آن قدر از تو مینویسم
تا فارسی تمام شود
میخواهم اینبار
از آخر به اول دوستت داشته باشم
و گرنه راه رفتن روی دو پا را
که هر آدمی میداند
میخواهم این بار
با جنازهام تو را بغل کنم
با خون رفتهام به رودها تو را بنویسم
با دجله
با فُرات
با کارون
آن قدر از تو مینویسم
تا دریا تمام شود
زخمی بر سینهی من است
که با من حرف نمیزند
با دوستانم حرف نمیزند
با دکترم حرف نمیزند
زخمی
که منتظر مانده است شب شود
و از اعماقِ خونیاش
تو را صدا کند
یادت هست؟ روبه روی دریا نشسته بودیم وُ
دریا رفته بود برایمان موج بیاورد
یادت هست؟ روبهروی هم نشسته بودیم وُ
جملههامان بلند شدند
جملههامان به هم پیچیدند
و بچههاشان را به دنیا آوردند
یادت هست...؟
حالا که نیستم، پیراهنم را اُتو بزن،
دکمههایم را ببند، کفشهایم را برق بینداز،
بُگذار نبودنم مرتب باشد
حالا که نیستم، شعرهایم را بخوان، میخواهم صدایت باشم
دهانت، لبهایت
قطره اشکی که از گونهات بر زمین میافتد
میخواهم زمینت باشم
حالا که نیستم، به دخترم بگو مرا نقاشی کند
میخواهم توی کیفش باشم، لابه لای کاغذهاش
حالا که نیستم ...حالا
از زندگی چه مانده است
...
من اما
چون هفت سالگی
بر برفها میدوم
و آنها
از رد پایم هیچ نمیفهمند...
گزیده #سه_گانه_ی_خاورمیانه
#گروس_عبدالملکیان
@asheghanehaye_fatima
تا فارسی تمام شود
میخواهم اینبار
از آخر به اول دوستت داشته باشم
و گرنه راه رفتن روی دو پا را
که هر آدمی میداند
میخواهم این بار
با جنازهام تو را بغل کنم
با خون رفتهام به رودها تو را بنویسم
با دجله
با فُرات
با کارون
آن قدر از تو مینویسم
تا دریا تمام شود
زخمی بر سینهی من است
که با من حرف نمیزند
با دوستانم حرف نمیزند
با دکترم حرف نمیزند
زخمی
که منتظر مانده است شب شود
و از اعماقِ خونیاش
تو را صدا کند
یادت هست؟ روبه روی دریا نشسته بودیم وُ
دریا رفته بود برایمان موج بیاورد
یادت هست؟ روبهروی هم نشسته بودیم وُ
جملههامان بلند شدند
جملههامان به هم پیچیدند
و بچههاشان را به دنیا آوردند
یادت هست...؟
حالا که نیستم، پیراهنم را اُتو بزن،
دکمههایم را ببند، کفشهایم را برق بینداز،
بُگذار نبودنم مرتب باشد
حالا که نیستم، شعرهایم را بخوان، میخواهم صدایت باشم
دهانت، لبهایت
قطره اشکی که از گونهات بر زمین میافتد
میخواهم زمینت باشم
حالا که نیستم، به دخترم بگو مرا نقاشی کند
میخواهم توی کیفش باشم، لابه لای کاغذهاش
حالا که نیستم ...حالا
از زندگی چه مانده است
...
من اما
چون هفت سالگی
بر برفها میدوم
و آنها
از رد پایم هیچ نمیفهمند...
گزیده #سه_گانه_ی_خاورمیانه
#گروس_عبدالملکیان
@asheghanehaye_fatima