همسایه بودیم
قبل از اینکه قاره ها از هم جدا شوند
حالا پناهنده های زیادی
در مسیر تو غرق میشوند
مرزهایمان
آنقدر به هم نزدیک است
که پرچم هایمان
در لباسشویی به هم رنگ پس میدهند
پس چرا در من
جنگهای زیادیست برای پیوستن به تو
در تو
جشنهای زیادی برای استقلال
تروریست نیستم
که چهره نگاریم میکنی در عکسهای یادگاری
سیاسی نبوده ام
که اثر انگشت هایم را از خانه پاک میکنی
من قسمتی از تو بوده ام
شبها خواب اوراسیا را میبینم
دو قاره ای
که یکدیگر را در آغوش کشیده اند
@asheghanehaye_fatima
#مانی_معینی
مجموعه :
#اوراسیا
#نشر_مایا
قبل از اینکه قاره ها از هم جدا شوند
حالا پناهنده های زیادی
در مسیر تو غرق میشوند
مرزهایمان
آنقدر به هم نزدیک است
که پرچم هایمان
در لباسشویی به هم رنگ پس میدهند
پس چرا در من
جنگهای زیادیست برای پیوستن به تو
در تو
جشنهای زیادی برای استقلال
تروریست نیستم
که چهره نگاریم میکنی در عکسهای یادگاری
سیاسی نبوده ام
که اثر انگشت هایم را از خانه پاک میکنی
من قسمتی از تو بوده ام
شبها خواب اوراسیا را میبینم
دو قاره ای
که یکدیگر را در آغوش کشیده اند
@asheghanehaye_fatima
#مانی_معینی
مجموعه :
#اوراسیا
#نشر_مایا
@asheghanehaye_fatima
پاییز نبود!
غروب بود که از چشمهایم می ریخت
وقتی "سرخ"
داشت لبهایت را می گرفت
و کبود رنگ آسمان نبود بعد غروب
کبود
من بودم
که له شده بودم
بین رفتن و ماندنت
باید قسم بخورد کوه
که هیچ جاده ای برای تو باز نکرده است
اعتراف کند کلاغ
که خبرچین خوبی نیست
که دروغ گفت رفتنت را
تو نرفته ای
مرا دوست داشتی!
پاییز بود
غروب داشت از عکسمان می ریخت در اتاق
و سرخ
رنگ آسمان نبود افتاده در حوض
آب واقعا سرخ شده بود
تو واقعا رفته بودی
حالا اتاق
پر از جنازه ی کلاغهاییست
که زیر هیچ شکنجه ای
رفتنت را انکار نکردند
#مانی_معینی
پاییز نبود!
غروب بود که از چشمهایم می ریخت
وقتی "سرخ"
داشت لبهایت را می گرفت
و کبود رنگ آسمان نبود بعد غروب
کبود
من بودم
که له شده بودم
بین رفتن و ماندنت
باید قسم بخورد کوه
که هیچ جاده ای برای تو باز نکرده است
اعتراف کند کلاغ
که خبرچین خوبی نیست
که دروغ گفت رفتنت را
تو نرفته ای
مرا دوست داشتی!
پاییز بود
غروب داشت از عکسمان می ریخت در اتاق
و سرخ
رنگ آسمان نبود افتاده در حوض
آب واقعا سرخ شده بود
تو واقعا رفته بودی
حالا اتاق
پر از جنازه ی کلاغهاییست
که زیر هیچ شکنجه ای
رفتنت را انکار نکردند
#مانی_معینی