@asheghaneheye_fatima
زخمی بر سینه من است
که با من حرف نمیزند
با دوستانم حرف نمیزند
با دکترم حرف نمیزند
زخمی
که منتظر مانده است شب شود
و از اعماق خونی اش
تو را صدا کند
#گروس_عبدالملکیان
زخمی بر سینه من است
که با من حرف نمیزند
با دوستانم حرف نمیزند
با دکترم حرف نمیزند
زخمی
که منتظر مانده است شب شود
و از اعماق خونی اش
تو را صدا کند
#گروس_عبدالملکیان
تو مثل رودخانهای ترکم کردی
برای همین است
گاهی ماهیهای مرده در خود پیدا میکنم
بازگشتنات،
جوانی اَست
بازنمیگردد
تو از انتهای این خیابان بیرون رفتی
و آن انتها هنوز
بر سینهی جهان سوراخ است
چرا نمیتواند برف؟
چرا نمیتواند برف
بر گذشته ببارد؟
چرا نمیتواند برف
این خیابان را ورق بزند؟
چرا
چطور
چگونه سفر کنم
تو مردهای
و فاصلهات از تمام شهرها یکیست
ماهیها به سطح آب آمدهاند
عید به سطح آب آمده است
عمق به سطح آب آمده است
و تنهاییام
در آب حل نمیشود
تو مردهای
و مرگت کوهیست
که هر چه بر آن خاک میریزم
بزرگتر میشود
#گروس_عبدالملکیان
از کتاب: سهگانه خاورمیانه
نشر چشمه
@asheghanehaye_fatima
برای همین است
گاهی ماهیهای مرده در خود پیدا میکنم
بازگشتنات،
جوانی اَست
بازنمیگردد
تو از انتهای این خیابان بیرون رفتی
و آن انتها هنوز
بر سینهی جهان سوراخ است
چرا نمیتواند برف؟
چرا نمیتواند برف
بر گذشته ببارد؟
چرا نمیتواند برف
این خیابان را ورق بزند؟
چرا
چطور
چگونه سفر کنم
تو مردهای
و فاصلهات از تمام شهرها یکیست
ماهیها به سطح آب آمدهاند
عید به سطح آب آمده است
عمق به سطح آب آمده است
و تنهاییام
در آب حل نمیشود
تو مردهای
و مرگت کوهیست
که هر چه بر آن خاک میریزم
بزرگتر میشود
#گروس_عبدالملکیان
از کتاب: سهگانه خاورمیانه
نشر چشمه
@asheghanehaye_fatima
شب است
و هم زمان
بغداد، دمشق
و من را می زنند
می نشینم رو مبل
دکمه را فشار می دهم
که شکنجه گرم را روشن کنم
اخبار چیزی از من نمی گوید
اخبار اخبار را می گوید
که خبرها را پنهان کند
شب است
و مورچه ها دارند
اندوه زمین را جابجا می کنند
شب است و چهره ام بیش تر به جنگ رفته است
تا به مادرم
شب است
و چشم هام
چون چاه های خرمشهر
به خون می رسد
شب است و آنکه تاریکی را
با هزاران میخ به آسمان کوبیده
انتقام چه چیزی را از ما می گیرد؟
سربازی دستش گلوله خورده
سربازی سینه اش
من اما گلوله از پوستم گذشته،
خورده است به گوشه ی خیالم
برای همین است
که در تمام شعرهایم
خون جاریست
شب است
و ابرها دارند
ماه را در آسمان خاک می کنند
شب است
و من باید
این قصه را از جایی شروع کنم:
#گروس_عبدالملکیان
...🚶♂...
@asheghanehaye_fatima
و هم زمان
بغداد، دمشق
و من را می زنند
می نشینم رو مبل
دکمه را فشار می دهم
که شکنجه گرم را روشن کنم
اخبار چیزی از من نمی گوید
اخبار اخبار را می گوید
که خبرها را پنهان کند
شب است
و مورچه ها دارند
اندوه زمین را جابجا می کنند
شب است و چهره ام بیش تر به جنگ رفته است
تا به مادرم
شب است
و چشم هام
چون چاه های خرمشهر
به خون می رسد
شب است و آنکه تاریکی را
با هزاران میخ به آسمان کوبیده
انتقام چه چیزی را از ما می گیرد؟
سربازی دستش گلوله خورده
سربازی سینه اش
من اما گلوله از پوستم گذشته،
خورده است به گوشه ی خیالم
برای همین است
که در تمام شعرهایم
خون جاریست
شب است
و ابرها دارند
ماه را در آسمان خاک می کنند
شب است
و من باید
این قصه را از جایی شروع کنم:
#گروس_عبدالملکیان
...🚶♂...
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
درست مثل فنجان قهوه
که ته میکشد،
پنجره
کمکم از تصویر تو
تهی میشود،
حالا
من ماندهام و
پنجرهای خالی و
فنجان قهوهای
که از حرفهای نگفته
پشیمان است
#گروس_عبدالملکیان
@asheghanehaye_fatima
که ته میکشد،
پنجره
کمکم از تصویر تو
تهی میشود،
حالا
من ماندهام و
پنجرهای خالی و
فنجان قهوهای
که از حرفهای نگفته
پشیمان است
#گروس_عبدالملکیان
@asheghanehaye_fatima
زخمی بر سینه من است
که با من حرف نمیزند
با دوستانم حرف نمیزند
با دکترم حرف نمیزند
زخمی
که منتظر مانده است شب شود
و از اعماق خونی اش
تو را صدا کند
#گروس_عبدالملکیان
@asheghanehaye_fatima
که با من حرف نمیزند
با دوستانم حرف نمیزند
با دکترم حرف نمیزند
زخمی
که منتظر مانده است شب شود
و از اعماق خونی اش
تو را صدا کند
#گروس_عبدالملکیان
@asheghanehaye_fatima
بر فرو رفتگیهای این سنگ
دست بکش
و قرنها
عبور رودخانه را حس کن.
سنگها
سخت عاشق میشوند
اما فراموش نمیکنند...
#گروس_عبدالملکیان
@asheghanehaye_fatima
دست بکش
و قرنها
عبور رودخانه را حس کن.
سنگها
سخت عاشق میشوند
اما فراموش نمیکنند...
#گروس_عبدالملکیان
@asheghanehaye_fatima
میایستد روبهروی پنجره دست میكشد به موهایش،
میگوید:
پریدن، ربطی به بال ندارد
قلب میخواهد ...
#گروس_عبدالملکیان
@asheghanehaye_fatima
میگوید:
پریدن، ربطی به بال ندارد
قلب میخواهد ...
#گروس_عبدالملکیان
@asheghanehaye_fatima
زخم سینهات را باز کردم
نشستم به تماشای آسمان!
تو را نمیتوان نوشت
چرا که مثل رودخانهای طولانی در جریانی
و همزمان که آفتاب
بر پاهایت طلوع میکند
در سرت غروب کرده است
تو را نمیتوان نوشت
تو زیبایی
و این
هیچ ربطی به زیباییات ندارد
حرف نمیزنی!
چرا که میدانی
یک پرنده وقتی حرف میزند انسان است
وقتی سکوت میکند، آسمان
عصر،
بر روح پلهها مینشینی
رنج چای را مینوشی
و بعد میگویی:
خدا نزدیکتر شده
آنقدر
که وقتی درخت را میتکانم
ابرها بر زمین میریزند
#گروس_عبدالملکیان
@asheghanehaye_fatima
نشستم به تماشای آسمان!
تو را نمیتوان نوشت
چرا که مثل رودخانهای طولانی در جریانی
و همزمان که آفتاب
بر پاهایت طلوع میکند
در سرت غروب کرده است
تو را نمیتوان نوشت
تو زیبایی
و این
هیچ ربطی به زیباییات ندارد
حرف نمیزنی!
چرا که میدانی
یک پرنده وقتی حرف میزند انسان است
وقتی سکوت میکند، آسمان
عصر،
بر روح پلهها مینشینی
رنج چای را مینوشی
و بعد میگویی:
خدا نزدیکتر شده
آنقدر
که وقتی درخت را میتکانم
ابرها بر زمین میریزند
#گروس_عبدالملکیان
@asheghanehaye_fatima
سرت را روی سینهام بگذار
میشنوی...
صدای قلب من نیست
صدای پای توست که در قلبم میدوی
کافیست خسته شوی،
کافیست بایستی...
#گروس_عبدالملکیان
@asheghanehaye_fatima
میشنوی...
صدای قلب من نیست
صدای پای توست که در قلبم میدوی
کافیست خسته شوی،
کافیست بایستی...
#گروس_عبدالملکیان
@asheghanehaye_fatima
سرت را روی سینهام بگذار
میشنوی...
صدای قلب من نیست
صدای پای توست که در قلبم میدوی
کافیست خسته شوی،
کافیست بایستی...
#گروس_ عبدالملکیان
@asheghanehaye_fatima
میشنوی...
صدای قلب من نیست
صدای پای توست که در قلبم میدوی
کافیست خسته شوی،
کافیست بایستی...
#گروس_ عبدالملکیان
@asheghanehaye_fatima