عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
وقتى كه رفتى
دلتنگى
نوزادى بود كه پشت سرت گريه مى كرد
نيستى ببينى حالا
مردى شده است براى خودش
وقتى نگاهش ميكنم
بياد تو مى افتم
چشم هايش به تو رفته ...


#سید_تقی_سیدی

@asheghanehaye_fatima
من وفادارم به غم، غم بی وفایی می کند
هر چه با من می‌كند دست جدايى مى كند

در نبود چشم های بی نظیرت نازنین
چشمم از نامردمان شادی گدایی میکند

درد دارم، درد میدانی عزیزم درد چیست؟
درد بر دنیای من فرمان روایی میکند

دست هایت دست هایم را نمی‌گیرد ولی
چشم هایت چشم هایم را هوایی میکند

سالها غير از خدا در قلب من چيزى نبود
حاليا اما پرى رويى خدايى مى كند

#سید_تقی_سیدی


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



من که اصلا تو را نمیدیدم،
من سرم بود توی کار خودم
به خودم امدم و دیدم که
ناگهانی شدی نگار خودم

شاد بودیم و روز و شب با هم
در تکاپو و تاب و تب با هم
دست من را رها نمی کردی،
می نشستی فقط کنار خودم

نا گهانی شبیه امدنت،
مرد مغرور قصه را کشتی
رفتی و بعد رفتنت هر شب
گریه کردم به اقتدار خودم

تو نهالی شکستنی بودی،
خون دل خوردم و درخت شدی
جای اینکه عصای من باشی،
شده ای چوب پای دار خودم

مثل فرهاد کوه را کندم،
سنگ عشق تو را به سينه زدم
سنگ‌هایی که کنده ام حالا
سنگ قبر است برمزار خودم

گفته بودم که بی تو میمیرم،
روی حرفم نمانده ام اما
رفتی و من نمرده ام، حالا
همه باهم به افتخار خودم


#سید_تقی_سیدی
يکي رد شد شبيه او، پر از ابهام و ترديدم
همين که ديدمش جا خوردم و ناگاه ترسيدم
به يک لحظه تمام خاطرات کهنه‌ام طي شد
زمين دور سرم چرخيد و من با چشم چرخيدم
همان چادر، همان هيبت، همان چشمان پر شورش
تمام ارتفاعش را به چشمم در نورديدم
همين که يادم آمد خنده‌هاي بي‌مثالش را
نمي‌دانم چه شد بي‌اختيار از خويش خنديدم
ته کوچه به چپ پيچيد و يک لحظه نگاهم کرد
مسيرم را عوض کردم درون کوچه پيچيدم
قدم را تندتر کردم رسيدم در کنار او
خودم يادم نمي‌آيد سوالي را که پرسيدم
حواسش پرت بود انگار چادر از سرش افتاد
خدايا کور مي‌گشتم ولي او را نمي‌ديدم
جهان تاريک شد يک لحظه ديدم رقص چادر را
چو عطرش با نسيم آمد منم در باد رقصيدم
هميشه در خيالاتم دلم مغرور و محکم بود
دو تار از موي او ديدم شبيه بيد لرزيدم
عذابي مي‌کشم وقتي به يادش باز مي‌افتم
به او گفتم ببخشيد و ولي خود را نبخشيدم
پشيماني ندارد سود وقتي عاشقش باشي
نبايد عاشقش مي‌گشتم اما دير فهميدم

#سیِد_تقی_سیّدی.



@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی
لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی
 
تا پیش تو آورد مرا بعد تو را برد
قلبم شده بازیچه ی دنیای روانی
 
باید چه کنم با غم و تنهایی و دوری
وقتی همه دادند به هم دست تبانی
 
در چشم همه روی لبم خنده نشاندم
در حال فرو خوردن بغضی سرطانی
 
آیا شده از شدت دلتنگی و غصه
هی بغض کنی ،گریه کنی ، شعر بخوانی ؟
 
دلتنگ تو ام ای که به وصلت نرسیدم
ای کاش خودت را سر قبرم برسانی

#سید_تقی_سیدی



@asheghanehaye_fatima

‌شبیه عطر تن او که بر لباسش هست
خودش كه نيست ولى دائما هراسش هست

خودش که نیست ببیند به هر چه مینگرم
به روی‌ مردمک چشمم انعکاسش هست

نمی توانم از این عشق مرده دل بکنم
هنوز توى سرم عطر مست ياسش هست

هنوز می پرم از جا به زنگ هر تلفن
هنوز دلهره ى آخرين تماسش هست

دلم برای که تنگی؟ به این که دل تنگم
تو فكر مى كنى اصلا كسى حواسش هست؟ ‏

#سید_تقی_سیدی



@asheghanehaye_fatima