عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
... من در نفس تو رود را پوییدم 
بازیچه ی موج 
از راه تنفس دهان با تو 
از غرق شدن به زندگی برگشت 

هر بازدم تو روح رؤیای من است 
محرابه ی آتشکده در بوسه ی تو 
من آتش را به بوسه برگرداندم 
خاکستر بوسه را به آهی کوتاه 
تا با نفس تو مشتبه گردد 

در راسته ی عطر فروشان ، امشب 
در بین هزار شیشه ی مشک و گلاب 
می پرسم :

دستمال عطر آگینی از نفس او چند؟

#محمدعلی_سپانلو

@asheghanehaye_fatima
... من در نفس تو رود را پوییدم 
بازیچه ی موج 
از راه تنفس دهان با تو 
از غرق شدن به زندگی برگشت 

هر بازدم تو روح رؤیای من است 
محرابه ی آتشکده در بوسه ی تو 
من آتش را به بوسه برگرداندم 
خاکستر بوسه را به آهی کوتاه 
تا با نفس تو مشتبه گردد 

در راسته ی عطر فروشان ، امشب 
در بین هزار شیشه ی مشک و گلاب 
می پرسم :

دستمال عطر آگینی از نفس او چند؟

#محمدعلی_سپانلو

@asheghanehaye_fatima
... من در نفس تو رود را پوییدم 
بازیچه ی موج 
از راه تنفس دهان با تو 
از غرق شدن به زندگی برگشت 

هر بازدم تو روح رؤیای من است 
محرابه ی آتشکده در بوسه ی تو 
من آتش را به بوسه برگرداندم 
خاکستر بوسه را به آهی کوتاه 
تا با نفس تو مشتبه گردد 

در راسته ی عطر فروشان ، امشب 
در بین هزار شیشه ی مشک و گلاب 
می پرسم :

دستمال عطر آگینی از نفس او چند؟

#محمدعلی_سپانلو


@asheghanehaye_fatima
لیلی من از تو هیچ زیانی ندیده‌ام
زیرا تو چکیده‌ای از خاطرِ منی
زیرا که من ز خویش تو را آفریده‌ام.
اما مرا توقع این ماجرا نبود
کز باد پوچ ناملموس
این شکل ناشناس شود ترکیب
و از میانِ خاک بخواند
اندوهِ زندگی من را

من تشنه‌ام به زحمت صحرا
با او بدایتی نه و هرگز نهایتی،
آن‌جا کنار شاخه‌ی یک بید، چشمه‌ای‌ست
می‌دانم و به حسرت می‌دانم
در چشمه عکس توست که می‌لرزد.
من خاک جاودان را
من خاک رفتگان عزیزم را
افسانه می شناسم؛
چون شاعران جاهلیت
– مشکی به ترک و طوماری بر کف –
هان ای حرامیان بشتابید،
حالی پذیره می‌گردم
رؤیای تیغ‌های شما را
بر زخمِ آب‌دیده‌ی جانم...

#محمدعلی_سپانلو


@asheghanehaye_fatima
سلام
برتن تو

#محمدعلی_سپانلو

دو تکّه رختِ ریخته بر صندلی
یادآورِ برهنگی توست.


#محمدعلی_سپانلو
شعر: "زمستان برای عشق"

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#محمدعلی_سپانلو

محمد علی سپانلو، مشهور به شاعر تهران (زاده ۲۹ آبان ۱۳۱۹ در تهران – درگذشته ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۴ در تهران) شاعر، روزنامه‌نگار، منتقد ادبی و مترجم ایرانی بود.

چشمانش را ببوس
اگر چه دیگر نمی‌تابد
میان سکوت‌ها
میان پرخاش‌ها
میان فاصله‌ی دراز
و شکجه‌ی بی‌اجر
میان خاطره و افسوس...

صبور و سمج، گاهی
سپیده‌دم‌ها اخم می‌کُند؛
غروب‌ها می‌بارد
پلک به هم نمی‌گذارد
مرز ندارد...

در فرصت عشق تا آزادی
پاسِ لحظه‌ای شادی:

چشمانش را ببوس
زهرِ سبز را بنوش!

#محمدعلی_سپانلو
«از دفترِ ژالیزیانا»‌


@asheghanehaye_fatima