@asheghanehaye_fatima
.
امشب برای اولین بار نمی دانم
کدام یک بهتر است؟!
بینایی یا نابینایی؟!
فهمیدن یا نفهمیدن ؟! امشب نمی دانم
برای کدام یکیمان سختتر است
تویی که یک عمر برایم
همچون بُتی بودی و
به حادثه ای در من
در هم شکستی،
یا منی که یک عمر پرستیدمت و
به حادثه ای تمام رویاهایم پرپر شد ؟! کاش کور بودم
کاش نمی فهمیدم... .
#مصطفی_زاهدی
از مجموعه ی «دست هایش بوی نرگس می داد»
.
امشب برای اولین بار نمی دانم
کدام یک بهتر است؟!
بینایی یا نابینایی؟!
فهمیدن یا نفهمیدن ؟! امشب نمی دانم
برای کدام یکیمان سختتر است
تویی که یک عمر برایم
همچون بُتی بودی و
به حادثه ای در من
در هم شکستی،
یا منی که یک عمر پرستیدمت و
به حادثه ای تمام رویاهایم پرپر شد ؟! کاش کور بودم
کاش نمی فهمیدم... .
#مصطفی_زاهدی
از مجموعه ی «دست هایش بوی نرگس می داد»
@asheghanehaye_fatima
دلم گرفته است
مثل پنجره ای که رو به دیوار باز می شود
دلم گرفته است
و جای خالی دستهایت
بر بندبند بدنم درد می کند
دلم گرفته است
و عصر جمعه بی حضور تو
به هر هفت روز هفته ام سرایت کرده است!
دلم گرفته
روی دست خودم مانده ام
شبیه ابری شده ام
که به شاخه ی درختی گیر کرده است
و با این حال
چگونه حتی خیال باریدن داشته باشم وقتی
تنها میراث بر جای مانده ات
همین بغضی ست
که از تو
در من
به یادگار مانده است...
#مصطفی_زاهدی
دلم گرفته است
مثل پنجره ای که رو به دیوار باز می شود
دلم گرفته است
و جای خالی دستهایت
بر بندبند بدنم درد می کند
دلم گرفته است
و عصر جمعه بی حضور تو
به هر هفت روز هفته ام سرایت کرده است!
دلم گرفته
روی دست خودم مانده ام
شبیه ابری شده ام
که به شاخه ی درختی گیر کرده است
و با این حال
چگونه حتی خیال باریدن داشته باشم وقتی
تنها میراث بر جای مانده ات
همین بغضی ست
که از تو
در من
به یادگار مانده است...
#مصطفی_زاهدی