواهش که خواهد
تو را بیش از پدر بیچاره مادر

زجان محبوب تر دارش که دارد
زجان محبوب تر بیچاره مادر

از این پهلو به آن پهلو نغلتد
شب از بیم خطر بیچاره مادر

نگهداری کند نه ماه و نه روز
تو را چون جان به بر بیچاره مادر

به وقت زادن تو مرگ خود را
بگیرد در نظر بیچاره مادر

بشوید کهنه و آراید او را
چو کمتر کارگر بیچاره مادر

تموز و دی تو را ساعت به ساعت
نماید خشک و تر بیچاره مادر

اگر یک عطسه آید از دماغت
پرد هوشش زسر بیچاره مادر

اگر یک سرفه بی جا نمایی
خورد خون جگر بیچاره مادر

برای این که شب راحت بخوابی
نخوابد تا سحر بیچاره مادر

دو سال از گریه روز و شب تو
نداند خواب و خور بیچاره مادر

چو دندان آوری رنجور گردی
کشد رنج دگر بیچاره مادر

سپس چون پا گرفتی ، تا نیافتی
خورد غم بیشتر بیچاره مادر

تو تا یک مختصر جانی بگیری
کند جان مختصر بیچاره مادر

به مکتب چون روی تا باز گردی
بود چشمش به در بیچاره مادر

وگر یک ربع ساعت دیر آیی
شود از خود به در بیچاره مادر

نبیند هیچکس زحمت به دنیا
زمادربیشتر بیچاره مادر

تمام حا صلش از زحمت این است
که دارد یک پسر بیچاره مادر

شعر: #ایرج_میرزا
موسیقی: اندوه هزار ساله
از #محمد_دارابی_فر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از لبِ من
بوسہ مُکرّر بگیر
چون کہ بہ آخر رِسد از سَر بگیر


#ایرج_میرزا


@asheghanehaye_fatima
باز روز آمد به پایان، شامِ دلگیر است و من
تا سحر سودایِ آن زلفِ چو زنجیر است و من

دیگران سرمست در آغوشِ جانان خفته‌اند
آن‌که بیدارست هر شب، مرغِ شبگیر است و من

گفته بودم زودتر در راهِ عشقت جان دهم
بعد از این تا زنده باشم، عُذرِ تأخیر است و من

سبحه و سَجّاده و مُهری مرتّب کرده شیخ
تا چه پیش آید خدا، یا دامِ تزویر است و من

از درِ شاهانِ عالَم لَذَّتی حاصل نشد
بعد از این در کنجِ عُزلت، خدمتِ پیر است و من

با چنین رعناغزالی خدعه‌ساز و عشوه‌باز
پنجه اندر پنجه کردن، قوّه‌ی شیر است و من

هر گرفتاری کند تدبیرِ استخلاصِ خویش
تا گرفتارش شوم، پیوسته تدبیر است و من

مَنعَم از کوشش مکن ناصح که آخِر می‌رسم
یا به جانان یا به جان، میدانِ تقدیر است و من

تا نویسم شِمّه‌ای از شرحِ دردِ اشتیاق
از سرِ شب تا سحر، اسبابِ تحریر است و من

شاه می‌خواهم که گوید در رخِ اعدایِ مُلک
قطع و فصلِ این دعاوی، کارِ شمشیر است و من

در نظامِ امرِ کشور در رواجِ خطِّ عشق
آن‌که بتواند سرافرازی کند، میر است و من

خواجه‌ی اعظم نظام‌السّلطنه کز خدمتش
آن‌که نازد بر زمین و آسمان، تیر است و من

پیشِ اربابِ هنر در یک دو بیت از این غزل
قافیه گر شایگان شد، عذرِ تقصیر است و من

#ایرج_میرزا


@asheghanehaye_fatima